دربارهی سریال "گامبی وزیر": این زندگی است که باید بهایش را پرداخت، نه استعداد
سرنا_ گامبی وزیر، مینی سریال پربیننده این روزهای نتفلیکس که امتیازات نسبتا بالایی هم از منتقدین جهانی دریافت کرده براساس رمانی با همین نام، نوشته والتر تویس (رمان نویس آمریکایی) نگارش و ساخته شده است.
گامبی وزیر، مینی سریال پربیننده این روزهای نتفلیکس که امتیازات نسبتا بالایی هم از منتقدین جهانی دریافت کرده براساس رمانی با همین نام نوشته والتر تویس ( رمان نویس آمریکایی ) نگارش و ساخته شده. تویس رمان مشهور بیلیارد باز را هم در رزومه اش دارد که رابرت راسن با بازی پل نیومن آن را تبدیل به فیلم کرده بود. این مینی سریال مورد بحث این روزها، آنچنان که در بوق و کرنا کردند نه شاهکار آنچنانی است و نه ایده های اوریجینالی را در چنته دارد، اما آن چیزی است که باید باشد و بخوبی کارش را انجام میدهد. شاید مواجهه با برخی حوادث سریال و امدادهای عجیب و غریب دوستان و افراد ناشناس در رسیدن کاراکتر اصلی، به منزلگاه مورد نظرش توی ذوق بزند اما شاید همین هم به توقع مخاطب برمیگردد. گاهی اوقات مخاطب بیشتر از خود خالقان سریال آن را جدی میگیرد و با پیش فرض امتیازات و تحسین رسانه های داخلی و خارجی سراغ اثر میرود و تمام فکر و ذکرش در طول تماشای سریال میشود یافتن عناصری که عامل این میزان از توجه شده اند. حالا هر چقدر جستجو میکند چیزی گیرش نمی آید و سرخورده و ناامید سریال را به آخر میرساند، در مورد گامبی وزیر هم تقریبا همین اتفاق در حال رخ دادن است و افرادی را میبینیم که بعد از پایان سریال ناامید شده و آن را با نمونه های موفق تر مقایسه میکنند . از دوران کلاسیک سینما تا همین سالهای اخیر کم نبودند آثاری که شخصیت های بااستعدادی را به تصویر کشیده اند که بهخاطر خلاهای عاطفی شان به فروپاشی رسیده اند. بعنوان مثال سال گذشته فیلم "راکت من" که براساس زندگی واقعی التون جان ساخته شده بود بر همین الگوی داستانی استوار بود. به هر حال گامبی وزیر همانطور که در بالا اشاره شد براساس یک رمان دهه هشتادی نوشته و ساخته شده و چیزهایی برای گفتن دارد و بی شک در فصل جوایز بمورد توجه قرار میگیرد. گامبی وزیر داستان زندگی دختر یتیمی ( الیزابت هارمن ) با بازی آنا تیلور جوی را روایت میکند که در تلاش است تا به بزرگترین شطرنج باز جهان تبدیل شود اما در این میان با بحران ها و مشکلاتی مثل اعتیاد به الکل و مسکن های آرام بخش دست و پنجه نرم میکند . گامبی وزیر شباهت هایی به اثر دیگر تویس یعنی بیلیارد باز دارد و در هر دو رمان با شخصیت های پیچیده ای طرف هستیم که مرز میان زندگی شخصی و زندگی حرفه ای آنها به شدت باریک است و از جایی به بعد به یکدیگر گره میخورند. [خطر اسپویل داستان] اسکات فرانک کارگردان و نویسنده نامزد اسکار (خارج از دید - لوگان ) در سیر روایی داستان بتدریج این مرزها را باریک تر و اتصالات دو دنیای کاراکتر را منعکس کرده و با تمرکز روی زندگی شخصی و حرفه ای نابغه داستان در نهایت به یک پیوند ناگسستنی دست میابد. الیزابت هارمن دوران کودکی سختی را تجربه میکند و از جایی به بعد از حضور و وجود مادر محروم و راهی جز ورود به دنیای محدودکننده و سرد آسایشگاه ندارد. همین شرایط هم از او انسانی سرد و بی روح ساخته که نبود مادر و فقدان اش احساس امنیت را سلب و شخصیت را مجبور کرده تا به هر دست آویزی برای سرخوشی و برقراری امنیت چنگ بزند تا شاید با سرکوب خاطرات تلخ گذشته راهی برای تسکین زخم هایش بیآبد . آشنایی او با آقای شایبل ( بیل کمپ ) سرایدار و شطرنج باز منزوی آسایشگاه، فرصتی برای بروز استعدادش شده و همان چیزی را که برای رهایی از زندگی کسالت بار و کلاس های خسته کننده اش جستجو میکرد بدست میآورد. بازی شطرنج به لحاظ روانی، امنیت و آرامش را به او برمیگرداند و از همه مهمتر اینکه از زاویه دیدش شطرنج یک بازی قابل پیش بینی است و میتواند بر آن احاطه کافی داشته باشد. اما در پایان اپیزود سوم و شکست مقابل بنی واتس ( توماس برودی ) آن تصور واهی از شطرنج جلوی چشمانش فرو میریزد و تبدیل به سرنخ مهمی میشود تا شطرنج را نه یک بازی قابل پیش بینی بلکه خود زندگی و جهان هستی بپندارد و با آن همانطور برخورد کند که قرار است با زندگی و سرنوشت برخورد کند. در این مسیر تنها راه الیزابت هارمن چیزی نیست جز پذیرفتن شکست ها ، آمادگی برای غافلگیری ها و مبارزه تا آخرین لحظه. بازه زمانی انتخابی دنیای داستان کمک زیادی برای درک همین مفهوم و رسیدن به یک بلوغ ذهنی و جسمی کرده، در حالیکه به موازات موفقیت ها یا شکست هایی که در خلال تورنمنت های مختلف رخ میدهند، زندگی شخصی نابغه هم دست خوش دگرگونی هایی شده و او را با موفقیت ها و شکست های تلخ عاطفی مواجه می کند. اما الیزابت برای کنار آمدن با اوضاع و شرایط پیرامون تصمیم به ساخت دنیای مورد علاقه اش میگیرد و به جای اینکه بطور کلیشه ای از یک انسان سرد و بی روح به یک روح لطیف و احساسی تبدیل شود می داند دیگر در چه موقعیتی و به چه اندازه ای احساساتش را هزینه کند . نابغه شطرنج باز بجای بروز خشونت و فرار از ترس هایی که ریشه در دوران کودکی دارند راه روبرو شدن با آنها را انتخاب کرده و با تمام مردانی( بورگوف - بزرگترین شطرنج باز دنیا ) که همچون یک پدر مثالی هستند به بازی می نشیند. این تحول و بلوغ ذهنی _ روحی بخصوص در سکانس پایانی که در خیابان های مسکو ( مردان و پیرمردانی دورش حلقه زده اند ) میگذرد خودش را نشان میدهد، همان پیشنهاد مورد نیاز برای مخاطب امروزی است که به دور از تمام نصیحت ها و پندهای حوصله سر بر سریال ها و فیلم های چند سال اخیر محتاج اش است. فارغ از نبوغ کاراکتر اصلی داستان و بهایی که میپردازد، این زندگی است که بهایی دارد و باید بهای اش را پرداخت...
منبع: کافه سینما
دیدگاه