نقد فیلم The Trial of the Chicago 7‎

سرنا_در حالی که تاریخ مراسم اهدای جوایز آکادمی اسکار روز به روز به عقب رانده می‌شود، اما کم‌کم مدعیان قدرتمند کسب مجسمه‌های طلایی اسکار اعلام حضور می‌کنند. یکی از این مدعیان، درامِ جدید آرون سورکین تحت عنوان دادگاه شیکاگو هفت است که این هفته از نتفلیکس به نمایش درآمد.

نقد فیلم The Trial of the Chicago 7‎

قصه این فیلم روایتگر داستان واقعی گروه شیکاگو هفت است؛ گروهی متشکل از هفت متهم به توطئه، شورش و سایر اتهامات مربوط به تظاهرات‌های ضد جنگ ویتنام و پادفرهنگ دهه ۱۹۶۰ که در شهر شیکاگو رخ داد.

شاید این فیلم چیزی نباشد که مخاطب عام با آن ارتباط برقرار کند، و شاید یکی از دلایل فروش این اثر از پارامونت به نتفلیکس نیز عدم اقبال عمومی از آن در سینماها بوده باشد. اما برای علاقه‌مندان به بدنه هنری و محتوایی هنر هفتم باید بگویم که دادگاه شیکاگو هفت بسیار اثر قابل و دیدنی است. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی آرون سورکین ساخته شده است، در واقعیت این اثر نوعی فیلم با تمامِ شباهت به یک کار پرفروشِ معتبر است که می‌توانست در دهه‌های 90 یا 80 میلادی با استقبال گسترده و موفقیت در گیشه روبرو شود.

در تعریف ساده فیلم آرون سورکین باید گفت: دادگاه شیکاگو هفت یک درام سطح اول دادگاهی است. اما دلیل تماشای این فیلم می‌تواند بازگشت آرون سورکینِ برنده جایزه اسکار به قلمرو آثار سیاسی - قانونی باشد. جایی که او با نوشتن آثاری چون چند مرد خوب، رئیس‌جمهور آمریکا، بال غربی و جنگ چارلی ویلسون نشان داده استاد روایت‌هایی از این دست است. سورکین با بازگویی حوادثِ واقعی دادگاه شیکاگو هفت، خواسته در پرده، درباره تقسیمات فعلی جامعه سیاسی آمریکا و مسائل اجتماعی و نژادی روز اظهار نظر کند. گاهی به نظر مخاطب اصلی فیلم او دولت و شخص دونالد ترامپ هستند. کارهای سورکین، به ویژه وقتی صحبت از افزودن نوعی پیام ایده آلیست می‌شود، به بیان صریح آن، از مکانی ناشی می‌شود که به نظر مانند آثار سیاسی اسپیلبرگ است.

شاید یکی از ایرادات این فیلم هم مربوط به شدت نگاهِ آرون سورکینی در دل آن باشد. فیلمنامه سورکین در شیکاگو هفت مانند یک سمفونی آهنگین و سنگین از کلمات و ایده‌های در حال گسترش است. اگر فیلم‌ها و آثار او چون بال غربی و شبکه اجتماعی را دیده باشید، متوجه حرف من خواهید شد. سورکین همیشه به دنبال صحنه‌های گفتگو محور متشنج و گاهاً غیر واقعی است.

سورکین در این فیلم از قلم خود خیلی ظریف استفاده نکرده است، چرا که او در دادگاه شیکاگو هفت از قلم زودرنج خود برای جلب توجه بینندگان به بی‌عدالتی سیستمی به شکلی سرگرم‌کننده و شعاری بهره برده است. بدون شک سورکین در اتصال روایات تاریخی به مسائل روز یک استادِ تمام است. چیزی که او در روایت اختراع فیس‌بوک و ظهور استیو جابز به آن پرداخته است. اما فیلم جدید او ظرافت‌های قبل را در این اتصالات ندارد.

همچنین این فیلم به خاطر محتوای به نسبت زیاد و خاصِ تاریخ محورش، باید تبدیل به یک مینی سریال هوشمند می‌شد. ما در فیلم شاهد چندین داستان جذاب و چند وجهی هستیم که با کنار هم قرار گرفتن شکل و معنی می‌گیرند. بنابراین، از آنجا که دادگاه شیکاگو هفت یک فیلم ۱۲۹ دقیقه‌ای است تا یک مینی سریال هشت ساعته، سورکین مجبور شده است که به طور قابل توجهی جزئیات وقایع را متراکم کند.

برای مثال داستان فرعی مربوط به رهبر پلنگ سیاه، یعنی بابی سیل (یحیی عبدالمتین دوم) بسیار دچار کمبود و رها شدگی است. مُسَلَم است که این شخصیت جز گروه عناوین هفت نبوده و فقط به دادگاه کشانده می‌شود تا در طول آن هفت را "ترسناک تر" جلوه دهد. اما یحیی عبدالمتین دوم در نقش کوچک خود آنقدر فوق‌العاده است که از دیدن داستان‌های بیشتری که در اینجا به آن پرداخته شده بسیار پُر پتانسیل‌تر به نظر می‌رسیده است.

مطمئناً جنبه‌های دیگری از داستان نیز وجود دارد که کمی دچار کمبود است، به ویژه تلاش دادستانی برای تأثیرگذاری در هیئت منصفه - اما خوشبختانه کُلیت کار دارای یک انسجام محتوایی قابل قبول است. اما همان طور که گفتم، این فیلم یک درام بسیار پویا، شلوغ و جالب در زمینه آثار قانونی و دادگاهی است.

آرون سورکین کار با چنین مضمون و ژانری را بلد است. بنابراین دادگاه شیکاگو هفت یک نمونه طوفانی دیگر از این دست آثار است. گرچه فیلمنامه سورکین کنایه‌های نامشخصی را به سیاست‌های امروزی می‌زند، اما در اکثر موارد، با استفاده از تکنیک‌های پیشرفته تدوینی، کاملاً اثری خوش ساخت را به بیننده ارائه کرده است.

این فیلمی است که به طور ماهرانه‌ای بین گفتن یک داستان ضروری از مبارزه برای عدالت و ساخت یک اثر سرگرم‌کننده برای جلب رضایت توده‌های مردم در رفت و آمد است - و در بیشتر موارد، سورکین به این خواسته‌اش رسیده. البته این دوگانه بودن لحن باعث می‌شود که شما یک لحظه با هیاهو لبخند بزنید و لحظه دیگر از شوک رویداد صحنه نفسی عمیق بکشید، اما همین روند هم از نظر ظاهری یا نمایشی متناقض یا خجالت آور نیست.

این فیلم بدون شک یکی از چشمگیرترین گروه‌های بازیگری سال را به خود اختصاص داده است - که به زودی به آن خواهیم پرداخت - اما ذکر اولویت‌های برجسته در میان بازیگران مهم‌تر است.

مارک رایلنس که همیشه می‌تواند انتخابی جذاب برای یک درام پیچیده باشد، اینجا نیز در کالبد شخصیت وکیل مدافع دفاعی گروه هفت، مهارت‌های خاصش را به رُخ بیننده می‌کشد. او در طول فیلم از آرامشی مهار شده همراه با احترام به یک جرقه در حال انفجار تبدیل می‌شود.

فرانک لانگلا نیز یکی از بهترین عملکردهای دوران بازیگری‌اش را به عنوان قاضی مشکوک پرونده انجام داده است. به طور واضح او در این نقش باورپذیری بسیار انسانی با نقش خود برقرار کرده است.

اما به نظر من شانس اصلی کسب جایزه بازیگری در این فیلم، شخص ساشا بارون کوهن در نقش ابی هافمن است. اگرچه این نقش تا حدودی به عنوان تسکین لحن کمدی فیلم عمل می‌کند، اما برای کوهن هنوز هم نقشی بسیار متفاوت است و او آن را با فراز و نشیب دراماتیک اما جدی اجرا می‌کند. به نظر من باید اجرای او را به عنوان یک مدعی اصلی در شاخه بهترین بازیگر مکمل مرد اسکار در نظر گرفت.

یکی از نکات شاخص این فیلم تزریق لحن شوخ طبع آرون سورکین به آن است. با وجود برخی ایراداتی که خود من به فیلمنامه سورکین دارم، اما نمی‌توان انکار کرد که فیلمنامه او یکی از باهوش‌ترین و هوشمندانه‌ترین نوشته‌های سال است. با اوضاع امسال می‌توان پیش‌بینی کرد که این فیلمنامه نیز نامزد دریافت بهترین فیلمنامه اورجینال سال باشد، که اگر سورکین برنده آن شود، پس از دریافت برترین فیلمنامه اقتباسی با فیلم شبکه اجتماعی، دومین پیروزی او در اسکار خواهد بود.

فیلمنامه دادگاه شیکاگو هفت، در اکثر موارد مملو از گفتگو‌های به شدت هوشمندانه است که به خوبی بر روی شخصیت‌ها و مضامین فیلم نشسته است. من داستان نویس نیستم، اما به خاطر تجربه مطالعاتی به نسبت متعادلم، می‌توانم بگویم این نوعی فیلمنامه است که فقط یک استاد واقعی داستان نویسی می‌تواند آن را ارائه دهد.

اگر شاخه‌ای در فیلم وجود داشته باشد که بگویم ایمان دارم باید برنده جایزه آکادمی شود، آن به احتمال زیاد تدوین این اثر خواهد بود. زیرا کار آلن بامگارتن در ویرایش این فیلمِ سنگین، چیزی جز یک حرکت هنرمندانه نیست. کار او ماهیت دراماتیک و کمدی فیلم را به درستی نمایان می‌کند.

اما همانطور که گفتم تیم بازیگری فیلم بسیار شگفت انگیز است. فراتر از عملکرد برجسته فوق الذکر مارک رایلنس، فرانک لانگلا و ساشا بارون کوهن، بازیگران کلی فیلم فراتر از حد انتظارات خودنمایی می‌کنند. از ادی ردمین گرفته تا جوزف گوردن لویت و یحیی عبدالمتین و همچنین شخص مایکل کیتون، همه در بهترین فرم خود قرار دارند. در نتیجه تیم بازیگری این فیلم نیز یکی عوامل مهم و درخشان این کار هستند.

گرچه فیلمنامه نویسان تخصصی همیشه کارگردانان خوبی از آب در نمی‌آیند، اما آرون سورکین که با فیلم Molly's Game وارد این شاخه شده بود، بار دیگر نشان می‌دهد از کار در پشت دوربین هم به شدت لذت می‌برد. او به درستی زبان بصری ژانر فیلمش را می‌شناسد و در راستای بهتر ارائه کردن آن نهایت تلاشش را می‌کند. با فیلم دادگاه شیکاگو هفت معلوم می‌شود سبک کاری او بی‌شباهت به دیوید فینچر نیست. و این از سبک بصری کار و نحوه بازی گرفتن از تیم بازیگری بیشتر به چشم می‌آید.

در نتیجه باید گفت سورکین بدون از دست دادن چیزی مهم، راهی برای خاتمه دادن به فیلمش در یك نقطه اوج تماشایی پیدا می‌كند كه هم بسیار شلوغ باشد و هم بسیار متفكرانه. دادگاه شیکاگو هفت یک فیلم کاملاً تأثیرگذار است. این فیلم یک تعادل کاملاً مناسب بین سبُک‌سری، شوخ طبعی و صراحت پیدا می‌کند. پس به نظر من این یکی از بهترین فیلم‌های امسال است.

منبع: ویجیاتو

کد مطلب: ۲۰۳۷۰۹
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت