ماجرای راننده کامیونِ طرفدارِ کیمیایی
جای بینندگان وفاداری که هیچ وقت از دلبستگی خود به مسعود کیمیایی دست برنداشتند در مراسم بزرگداشت او خالی بود.
حسن لطفی در روزنامه اعتماد نوشت: اینکه در مراسم بزرگداشت مسعود کیمیایی عدهای از افراد صاحبنام سینمای ایران درباره او سخن گفتهاند و به درستی او را به خاطر تاثیرش در سینمای ایران ستایش کردهاند، نشان از نقش تاثیرگذار او در سینمای ایران دارد. اما اگر باور داشته باشیم که انتخاب 28 دسامبر 1895 برای آغاز تاریخ سینما حکایت از اهمیت نقش مخاطب (تماشاچی) در این هنر دارد، جای سخنرانانی از بینندگان عادی این فیلمساز پرطرفدار خالی بود.
خصوصا آن بینندگان وفاداری که هیچ وقت از دلبستگی خود به مسعود کیمیایی دست برنداشتند (حتی وقتی عدهای از منتقدان فکر کردند سینما را از کسی که قبل از تولدشان قیصر و داش آکل و گوزنها را در حد مطلوبی ساخته سینما را بهتر بلدند!) منظورم دقیقا افرادی است که مسعود کیمیایی برایشان آقای سینمای ایران است. در بینشان میتوان کسانی را دید که نام خانوادگی خود را به کیمیایی تغییر دادهاند. از این نفرات یک نمونهاش را سالها پیش از نزدیک دیدم (خدایش بیامرزد) و اگر همسرش میگذاشت نام فرزند ذکورشان را مسعود گذاشته بودند.
کاری که ظاهرا در تربتجام و در منطقهای دورافتاده مردی کپرنشین کرده است (طبق گفته خود استاد در سفرش به قزوین) مردی که در بین اموالش با ارزشترین چیزهایش یک ویدیو تیسون و کاستهای از فیلمهای پیش از انقلاب همنام پسرش بوده! فیلمهایی که برای عدهای دیگر آنقدر ارزش داشته که جلوی پای سازندهاش گوسفند و گاو سر ببرند و خونش را جلوی پای آقا بپاشند! بیتردید این افراد نیز حرفهای زیادی برای گفتن داشتند.
حرفهایی که ممکن بود خیلی تخصصی نباشد اما دلی و دلنشین بود. یادش بخیر در نشستی خودمانی و جمع و جور در قزوین، یکی از حاضران که خودش را منتقد میدانست شروع به انتقاد از فیلمی ساخته استاد کرد! طرفدار وفاداری که راننده کامیون بود و مسعود کیمیایی برایش آقا بود (و این آقا چه بار ارزشی زیادی داشت) فقط یک جمله گفت: چی میگی تو؟ مردم با دستمال خشک رفتن داخل سینما و با دستمال تر درآمدن!
حرف آن طرفدار سینه چاک که جایش در آن مراسم واقعا خالی بود، برای آن منتقد خندهدار بود اما واقعیت قضیه این بود که آن گفته حکایت از ارتباط مسعود کیمیایی با همه کسانی داشت که اگر چه سینما برایشان هنر روز جمعه است، اما در آن غیر از سرگرمی پی رفاقت و حال خوب هم هستند. شاید اگر در آن مراسم عاشقان شیفته مسعود کیمیایی روبهرویش قرار میگرفتند و پشت میکروفن حرف میزدند، بزرگداشتی صمیمیتر و صادقانهتر برگزار میشد.
دیدگاه