رابطه طالبان با اهالی موسیقی؛ از گرفتن و شلاق‌ زدن و آزاردادن تا ساز را به گردن انداختن/ یک موزیسین هراتی: طالبان اعلام کرده‌ که موسیقی حرام مطلق است

جواد تابش، قوال نواگر هراتی که به تازگی به مشهد آمده است می‌گوید پس از سقوط هرات و آمدن طالبان تقریبا یک ماه و ۱۰ روز همان‌جا بوده و نمی‌دانسته چه کند، گاهی ریش می‌گذاشته و گاهی ریش و سبیلش را می‌زده تا تغییر چهره دهد، چرا که بیم داشته است طالبان مانند دوره قبلی حکومت‌شان هنرمندان موسیقی را بگیرند، شلاق بزنند، سازشان را به گردن‌شان بیاندازند، صورتشان را سیاه کنند و در شهر بچرخانند.

رابطه طالبان با اهالی موسیقی؛ از گرفتن و شلاق‌ زدن و آزاردادن تا ساز را به گردن انداختن/ یک موزیسین هراتی: طالبان اعلام کرده‌ که موسیقی حرام مطلق است

قوالی یکی از گونه‌های موسیقی آسیای شرقی (هند و پاکستان) و افغانستان و مرتبط با عرفان و مذهب است و بنا به عقیده بزرگان این عرصه، نوعی عبادت به شمار می‌آید. در قوالی، شعر اهمیت بسیار دارد و شیوه اجرای آن، جمعی و گروهی و مدت زمان یک قطعه‌اش به طور معمول بین ۱۵ تا ۳۰ دقیقه است. خوانندگان و نوازندگان قوالی به دلیل تکرار ابیات و اذکار به نوعی سرمستی می‌رسند که باعث می‌شود گذر زمان را احساس نکنند و مخاطب نیز با آن‌ها همراه می‌شود.

بهانه تماس با جواد تابش، موزیسین و قوال اهل افغانستان که این روزها در ایران به سر می‌برد همکاری تازه‌اش با موسسه آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی است. در این همکاری تازه که با نظارت و تنظیم هوشنگ جاوید و حضور جواد تابش (قوال نواگر)، غلام سخی ‌رسولی (دوتار افغانی‌نواز)، نسیم خوشنواز (رباب)، کنعان دل‌آهنگ (طبلا) و... آماده شده، براساس گفته جاوید، برای نخستین بار در تاریخ موسیقی قوالی، «قوالی رضوی» ایجاد و به مرحله اجرا درآمده است.     

جواد تابش، زاده هرات است و تا پیش از سقوط هرات به دست طالبان، در این شهر به سر می‌بُرد و اتفاقی را که پس از آن رخ داد، این‌طور توصیف می‌کند: «ما مشهد را خانه دوم‌مان می‌دانیم و پدربزرگ‌هایمان از قدیم می‌گفتند هرات بوی امام رضا را می‌دهد و این شد که ما هم از هرات به مشهد آمدیم.»

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگویی است با او که از ۱۵ سالگی با موسیقی استاد محمدحسین سرآهنگ آشنا شده و موسیقی او را دنبال کرده و بلاخره از سال ۲۰۰۴ نزد استاد الطاف‌حسین سرآهنگ (پسر بزرگ استاد محمدحسین سرآهنگ) قوالی را به‌عنوان بخشی از موسیقی کلاسیک ادامه داده است..

وقتی قوالی رضوی برای نخستین‌بار اجرا می‌شود     

جواد تابش در پاسخ به این سوال که همکاری تازه‌اش با موسسه آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی چگونه رخ داده است، به خبرآنلاین چنین می‌گوید: «خوشبختانه در این مدتِ دو، دو و نیم‌ماه که به ایران آمده‌ام با هنرمندان و دوستان باسابقه‌ای ارتباط برقرار کرده‌ام و این دوستان گفتند که از طرف آستان قدس رضوی برنامه‌ای هست و می‌خواهند از شما آهنگی داشته باشند و ضبط کنند. زمانی که اشعار را به ما دادند متوجه شدم که در وصف امام رضا(ع) است. ما این‌ها را آماده ساختیم، به استودیو رفتیم و با دوستانی چون استاد هوشنگ جاوید آشنا و بسیار خوشحال شدیم. این عزیزان و خصوصا استاد جاوید کار مرا که دیدند استقبال زیاد کردند و راهنمایی‌هایی پیرامون آهنگ‌هایی که اجرا می‌کردم ارائه دادند.»  

او صحبتش را با توصیف عشق خود به امام رضا(ع) ادامه می‌دهد و می‌گوید: «من عاشق امام رضا(ع) هستم و به عشقِ جوادِ امام رضا نامم را جواد گذاشته‌اند. من از بچگی معجزات بسیاری از حضرت دیده‌ام و به این بزرگوار ارادتمندم و هرگاه مشکلی برایم پیش بیاید جایی و مرجعی جز ایشان برای درددل ندارم. پس باز هم این‌جا آمدم و باز هم نزد امام رضا(ع) درددل کردم و بعد از سه، چهار روز پیشنهاد شد که چنین برنامه‌ای داشته باشیم. خوشبختانه آمدم و این برنامه را اجرا کردم و با کمک و همکاری و محبت و یاری دوستان و یاری امام رضا(ع) برنامه تقریبا خوبی هم شد و قابل ذکر است که در کارهای آینده نوآوری‌های بیشتری خواهیم داشت.»  

آشنایی با موسیقی کلاسیک از طریق پدر 

جواد تابش در پاسخ به این سوال که آشنایی‌اش با موسیقی کلاسیک و قوالی به چه زمانی برمی‌گردد، چنین می‌گوید: «قوالی بخشی از موسیقی کلاسیک است و من از طفلی انجامش داده‌ام، از زمانی که اصلا آوازخوانی را شروع نکرده بودم. می‌توانم بگویم از سن ۵ سال، ۶ سال ناخودآگاه به موسیقی کلاسیک علاقه بسیار داشتم و اصلا دست خودم نبود. خداوند جمیع اموات را بیامرزد، پدر ما را هم بیامرزد، او موسیقی کلاسیک زیاد می‌شنید و من هم به موسیقی کلاسیک و آهنگ‌های قوالی علاقه‌مند شدم و از ۱۵ سالگی با موسیقی استاد محمدحسین سرآهنگ آشنا شدم و موسیقی‌شان را دنبال کردم و بالاخره از سال ۲۰۰۴ نزد استاد الطاف‌حسین سرآهنگ (پسر بزرگ استاد محمدحسین سرآهنگ) رفتم و قوالی را به‌عنوان بخشی از موسیقی کلاسیک ادامه دادم.»»

او صحبتش را این‌طور تکمیل می‌کند و می‌افزاید: «هم غزل و هم قوالی بخش‌هایی از موسیقی کلاسیکند و منشا قوالی آن‌طور که ما از بزرگان‌مان شنیده‌ایم از شهر باستانی غزنی بوده است و در جنگ‌ها و هنگام حضور در میدان به‌جای رجزخوانی بیشتر قوالی می‌کرده‌اند و آهنگ‌های عرفانی و اشعار مذهبی و دینی را با هم و یک‌جا می‌خوانده‌اند تا این که حضرت امیرخسرو بلخی دهلوی، قوالی را به سیستم امروزه درآورد. این مختصر توضیحی بود که در مورد قوالی برای شما ارائه کردم.»  

آن‌چه طالبان بر سر اهالی موسیقی می‌آورد

جواد تابش در پاسخ به این سوال که بعد از آمدن طالبان به هرات چه اتفاقی افتاد، می‌گوید: «ما ساکن هرات باستان بودیم و با آمدن طالبان، اتفاقات ناگواری افتاد که من، نه می‌خواهم جلوی چشمم مجسم‌شان کنم و نه می‌خواهم به ذکرشان بپردازم. ما تقریبا، دو، دو و نیم ماه است که به مشهد آمده‌ایم و روحیه‌مان به تازگی کمی عوض شده است.»  

او ادامه می‌دهد: «من دوره قبل، بیست و هفت، هشت سال پیش هم که طالبان آمدند در افغانستان بودم و هنگام قدرت‌گیری دوباره‌شان، به همان ترس و هراس و بیمی که آن زمان داشتم دچار شدم. بیم از این که هنرمندان موسیقی را می‌گرفتند، شلاق می‌زدند و آلات موسیقی را می‌شکستند و بر گردن‌شان می‌انداختند، صورت‌شان را سیاه می‌کردند و چون یک جانی، قاتل یا دزد بسیار خطرناک در شهر چرخ می‌دادند. چون این خطر را از قبل احساس کرده بودم برای خودم، خانمم و دخترم ویزا گرفتم و دو روز قبل از این که هرات سقوط کند، خانم و دخترم را به مشهد فرستادم.»  

تابش در توضیح این که چرا مشهد را برای مهاجرت انتخاب کرد هم می‌افزاید: «ما مشهد را خانه دوم‌مان می‌دانیم و پدربزرگ‌هایمان از قدیم می‌گفتند هرات بوی امام را می‌دهد و این شد که ما هم از هرات به مشهد آمدیم. ما در دهه شصت هم یک دوره مهاجرت را در مشهد گذراندیم و احساس می‌کنیم این‌جا، خانه و جای خودمان است و احساس غربت و بیگانگی آن‌چنانی نداریم.»

تابش با بیان این که تقریبا یک ماه و ۱۰ روز بعد از آمدن طالبان به هرات، همان‌جا بوده و نمی‌دانسته چه کند، می‌افزاید: «گاهی ریش می‌گذاشتم و گاهی ریش و سبیل را می‌زدم و می‌گفتم تغییر چهره بدهم مبادا بشناسندم. یکی می‌گفت فرار کن و برو و دیگری می‌گفت بمان. من حالت بسیار بدی را گذراندم و نمی‌دانستم چه کنم چون مادرم، سه پسرم، دو عروسم و نوه‌ام در هرات بودند و هنوز هم هستند و من هم می‌خواستم همان‌جا باشم و از آن‌ها مراقبت کنم تا مبادا روزی طالبان به خاطر من، بلایی سر این‌ها بیاورند و می‌گفتم خودم باشم بهتر است.»  

او صحبتش را این‌طور خاتمه می‌دهد: «کم‌کم دیدم چندان به شخص هنرمند کاری ندارند اما اعلام کرده‌اند که موسیقی حرام مطلق است و وقتی رگ و پوست و خون ما آغشته با موسیقی است حالت افسردگی در ما پیدا شد و مجبور شدم افغانستان را ترک کنم و به ایران بیایم.»

تابش در جواب این که وضعیت مادر، پسرها و عروس‌ها و نوه‌اش که در هراتند این روزها چگونه است هم می‌گوید: «شکر که مشکل خاصی از این بابت که اولاد من هستند وجود ندارد، مگر مشکلاتی عام. مشکلاتی چون عدم امنیت، بیکاری، نبود امکاناتی چون برق و مواد سوختی یا عرضه‌شان با قیمت بسیار در صورت موجود بودن و مشکلاتی از این دست اما تا به حال کسی به آن‌ها به خاطر این که پدرشان هنرمند بوده، کاری نگرفته است.»             

رابطه طالبان با اهالی موسیقی؛ از گرفتن و شلاق‌زدن و آزاردادن تا ساز را به گردن انداختن

غلام‌سخی رسولی، دوتارنواز هراتی که از جمله حاضران در گروه تولید این قوالی رضوی هم بوده است، پیش از این و به بهانه اجرا در چهاردهمین جشنواره موسیقی نواحی ایران گفته بود طالبان در دوره حکومت قبلی‌شان (۲۰۰۱–۱۹۹۶) می‌خواستند سازش را بشکنند، به گردنش بیندازند و در بازار بچرخانندش و پای او را که مقاومت می‌کرده است، با آب جوش سوزانده‌اند. از جواد تابش می‌پرسیم آیا او هم تجربه چنین برخوردهایی از سوی طالبان با خود را در ذهن دارد؟ و او می‌گوید: «هنگام حضور طالبان در افغانستان، در سمت هرات، جوانان، دوستان و هرکس که مرا می‌شناخت با عشق و تضرع می‌گفت آقای تابش، دیوانه شده‌ایم، روانی شده‌ایم، به موسیقی نیاز داریم و من می‌گفتم خدایا! این‌ها، این مردم نیازمندند، این‌ها ضربه روحی خورده‌اند و دعوت‌شان را می‌پذیرفتم اما تمام آن مشکلات بعدی را جلوی چشم داشتم؛ این که ممکن است طالبان مرا بگیرند، شلاق بزنند، اذیت کنند، ساز را به گردنم آویزان کنند و.... اما می‌گفتم عیبی ندارد، من که جرم و جنایتی نکرده‌ام، مردم مرا می‌شناسند و طالبان هرچه با من کنند و حتی اگر دور شهر بچرخانندم مردم می‌دانند که به خاطر موسیقی است. با وجود این، خوشبختانه گیر نیفتادم.»

او با ذکر خاطره‌ای می‌افزاید: «هرچند در آن زمان، در دو، سه مورد در جایی مشغول اجرای موسیقی بودیم و ناگهان طالبان آمدند و ما شروع به قوالی‌خوانی کردیم! و دیدیم که به ما کار نگرفتند، همان‌جا نشستند، قوالی را شنیدند و راه‌شان را گرفتند و رفتند. من این را به حساب خوش‌شانسی‌ام، نیتم یا برکت همان اشعار مذهبی می‌گذارم که طالبان به ما کار نگرفتند وگرنه من هفت سال در دوره حضور طالبان در افغانستان، در کشور خودم بودم و موسیقی هم اجرا می‌کردم اما خوشبختانه هیچ‌وقت گیر نیفتادم.»  

کد مطلب: ۳۵۵۸۰۵
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت