داستان بچه مردم با صدای پگاه ماسوری قسمت دوم

داستان بچه مردم با صدای پگاه ماسوری قسمت دوم

نویسنده: جلال آل‌احمد خشكم زده بود و دستهايم همانطور زير بغلهايم ماند. درست مثل آن دفعه كه سر جيب شوهرم بودم ـ همان شوهر سابقم ـ و كندوكاو مي‌كردم و شوهرم از در رسيد.... درست همانطور خشكم زده بود. دوباره از عرق خيس شدم. سرم را پائين انداختم و وقتي به هزار زحمت سرم را بلند كردم،‌ بچه‌ام دوباره راه افتاده بود و چيزي نمانده بود كه...

کد مطلب: ۳۵۲۳۲۲
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت