تجربه‌های زیستیِ غزاله بزرگ‌زاده از قهرمان‌های «خلجان»

«خلجان» تداعی‌گر دو معنی متناقض است، معنایی که فکر می‌کنم بیشتر به مضمون هر چهار داستان نزدیک‌تر است. خلجان به معنی «بیم و آرزو»؛ دو معنایی که در هر چهار داستان به چشم می‌خورد. و شاید یکی از دلایل انتخاب این نام‌ها برای داستان‌ها، انتظار تفکر و تعمقی بوده که از خواننده در پس داستان‌ها داشته‌ام.

تجربه‌های زیستیِ غزاله بزرگ‌زاده از قهرمان‌های «خلجان»

غزاله (فخری) بزرگ‌زاده؛ دانش‌آموخته رشته مهندسی عمران در مقطع کارشناسی است. از او تاکنون شش کتاب شعر و داستان و رمان منتشر شده است: «عرفان» (۱۳۹۵)، «سودای وصال» (۱۳۹۶) و «نقش سایه» (۱۳۹۷) و دو رمان «گمشده‌ای در مه» (۱۴۰۰) و «راز یک معما» (۱۴۰۱) آثار او هستند. تازه‌ترین اثر این نویسنده مجموعه‌ داستان «خلجان» شامل چهار داستان کوتاه به نام‌های «گریبان»، «تَحَسُر»، «تموج» و «الحاح» است. نسخه انگلیسی این کتاب با نام «fear and desire» در انتشارات لمبرت به چاپ رسیده است. آنچه می‌خوانید گفتگو با این نویسنده درباره آخرین اثرش «خلجان» است که از سوی نشر روزگار منتشر شده است.

 «خلجان» ششمین کتاب شما است. به نظر می‌آید پس از فاصله‌ای که بین انتشار مجموعه‌شعرهایتان افتاده، تصمیم گرفته‌اید بیشتر روی نوشتن داستان و رمان متمرکز شوید. چرا؟

هنوز هم گه‌گداری شعر می‌نویسم، ولی شاید از دلایل اصلی تمرکزم بر داستان‌نویسی این باشد که ذهنم بیشتر گرایش به رویادیدن و رویابافی دارد به گونه‌ای که گاهی مرز بین رویا و واقعیت، خواب و بیداری برایم شکسته می‌شود و دلم می‌خواهد بنویسم و ثبت کنم هر آنچه را که می‌بینم و می‌توانم تصور کنم. بنا به گفته جویس کارول اوتس «ما داستان می‌نویسیم به همان دلیلی که رویا می‌بینیم، چون نمی‌توانیم رویاپردازی نکنیم، چون رویا دیدن در ذات انسان نهفته است. شاید ما معتاد به رویا دیدن هستیم، اما هرگز نه به این دلیل که از واقعیت می‌ترسیم یا آن‌ها را قبول نداریم.» شاید من هم به نحویی معتاد به نوشتن شده‌ام، معتاد به کنار هم قراردادن کلمات و از امتداد جملات کنار یکدیگر به خلق زندگی‌ای نزدیک‌شدن که وجودم را آزاد از اسارات کاراکتری می‌کند که درونم متولد شده است.

 «خلجان» متشکل از چهار داستان با موضوع و مساله زنان است. اول اینکه چرا این نام خاص را برای این کتاب انتخاب کردید، درحالی‌که هر چهار داستان کتاب عناوین دیگری دارد: «گریبان»، «تموج»، «تَحَسُر»، و «الحاح»؛ برعکسِ نام‌های خاص کتاب و داستان‌ها، خودِ داستان‌ها ساده و سرراست هستند؟

«خلجان» تداعی‌گر دو معنی متناقض است، معنایی که فکر می‌کنم بیشتر به مضمون هر چهار داستان نزدیک‌تر است. خلجان به معنی «بیم و آرزو»؛ دو معنایی که در هر چهار داستان به چشم می‌خورد. و شاید یکی از دلایل انتخاب این نام‌ها برای داستان‌ها، انتظار تفکر و تعمقی بوده که از خواننده در پس داستان‌ها داشته‌ام.

 «خلجان» به زبان انگلیسی هم ترجمه و منتشر شده است. آیا نسخه فارسی و انگلیسی فرق دارند؟

تفاوت چندانی با نسخه فارسی ندارد. کتاب ابتدا به زبان فارسی در ایران چاپ شد و از آنجایی که علاقه داشتم حداقل یکی از کارهایم به زبان انگلیسی در انتشاراتی خارج از ایران هم چاپ شود، بلافاصله پس از چاپ در ایران نسخه انگلیسی آن را هم در لمبرت با نام «FEAR AND DESIRE» به چاپ رساندم که در آمازون هم نمایه شده است.

هرچهار داستان با زبان اول شخص روایت می‌شوند. در هر داستان منِ راوی، یک زن است: روحی در داستان «گریبان»، که یک مادر است، با مشکلان زن‌وشوهری و خانوادگی دست به گریبان است؛ در داستان «تَحَسُر»، فرانک دختر دانشجویی است که او نیز با مسائلی از این دست، دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ در داستان «تموج» هم معصومه در یک خانواده شلوغ با خواهری که به نوعی او موجب کشته‌شدنش می‌شود، با مساله مرگ مواجه می‌شود؛ و در داستان چهارم «الحاح»، داستان مژگان را می‌خوانیم که نسبت به سه داستان دیگر، هرچند پر از تلخیِ زندگی این دختر نقاش است، اما امید هم هست. برعکسِ سه داستان دیگر که همه نقطه‌ای «پایان» بر زندگی داشتند. می‌توان اینطور گفت که داستان‌ها با شخصیت‌هایشان در میانه یک شروع و یک پایانِ تلخ، سرگردانند. منِ راوی هر چهار داستان، تکه‌های پازلی است به نام زندگی، با همه تلخی‌ها و سختی‌هایش. این داستان‌ها برش‌هایی از همین زندگی‌هایی است که خودتان یا دوربری‌هایتان تجربه کرده‌اند؟

هر چهار شخصیت الهام گرفته‌شده از کاراکترهای واقعی بودند که ناخودآگاه و غیرارادی در لباس دیگری در ذهنم متولد شدند، رشد کردند و به شیوه خود زندگی کردند، شخصیتی‌هایی که با سوژه اصلی‌شان – نسخه واقعی‌شان – همسو بودند، زندگی متفاوت ولی حالت و وقایعی کم‌وبیش مشابه داشتند.

به‌طور کل، شما فقط از زنان می‌نویسید. در هر سه اثر داستانی‌تان این نکته مشهود است. چون زن هستید، از زنان می‌نویسید یا مسائل دیگری است که موجب نوشتن از زن ایرانی شده است؟

پارامترهای مختلفی در این گرایش دخیل بوده‌اند که اولین و مهم‌ترین علت این است که معضلات و مسائلی که بانوان عزیز ایران که خودم هم یکی از آن‌ها هستم، با آن دست پنجه‌ونرم می‌کنند، بسیار بیشتر است و سعی کرده‌ام نگاهی بی‌طرفانه و فارغ از جنسیت‌زدگی داشته باشم و از طرف دیگر از آنجایی که در تعامل بیشتری با بانوان هستم و بیشتر به عواطف و احساسات هم‌جنسان خود واقفم، از دلایل اصلی نوشتن از بانوان باشد.

از نویسندگان زن ایران و جهان، کدام‌ها در نوشتن‌تان موثر و مشوق‌تان بوده تا از زنان بنویسید؟ و چرا؟

زنان نویسنده بسیاری هستند که مرا مسحور خود کرده‌اند؛ مسحور شیوه نگارش، قلم جادویی و داستان‌های خلاقانه خود و مشوق من برای نوشتن، برای خلق شخصیت‌های داستانی، برای بهترنوشتن و بهترشدن در نوشتن بوده‌اند: از میان نویسندگان خارجی، امیلی برونته، مارگارت اتوود، جین آستین، جویس کارول اوتس، ویرجینیا وولف و سیمون دوبوار، و در میان بانوان نویسنده ایرانی، غزاله علیزاده، سیمین دانشور و سیمین بهبهانی و… را می‌توانم نام ببرم.

منبع: ایلنا
کد مطلب: ۳۶۸۴۵۴
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت