قسمت اول داستان انتظار با صدای پگاه ماسوری
نویسنده: زهره مسکنی نگاه میکنم توی آینه و انگشتان پایی را میبینم که دارد از توی دهانم میآید بیرون. راه نفسم بسته میشود و گوشههای لبهایم جِر میخورد. انگشتان پایی را که دارد توی حلقم تکان میخورد میکشم بیرون. یک جفت پای کوچک آمیخته به خون و مایع لزجی که تهوع را شدیدتر میکند
دیدگاه