این ترانه‌ها ربطی به سریال دارند؟/ بررسی ترانه‌های محسن چاوشی و علیرضا قربانی و ارتباطشان به سریال «هم‌گناه»

محمدحسین گودرزی در آرت تاکس نوشت: «قطعه‌هایی که برای تیتراژ پایانی فصل اول و دوم سریال هم‌گناه ساخته شده، نه‌تنها ازبین دیگر قطعه‌های این‌روزهای نمایش خانگی، از استانداردهای بیش‌تری برخوردار است، فارغ از علاقه (یا بی‌تفاوتی و حتی نفرت) هرکدام از ما به این قطعه‌ها، آن‌چه مشخص است، دوربودن فضای این ترانه‌ها از داستان شخصیت‌های هم‌گناه است.

این ترانه‌ها ربطی به سریال دارند؟/ بررسی ترانه‌های محسن چاوشی و علیرضا قربانی و ارتباطشان به سریال «هم‌گناه»

درست است که شما درمقام کارگردان یا هر تصمیم‌گیرنده‌ی دیگری، با انتخاب یک ترانه‌ی عاشقانه، می‌توانید به‌سادگی میان احوال کلی ترانه با بخشی از سریال‌تان هم که شده، ارتباطی پیدا کنید؛ اما ماندگاری یک قطعه‌ی موسیقی باکلام در یک اثر سینمایی یا یک سریال، منوط به آن است که نوع مواجه‌ی ترانه با مقوله‌ی عشق و واژه‌ها و عبارت‌هایی که برای بیان آن، برمی‌گزیند، شباهتی به شخصیت‌های داستان داشته باشد و اصطلاحاً به دهان کاراکترها بنشیند! استفاده از ترانه‌ای که برای ایجاد حس، پیرامون یک ماجرای عاشقانه، نگاه کهن شعر فارسی را در قالبی امروزی ریخته و از «موج مو»، «پلک»، «مستی چشمان» و …. استفاده می‌کند، نمی‌تواند با سریالی که چندین داستان فرعی نامربوط به فضای عاشقانه را دنبال می‌کند، کوچک‌ترین نسبتی داشته باشد.

پررنگ‌ترین ماجرای عاشقانه در سریال، به رابطه‌ی آرمان دربندی (محسن کیایی) و زیبا فخری (هدیه تهرانی) مربوط می‌شود و بار اصلی تیزرهای تبلیغاتی مجموعه هم، به‌دوش تصاویر این ارتباط در سریال است. لحن ترانه را با بخش «پلک بزن تا بپرم، مستی چشمان توام» و «موج موهای بلندِ تو مرا غرق نکرد» به‌لحن رابطه‌ی آرمان و به‌طورکلی به ادبیات و منش آرمان پیوند بزنید. پیوند سست و ناجوری از آب درمی‌آید. شاید به ذوق مخاطب عام نزند، اما بحث اصلی بر سر امکان ماندگاری ارتباط این قطعه‌ها با سریال‌ها است. با این دوپارگی و اختلاف لحن‌ها، آیا می‌توان برای این ترانه‌ها، هویتی در دل داستان مجموعه‌ پیدا کرد؟ سؤالم را بهتر بپرسم: آیا مدت‌ها بعد، با شنیدن صدای علیرضا قربانی در این قطعه‌ها، صحنه‌ای از سریال هم‌گناه را به یاد می‌آورید؟ آیا قربانی این دو قطعه، به میزان قربانی مجموعه‌ی مدار صفر درجه، در هم‌کاری‌اش با مرحوم افشین یداللهی، یادآور تصاویری از کلیت قصه خواهد بود؟

جای دیگر سریال و ماجرای ناخواسته‌ی مهدی پاکدل را در نظر بگیرد. چه تطبیقی میان موقعیت «عشق به‌دلیل جبران مافات» و مصرع ترسیم‌گر عشق عمیق و روان‌کاوانه‌ی «تو روی دیگر من، ولی نقاب من نه» وجود دارد؟ دارم از دل سریالی که سری به قاچاق‌چی‌ها می‌زند و انواع و اقسام معضل‌های اجتماعی را در داستانش پهن می‌کند و می‌رود، پررنگ‌ترین رابطه‌های عاشقانه را بیرون می‌کشم. عبارت‌ها و واژه‌ها، به رابطه‌ها نمی‌خورند. شخصیت‌ها، به‌اندازه‌ی ترانه‌سرا، عاشق نشده‌اند. به‌قدر خواننده، احساساتی نیستند و حتی معنای عبارت‌های عاشقانه‌ی این دو ترانه را هم متوجه نمی‌شوند.

در موزیک‌ویدئوی جدید، ببینید چگونه عوامل فنی، به‌زحمت صحنه‌هایی را پیدا کرده‌اند که به‌هرشکلی هم که شده، به کلمه‌های ترانه‌ای که محسن چاوشی آن را می‌خواند، ارتباطی داشته باشد.از بی‌ارتباط بودن ترانه‌ی «فولک» با دنیای سریال و نچسبیدن «قیامت اومد و یارُم نیومد» به عشق دوشب‌ویک‌روز شخصیت‌های مجموعه که بگذریم، اوج بی‌ارتباطی ترانه با داستان و تلاش مذبوحانه‌ برای برهم‌نمایی این‌دو، ذوق تماشای آدم را کور می‌کند. تطبیق‌ها این‌گونه‌اند: همین‌که خواننده می‌گوید «شب»، تصویری از شب نشان داده می‌شود. اوج ارتباط معنایی، که مبتذل‌ترین حالت ربط‌دادن دو مورد هم به حساب می‌آید، جایی از موزیک‌ویدئو است که خوانده می‌شود «میون پنجه و شَست تو بودم» و پنجه و انگشتان مهدی پاکدل نشان داده می‌شود!

این موارد، مربوط و محدود به سریال هم‌گناه نبود. این توضیحات، هشداری برای رعایت یک‌سری نکات در مرحله‌ی سفارش یک قطعه برای یک سریال به حساب می‌آید. درباره‌ی سریال «دل»، وضعیت از حالت هشدار هم عبور کرده و به رنگ قرمز درآمده است! در آن‌جا، ناگهان چندین‌وچند ثانیه اسلوموشن با خوانش ترانه‌هایی همراه شده که صحبت درباره‌ی عدم‌رعایت سلامت زبان در ترانه‌ها، خودش یک بحث است و تبدیل‌شدن اساس سریال به یک موزیک‌ویدئو هم، بحثی دیگر.»

کد مطلب: ۱۵۷۰۳۰
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت