داستان آخرین شعری که اسماعیل هنیه در ایران خواند

ما از آن قبیله‌ایم که اگر بزرگی از ما بمیرد بزرگ دیگری جایگزین او می‌شود؛ حاکی از این که تسلیم نخواهیم شد.

داستان آخرین شعری که اسماعیل هنیه در ایران خواند

مسعود باب الحوائجی در کانال شخصی خود، "ترجمه ادب و فرهنگ عربی" نوشت:  

«اسماعیل هنیه» در آخرین روز زندگی خود در ایران یک مصراع شعر خواند که از اشعار دوران جاهلی و پیشااسلام است بی‌آنکه به نام شاعرش اشاره کند؛ تنها گفت: قال الشاعر: ((اذا غاب سید قام سید آخر)).

اجازه دهید برای درک این مصراع قصه‌ی شاعرش را برایتان بگویم:

نام شاعر این شعر «السموأل» ازدی است و از قضا دیانت شاعر یهودی است که ابن‌قتیبه مورخ بر آن صحه گذاشته و اصلأ سموأل نامی یهودی است که عبری‌‌اش(شْمُوئِیل (שְׁמוּאֵל) است.

تا امروز هم این شاعر مشهور است حتا در بغداد هنوز خیابانی به نام او هست به نام(شارع‌السموأل) که متحف و موزه‌ی دارالاثارالعربیه خان مرجان در همان خیابان قرار دارد.

در ضرب‌المثل‌های عربی با اینکه یهودی بود و جهان عرب نسبت به یهودیان کم فوبیا ندارد اما از او به نیکی یاد شده و هنوز می‌گویند:

"أوفى من سموأل" چرا که به امانت و وفاداری مشهور بوده؛ او‌ معاصر امرؤالقیس شاعر برجسته صاحب معلقه بوده و داستان وفاداریش هم نسبت با همین شاعر معروف شده.

می‌دانید که امروالقیس مغضوب قیصر روم واقع شد و او را به نزد خود خواند، امروالقیس پیش از رفتن، تمام گنج‌ها و شمشیر و سپرهای قیمتی خودش را به این سموأل می‌سپرد که یک قلعه و دژی بس استوار از جدش به ارث برده بود به نام «حصن عادیا».

قیصر روم بعد از اینکه با زرهی مسموم امروالقیس را به قتل می‌رساند لشکری را به فرماندهی حارث‌بن‌ظالم غسانی مأمور می‌کند که به قلعه‌ی سموأل حمله کنند و اشیاء قیمتی امروالقیس را از او پس گیرند.

متن عربی

سموأل در برابر لشکر قیصر سخت مقاومت می‌کند و شعر بالا را که اسماعیل هنیه خوانده در چنین موقعیتی سروده که پیغامی است به حارث: می‌‌گوید: 

(نحن قوم اذا خلا منا سید قام سید آخر)

یعنی: ما از آن قبیله‌ایم که اگر بزرگی از ما بمیرد بزرگ دیگری جایگزین او می‌شود؛ حاکی از این که تسلیم نخواهیم شد.

در ادامه،حارث که قلعه را به محاصره درآورده،با خیانت یکی از اطرافیان سموأل موفق می‌شود پسر سموأل را برباید و به او پیام می‌دهد که اگر اشیاء و اموال امرؤالقیس را تحویل ندهی پسرت را خواهیم کشت.

سموأل باز کوتاه نمی‌آید و حارث غسانی فرمانده قیصر بر فراز قلعه برابر چشم سموأل و لشکریانش پسر وی را به دو نیم می‌کنند و سلاخی‌اش می‌کنند که گویند در آن دم که سموأل سلاخی پسرش را هم نظاره‌گر بود باز بر پیمان خود ماند و این بیت را سرود که:

«وفیت بأدرع الکندی انی

اذا ما خان أقوام وفیت»

یعنی:هرچند که اقوامی خیانت کردند اما من وفادار ماندم و سپرهای آن شاعر کندی یعنی امروالقیس را تسلیم دشمن‌اش نکردم.

کد مطلب: ۳۷۶۵۴۵
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت