کباب غاز با صدای پگاه ماسوری قسمت اول

کباب غاز به نویسندگی محمدعلی جمالزاده درست کیفور شده بودم که عیالم وارد شد و گفت جوان دیلاقی مصطفینام آمده میگوید پسرعموی تنی تو است و برای عید مبارکی شرفیاب شده است. مصطفی پسرعموی دختردایی خالهی مادرم میشد. جوانی به سن بیست و پنج یا بیست و شش. لات و لوت و آسمان جل و بیدست و پا و پخمه و گاگول و تا بخواهی بدریخت و بدقواره. هروقت میخواست حرفی بزند، رنگ میگذاشت و رنگ برمیداشت و مثل اینکه دسته هاون برنجی در گلویش گیر کرده باشد دهنش باز میماند و به خرخر میافتاد. الحمدالله سالی یک مرتبه بیشتر از زیارت جمالش مسرور و مشعوف نمیشدم.
دیدگاه