«افسانه سپهر» چقدر باورپذیر است؟/انیمیشنی بیزمان و مکان نتیجه کار 20 ماهه
افسانه سپهر به کارگردانی عماد رحمانی یکی از آثار جشنواره فجر امسال بود که باوجود تلاش 20 ماهه در تولید آن سوالات متعددی را در خروجی کار به همراه دارد.
![«افسانه سپهر» چقدر باورپذیر است؟/انیمیشنی بیزمان و مکان نتیجه کار 20 ماهه](https://static3.sornakhabar.com/thumbnail/p61QJeHYg4an/mz8R84vQP5eGuXnb0MUNE36YFWNEFoirIftG8tqNWlwZXPMx6JNVFQn9U0u_ZNZ-oXCmPwt_CUDlYt0M5Oe1pNISBX7wd0nl/download.jpg)
ونوس بهنود- انیمیشنها بخش مهمی از دنیای سینمایی ما را تشکیل میدهند به واسطه ارتباط دهی سادهتر مخاطب با مفاهیم آموزشی و جذابیت بصری هر چند به نظر میرسد ویژه کودکان هستند اما بازه سنی 4 سال تا 400 سال برای انیمیشن تعبیر میشود. اما انیمیشنسازی در ایران نوپا و در عمری کمتر از یک دهه به سر میبرد.هنوز حمایت و باورو اعتقاد به آن کمرنگ است و انیمیشن سازها اگر ذوق و استعداد و عشق نبود شاید پای این کار سخت نمیایستادند.
تیم عماد رحمانی متشکل از 200 جوان مستعد در سال جاری انیمیشن افسانه سپهر را برای جشنواره فجر مهمان کردند. به تعبیر عوامل سازنده نزدیک به 20 ماه زمان برای تولید آن سپری شده است.
افسانه سپهر ماجرای پسر بچهای به نام سپهر است که برای نجات جان پدر و مادر و اهالی روستا با دیوی به نام «بدنام» میجنگد و در نهایت نیز بر او پیروز میشود. تا اینجای داستان کلیشهای از مبارزه خیر و شر است و این کودک نیز نماد پاکی و خیر داستان محسوب میشود اما افسانه سپهر در نهایت نمیتواند تاثیری مانند موانا یا درون و بیرون را داشته باشد.
فارغ از فقر امکانات زیرساختی و فارغ از سرمایه گذاریهای حداقلی در تولید انیمیشن افسانه سپهر هنوز از سکوی انیمیشنهای پربیننده فاصله دارد.
بیزمانی و بیمکانی و گنگی جغرافیا
داستان از قصه گویی مادر سپهر با لباس زنان جنوب ایران آغاز میشود. اما پدر سپهر یک مرد گیلکی است و با او به دریا میرود تا ماهیگیری کند. دوست نزدیک سپهر یوزپلنگی است که اصولاً باید در مناطق کویری و نه جنگلهای شمال زندگی کند. سپهر به زبان فارسی صحبت میکند و بعد از اسارت پدر و مادرش با جنگجویی برخورد میکند که شبیه قهرمانان انیمیشنهای خارجی لباس پوشیده است. در نهایت به ماهان و شورای انتخاب قهرمان برای مبارزه با دیو میرسد. این شورا متشکل از یک مرد چینی و یک مرد آفریقایی است.
کودک مرتب با خودش میاندیشد که حالا چه شد و چرا اینطور شد؟ کودکی که در نسل رسانه و اینترنت زندگی میکند بسیار باهوشتر از نسلهای پیشین خود است و برای هر موضوعی علامت سوالی قرار میدهد. علت ارتباط گیری با شخصیتهای انیمیشنی مانند موانا یا السا و آنا در این است که کودک و نوجوان تکلیف خود را با قهرمان داستان میداند. میداند آنها چه کسانی هستند، خانهشان کجاست، از کجا آمدهاند و هدفشان چیست.
با این وجود تدوین در این انیمیشن از نقاط قوت آن است. جانمایی درست گویندگان و کارگردانی کار به حدی قوام دارد که مخاطب را تا انتها روی صندلی بنشاند و به تماشا وادار کند.
کدام افسانه؟
هر چند توجه به افسانههای باستانی و به روز رسانی آن در انیمیشنها نیاز مبرم ما در هجمه انیمیشنهای خارجی است، اما گم شدن افسانه در انیمیشن بازهم تکرار همان انفصال از هویت است. هر چند سپهر بر اساس یک افسانه باستانی ساخته شده است اما به مخاطب گفته نمیشود که این افسانه چیست و کجاست و چه فرجامی دارد. مادر سپهر در ابتدای داستان، سرنوشت دو برادر را برای فرزند خود تعریف میکند اما به یکباره در میانه داستان یک قلاب گیری مجدد اتفاق میافتد تا زندگی سپهر با این داستان ارتباط پیدا کرده باشد.
در نهایت نیز سپهر با ماجراهایی که انیمیشنهای مختلف را به یاد ما میآورد به جنگ با دیو میرود.
از سویی نقش زنان در افسانه در حاشیه و بسیار محدود است. مادر قصه گو، رعنای همبازی و آنای آشپز. سه نقشی است که به زنان داده شده است. گفته میشود مادر سپهر از مبارزان علیه دیو بوده اما در طول داستان بسیار منفعل و تسلیم در برابر دشمن عمل میکند.
موضوعی که در انیمیشنهای آن ور آبی غالب آن شکسته شده و قهرمان زن و مرد در کنار هم هستند. اما تنها همراه سپهر یوزپلنگی است که دیالوگهای بیمعنی و اعصابخرد کن دارد و لحن صحبتش شبیه مار است و نه یوزپلنگ.
در واقع زمانی که دختر بچهای سپهر را تماشا میکند هیچ جایگاهی در داستان برای خود نمیبیند و سپهر را به مانند قهرمان پسران میشناسد.
بر هم ریختن توان حیوانات
در انیمیشنهای موفق توجه به محیط زیست آموزه جدی است. قهرمان و همراهان او با محیط زیست ارتباط تنگانگ دارند اما در هیچ کجای داستان سپهر این موضوع برجسته نمیشود. او در کنار دریا زندگی میکند اما دریا و آب هیولایی به نام «شرشره» است. وقتی به سرزمینهای برفی میرود، برف هیولایی به نام «آلاسکا» است. درختی بزرگ به هیولایی به نام «پاگنده» که ما را به یاد انیمیشنی به همین نام میاندازد، تبدیل میشود و حتی حیوانات نیز امدادرسان او نیستند. تنها دوست او یوزپلنگی است که بعد از 5 سال اندازه آن به اندازه یک گربه خانگی باقی مانده است.
گربه و جغدی که در طول داستان به نمایش در میآیند نیز چندان کارکردی ندارند. از نظر کودک و نوجوان تماشاگر انیمیشن برای سپهر هر چیزی میتواند یک دشمن باشد.
از طرفی دیو بدنام و سربازان او نیز مشخص نیست چرا فقط با اهالی یک روستا دشمن هستند. وسعت شر آنها در زندانی کردن مردمان یک روستا محدود میشود. در حالی که میتوانند آنها را بکشند. بدنام که به نظر میرسد یکی از دو برادر ابتدای داستان است در انتهای داستان به شکل هیولای شاخ دار در آمده است و ما نمیدانیم این اتفاق چه زمانی میافتد.
زمانی که سپهر مهر را که شبیه سنگ قلب تیفیتی در انیمیشن موانا است به ماهان میرساند از او سنگهای کیمیا میگیرد تا بتواند با دشمن مقابله کند و در واقع هیچ مهارت خاصی جز تیرو کمان ندارد.
هر چند دنیای انیمیشنها این روزها سن و سال ندارد و مخاطبان بسیاری را به سمت خود کشانده است اما ضروری است کارهای جدید سازندگان افسانه سپهر با عنایت به خط داستانی مشخصتر تولید شود.
دیدگاه