کتاب «بی‌تا؛ درخت‌ها ایستاده می‌میرند»؛ روایت زندگی خصوصی و حرفه‌ای بیتا فرهی

کتاب «بی‌تا؛ درخت‌ها ایستاده می‌میرند» رمانی به قلم یاسمن خلیلی‌فرد است که به زندگی خصوصی و حرفه‌ای بی‌تا فرهی می‌پردازد. بازیگری که سال ۱۴۰۲ در کمال ناباوری با زندگی وداع گفت. کتابی به غایت دلنشین و جذاب که مخاطب را به شخصیت بی‌تا فرهی نزدیک می‌کند و زندگی بی‌تا فرهی، جان دوباره می‌بخشد. یاسمن خلیلی‌فرد که تحصیلاتش را تا مقطع فوق‌لیسانس کارگردانی سینما از دانشگاه هنر تهران ادامه داده از سال‌های دور به عنوان منتقد سینما در نشریات سینمایی به فعالیت مشغول و عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینماست. او نوشتن رمان را از سال ۱۳۹۴ آغاز کرد و اولین رمانش «یادت نرود که…» از نشر چشمه منتشر شد.

کتاب «بی‌تا؛ درخت‌ها ایستاده می‌میرند»؛ روایت زندگی خصوصی و حرفه‌ای بیتا فرهی

از دیگر آثار او در عرصه ادبیات می‌توان به کتاب‌های «نقش جنگ بر سینمای غیرجنگی ایران»، «انگار خودم نیستم»، «فکرهای خصوصی» و «بنفش مایل به لیمویی» اشاره کرد. با این نویسنده جوان که از دوستان نزدیک زنده‌یاد بی‌تا فرهی بوده است درباره کتاب «بی‌تا؛ درخت‌ها ایستاده می‌میرند» (نشر نظر) که آذرماه ۱۴۰۳منتشر و مدتی قبل به چاپ دوم رسیده است، گفت‌وگویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید. 

آیا بیشتر به دلیل دوستی و نزدیکی‌تان به خانم فرهی علاقه‌مند به نگارش کتاب شدید یا چون منتقد سینما و نویسنده هستید این وظیفه را متقبل شدید؟ 

هردوی اینها. در واقع نمی‌توان این دو را از هم تفکیک کرد. 

در مقدمه کتاب ایشان خودشان بیوگرافی‌شان را ننوشته‌اند، منابع رسمی برای نوشتن کتاب را از کجا تهیه کردید؟ آیا صحبت کردن با ایشان در دوران دوستی‌تان این همه اطلاعات مفید را در اختیارتان قرار داد یا اینکه مهسا قریشی، تک فرزند خانم فرهی در این زمینه به شما کمک کرد؟ 

خانم فرهی به دلیل اخلاق و کرداری که داشتند چندان مایل به این نبودند که درباره خودشان بنویسند یا زیاد صحبت کنند و از طرفی وقتی ما پیشنهاد می‌دادیم که این کار را انجام دهیم مثلا مستندی درباره زندگی‌شان ساخته شود هم به خاطر تواضع و فروتنی‌شان رضایت نمی‌دادند. مهسا قریشی پس از فوت بی‌تا فرهی تقریبا همزمان با مراسم چهلم بی‌تا پیشنهاد نگارش این کتاب را مطرح کرد و من پذیرفتم و مشغول نوشتن شدم. من جز این کتاب، پنج کتاب دیگر نوشته بودم، اما این کتاب اولین تجربه‌ام در زمینه زندگینامه‌نویسی بود که طبیعتا دشواری‌های مضاعفی را به من تحمیل می‌کرد.

در این فرآیند من از خیلی‌ها کمک گرفتم. دایی بزرگ بی‌تا، آقای هوشنگ فرهی، خانم مهندس ساحره فرهی دختردایی بی‌تا، مهسا قریشی و تعدادی از همکاران سینمایی بی‌تا خصوصا آقای فرخ نعمتی و آقای داریوش فرهنگ از این جمله‌اند. بخش بزرگی از مطالب کتاب نیز حاصل معاشرت من طی یک دهه گذشته با بی‌تا فرهی بوده است که البته برگرفته از گپ‌وگفت‌های دوستانه‌ای بودند که به هدف انتشار کتاب و… صورت نگرفته بودند و برای من بسیار ارزشمندند. 

کتاب از زبان اول شخص است، فکر نمی‌کنید اگر از زبان دانای کل می‌نوشتید، تاثیر بیشتری داشت؟ این تصمیم را خودتان به تنهایی گرفتید یا با افراد دیگری هم مشورت کردید؟ 

در ادبیات از راوی اول شخص به منظور ایجاد حس همذات‌پنداری بیشتر بهره گرفته می‌شود و شما به وسیله این نوع از روایت می‌توانید به درونی‌ترین بخش‌های کاراکتر نفوذ کنید که این انتخاب ناخودآگاه تاثیر قصه را روی خواننده بیشتر می‌کند. دقیقا به همین دلیل من این راوی را انتخاب کردم.

حالا این را هم بگویم که اگر به عنوان نویسنده از راوی دانای کل استفاده می‌کردم نتیجه بیشتر به نفع شخص خودم می‌شد، چراکه در شرایط فعلی برخی مخاطبان عام تصور می‌کنند این کتاب اتوبیوگرافی است. یعنی بی‌تا فرهی خودش آن را نوشته است. یکی از مخاطبان از دوستم که خواندن این کتاب را به او پیشنهاد کرده بود، پرسیده بود که «این کتاب را که خود خانم فرهی نوشته، پس نقش یاسمن در آن چه بوده؟» در واقع متوجه این نشده بود که کتاب را من از زبان بی‌تا نوشته‌ام.

اما آنچه برای من اهمیت داشت، تاثیرگذاری هر چه بیشتر کتاب بود خصوصا که تمامی اطلاعات و داده‌ها نیز منطبق با واقعیتند. من معمولا ساختار کتاب‌هایم را خودم تعیین و انتخاب می‌کنم، اما در رابطه با این کتاب خاص برای اکثر جزییات و تصمیماتی که گرفتم با مهسا جان مشورت می‌کردم، زیرا به هر حال او وارث معنوی و حقوقی بی‌تاست. 

عنوان کتاب، «بی‌تا، درخت‌ها ایستاده می‌میرند» انتخاب خودتان بود یا مهسا هم بر اسم کتاب نظارت داشت؟ پیش از این قرار بود چه نامی برای کتاب برگزینید؟ 

نام انتخابی من «بی‌تا» بود و در واقع از نظرم بی‌تا فرهی آنقدر مشهور و بزرگ بود که انتخاب همان تک‌اسم «بی‌تا» کاملا محتوا و ماهیت کتاب را برای مخاطب روشن می‌کرد، اما «درخت‌ها ایستاده می‌میرند» انتخاب مهسا بود. 

در کتاب ما با دو بخش اصلی روبه‌رو هستیم، یکی زندگینامه خصوصی ایشان از زمان تولد پدربزرگ و سپس عزیمت به امریکا و بخش دیگر پرداختن به آثار سینمایی ایشان که لابه‌لایش بیماری و سرگذشت خانواده‌شان هم پررنگ است. پیوند دادن این دو بخش به گونه‌ای که انسجام روایی آن حفظ شود، کاری سخت است، نظرتان در این مورد چیست؟ 

بله، بالطبع کار راحتی نیست. اما پس از نوشتن چند رمان رفته‌رفته ذهن و دست نویسنده به این سختی‌ها عادت می‌کند و همین سختی به شیرینی کار تو تبدیل می‌شود. آنچه در این مورد حایز اهمیت بود، حفظ توازن و تعادل میان همین دوبخش‌های مختلف بود و من دوست داشتم حتما رعایتش کنم. از طرفی مخاطبان خصوصا مخاطبان سینمادوست با بخش‌های سینمایی کار آشنایی بیشتری داشتند و حساسیت من و تمرکز اصلی‌ام بر پرداختن به بخش‌های زندگی خصوصی بی‌تا بود. بیشترین نکته حایز اهمیت این بود که تاریخ اتفاقات و رویدادهای قصه درست و دقیق باشند و در آن‌ها گافی داده نشود. 

بی‌تا فارغ‌التحصیل دانشکده جان پاورز در رشته اکتینگ بوده است. با توجه به صحبت‌هایی که با ایشان داشتید، واحدهای درسی این دانشگاه چقدر در بازیگری کمک حال‌شان بودند؟ آیا اساسا تحصیل در دانشگاه‌های خارج از کشور با داخل کشور در زمینه بازیگری متفاوت است این سوال را از این جهت مطرح کردم که خانم فرهی یک بازیگر حسی بودند که در آن سال‌ها ما کمتر با این نوع بازی‌ها روبه‌رو بوده‌ایم. 

رشته بی‌تا در دانشکده جان پاورز اکتینگ و مادلنیگ بود و تا جایی که من مطلعم تمرکز بی‌تا بیشتر بر بخش مادلینگ بود. از جمله اینکه در امریکا هم در همین زمینه با برندهای مشهوری مثل بیژن همکاری کرده بود. راستش بنا بر داده‌هایی که از خود بی‌تا و پس از او از مهسا در این زمینه به دست آوردم گمان نمی‌کنم دانشگاه نقش چندان پررنگی در زندگی هنری بی‌تا داشت. بی‌تا اواخر دهه پنجاه خورشیدی به دانشگاه رفت. پس از آن مدتی در زمینه مادلینگ فعالیت کرد و بعد به ایران آمد و تا سال ۱۳۶۸ که در «هامون» بازی کرد هیچ فعالیتی در زمینه رشته تحصیلی‌اش نداشت.

بی‌تا یک بازیگر حسی و شهودی بود. به همین دلیل هم در بازیگری آسیب‌های زیادی دید و نقش‌آفرینی‌هایش روی او خیلی خیلی تاثیر می‌گذاشتند و چند دوره افسردگی و فروپاشی روانی را هم تجربه کرد. این اتفاق برای بازیگران تکنیکی خیلی کم رخ می‌دهد. 

در بخش دوم کتاب، می‌رسیم به یکی از شاهکارهای سینمای ایران، «هامون» که ایشان و خسرو شکیبایی نقش‌های اصلی را داشتند. غیر از آنچه در کتاب به نگارش درآوردید خود بی‌تا چقدر توانست با نقش جاودانه مهشید خو بگیرد و همذات‌پنداری کند؟ 

خیلی زیاد؛ همان‌طور که می‌دانید داریوش مهرجویی کارگردان بزرگی در زمینه کشف بازیگران بود و بسیار دقیق و مهندسی‌شده می‌دانست که چه بازیگری را برای چه نقشی انتخاب کند. به گمان من اگر آن ارتباط فیزیکی، شخصیتی و اخلاقی را میان بی‌تا و کاراکتر مهشید ندیده بود هرگز ریسک انتخاب یک بازیگر آماتور را برای نقش اصلی زن مهم‌ترین فیلمش نمی‌کرد. بی‌تا خودش هم «هامون» را خیلی دوست داشت، چراکه مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. منظورم بازیگر شدن او بود که شاید بزرگ‌ترین اتفاق زندگی‌اش باشد. البته می‌دانم که بانو را بیشتر از هامون دوست داشت و از توقیف آن لطمه معنوی و هنری بزرگی خورد. 

همه ما فکر می‌کنیم زمانی که فیلم توقیف می‌شود، بیشتر از هر کسی این کارگردان است که به تب و تاب می‌افتد و ناامید می‌شود، اما با توقیف ۷ساله فیلم بانو که به قول خود بی‌تا سکوی پرتابش بوده، به روحیه‌اش لطمه وارد شد و تا چندین سال از بازیگری فاصله گرفت، در خلال صحبت‌هایشان آیا به این امر واقف بودید که توقیف فیلم یا سریال می‌تواند اینچنین باعث آشفتگی روحی بازیگر شود؛ البته سریال سرزمین پدری ایشان هم توقیف بود. 

ایده نگارش فیلمنامه «بانو» همزمان با فیلمبرداری «هامون» به ذهن داریوش مهرجویی می‌رسد و او این فیلمنامه را کاملا براساس کاراکتر بی‌تا فرهی می‌نویسد. بی‌تا پس از «هامون» و آن موفقیت بزرگ دیگر قصد ادامه بازیگری را نداشت، اما با پیشنهاد مهرجویی خصوصا اینکه این‌بار قرار است اصلی‌ترین نقش فیلم را ایفا کند و حتی نام فیلم به نام او است، وسوسه می‌شود و می‌پذیرد که دوباره بازی کند. «بانو» فیلم دشواری به لحاظ عاطفی برای او به حساب می‌آید و با آن شور و شوق و روحیه عرفانی‌اش بسیار همخوان است.

در واقع نقشی چالش‌برانگیز برای بی‌تا بود. وقتی فیلم توقیف شد بی‌تا لطمه روحی خیلی بزرگی خورد طوری که تصمیم گرفت دیگر بازی نکند. شاید اگر اصرارهای خسرو شکیبایی و همسرشان نبود او در «کیمیا» هم بازی نمی‌کرد و سینمای بی‌تا فرهی با همان دو فیلم اولش به پایان می‌رسید. «بانو» می‌توانست مسیر زندگی حرفه‌ای او را تغییر بدهد.

می‌توانست راه را برای او خیلی زودتر و آسان‌تر هموار کند، مثل اتفاقی که برای لیلا حاتمی در فیلم «لیلا» افتاد، اما سرنوشت این‌طور رقم خورد که بانو پس از ۷ سال اکران شود. زمانی که بی‌تا دیگر یک ستاره شده بود و جایگاهش را در سینما یافته بود. اما به‌طور کلی «بانو» فیلم خیلی خاص و ویژه‌ای برای او بود. هم یک شانس و هم یک بداقبالی. 

یکی از موضوعاتی که در مورد خانم فرهی جالب است، آن بود که ایشان دوست داشت با اکثر کارگردانان مطرح سینما همکاری کند و از قضا، این اتفاق هم برای ایشان رخ داد، اینکه آرزوی‌شان عملی شده بود تا چه حد در روحیه لطیف‌شان تاثیرگذار بود؟ 

بله، بی‌تا فرهی تقریبا با تمام کارگردانان بزرگ سینمای ایران (جز ناصر تقوایی) همکاری کرد. برای او کارگردان بسیار اهمیت داشت. البته این میزان از اهمیت در گذر سال‌ها کمی کمرنگ شده بود و مثلا در دوران پایانی فعالیتش بیش از کارگردان به نقش و فیلمنامه اهمیت می‌داد. درواقع آن وسواس سال‌های دور در او شکل عوض کرده بود.

بی‌تا به جوانان علاقه زیادی داشت و برای همین هم ابایی از همکاری با کارگردانان جوان نداشت. با این حال همواره از همکاری با مهرجویی، کیمیایی، فرمان‌آرا و رخشان بنی‌اعتماد به خود می‌بالید و از این کارنامه رضایت داشت. 

دلیل اینکه بی‌تا در انتخاب نقش‌هایش گزیده کار و سختگیر بود را در چه می‌دانید؟ (این سختگیری ناشی از چه عاملی بود) 

کاملا متناسب با روحیه، اخلاق و خلق و خوی او بود. بی‌تا فرهی انسان سختگیر و نکته‌سنجی حتی در جزیی‌ترین و کوچک‌ترین مسائل روزمره زندگی و مثلا مراودات روزانه‌اش بود. همین روحیه حساس و سختگیر در سینما هم خودش را نشان داده بود و او حاضر نبود در هر فیلم و نقشی بازی کند.

سختگیری او خصوصا در سال‌های اول فعالیتش به اندازه‌ای بود که مثلا بابت نشناختن کارگردانی چون مهدی فخیم‌زاده پیشنهاد بازی در فیلم «همسر» او را رد کرد. نقشی که بعدا خانم معتمدآریا آن را ایفا کردند. ضمن اینکه بازیگری برای او بیش از آنکه شغل باشد یک عشق بود و نمی‌خواست آن را هدر بدهد یا لوث کند. 

بی‌تا در کتاب توضیح می‌دهد کار با مسعود کیمیایی به مثابه کلاس درس بوده، بازی‌اش را در فیلم اعتراض چقدر دوست داشت و در کل، کیمیایی را چگونه کارگردانی می‌دید؟ 

به مسعود کیمیایی و سینمایش بسیار علاقه داشت. چندبار پیش از «اعتراض» هم بنا بود بی‌تا و آقای کیمیایی با هم همکاری کنند که هر بار به علتی که هیچ یک از آن دو در آن مقصر نبودند این همکاری پیش نیامد و بی‌تا از این بابت افسوس می‌خورد، بنابراین «اعتراض» را شانس بزرگی در کارنامه‌اش می‌دید و آن را بسیار دوست داشت. 

ایشان با بازی در فیلم فریدون جیرانی- پارک‌وی -که یک تریلر جنایی و وحشت بود، دچار بحران افسردگی شدیدی شدند. همزمان مرگ عزیزان‌شان هم در این امر دخیل بود، شما در آن دوران از نزدیک با ایشان گفت‌وگو داشتید و دلیلش را چه می‌دانید؟ 

خیر، من آن زمان هنوز بی‌تا را از نزدیک نمی‌شناختم. آن زمان من مدرسه می‌رفتم و محصل بودم. البته به‌رغم سن کم‌ام در روزنامه بانی‌فیلم کار می‌کردم و نقدهایم در آن روزنامه و مجلاتی دیگر منتشر می‌شد، اما هنوز کوچک‌تر از آن بودم که بتوانم با بی‌تا فرهی دوستی‌ای داشته باشم. اما دلیلش یک فروپاشی عصبی بود.

همان‌طور که گفتم به دلیل حسی بودن فرهی در بازیگری او بارها درگیر مشکلاتی اینچنین شده بود. البته این را هم فراموش نکنید که «پارک وی» با فاصله کمی از «خون‌بازی» ساخته شد و «خون‌بازی» فیلمی بود که تاثیر روانی زیادی بر بی‌تا گذاشت. خود خانم بنی‌اعتماد هم در مستندی که شهرام شاه‌حسینی از زندگی بی‌تا ساخته به این موضوع اعتراف می‌کنند که هر دو بازیگر سر فیلمبرداری «خون‌بازی» خیلی خیلی اذیت شدند. 

ایشان زمانی که در پاریس بودند با قتل داریوش مهرجویی و همسرشان که از دوست‌های نزدیک‌شان بودند، روبه‌رو شدند، فکر کنم از آن زمان بود که دوباره بیماری‌شان عود کرد و در حال فرار از این واقعیت تلخ بودند، چقدر این مرگ وحشتناک بر روحیه ایشان تاثیر گذاشت؟ 

خیر، بیماری بیتا از مدتی قبل از قتل مهرجویی‌ها عود کرده بود و در پاریس به درمان مشغول بودند که البته شدت بیماری اصلا با دوره اول قابل قیاس نبود و بسیار خفیف‌تر بود. بی‌تا از درمان پاسخ مناسبی هم گرفته بود. حتی بلیت بازگشت به تهران را خریداری کرده بود و طبق تاریخ بلیتش قرار بود پنجم آبان به تهران بیاید و مهرجویی بیست‌ودوم مهرماه به قتل رسید.

اما این فاجعه روحیه او را به شدت به هم ریخت. حالش واقعا خراب شد و این حال بد تا روزهای پایان زندگی با او ماند. من فکر می‌کنم قتل ناعادلانه آقای مهرجویی و خانم محمدی‌فر یکی از دلایل اصلی فوت بیتا بود؛ نمی‌دانم… از آن پس روحیاتش تغییر کرد و به شدت افسرده شد تا جایی که در روزهای پایانی عمرش اصلا دوست نداشت کسی جلویش از مهرجویی‌ها صحبت کند. انگار دلش می‌خواست از آن واقعیت تلخ و گزنده فرار کند. 

فصل آخر کتاب بسیار تلخ و دردناک است و پایان غم‌انگیزی دارد به هنگام نگارش کتاب، آیا خودتان اذیت شدید؟ در کل تجربه‌تان از نوشتن یک کتاب بیوگرافی در مورد یک هنرمند دوست داشتنی چه بود و چقدر با سایر آثارتان متمایز بود؟ 

بی‌شک به لحاظ عاطفی سخت‌ترین تجربه‌ام بود خصوصا که نگارش با فاصله کمی از درگذشت بی‌تا آغاز شد و طبیعتا ما هنوز سوگوار از دست دادنش بودیم. اتفاقات برایم هنوز خیلی پررنگ بودند و از دل آتش بیرون آمده بودم تا این تلخی‌ها را ثبتشان کنم. بدیهی است که چنین موقعیتی دشواری زیادی را به تو به عنوان نویسنده تحمیل می‌کند.

 ضمن آنکه من فرجه زمانی کوتاهی هم برای تمام کردن کتاب داشتم و این با روحیات من که اساسا آدمی وسواسی و موشکاف در نوشتن هستم و هر کتاب را باید بارها و طی فواصل زمانی چندماهه دوباره‌خوانی و بازنویسی کنم، سازگاری نداشت، اما به عشق و احترام بی‌تا با تمام سختی‌ها تلاش کردم این کار را به بهترین نحو ممکن و در حد توانم به پایان برسانم.

نمی‌گویم به لحاظ تکنیکی، نوشتنش از رمان‌هایم سخت‌تر بود، چراکه به هر حال رمان زاده ذهن و حاصل خلاقیت تو است و در زندگینامه مستنداتی در اختیار داری که نوشتن را برایت آسان می‌کند، اما به‌طور کلی تجربه نوشتن این کتاب برایم خیلی خیلی سخت بود و البته حاصلش شیرین. 

این کتاب در زمینه فروش در چه وضعیتی است؟ آیا خوانندگانش بیشتر اهالی سینما و سینمادوستان هستند یا مردم عامه هم به این کتاب علاقه‌مندند؟ 

خوشبختانه این کتاب از نظر فروش موفق است. از همان ابتدای انتشار از آن استقبال باشکوهی به عمل آمد و این استقبال تاکنون ادامه داشته تا جایی که طی مدت زمانی بسیار کوتاه کتاب به چاپ دوم رسید. من فکر می‌کردم بیشتر سینمادوستان از آن استقبال کنند، اما این‌طور نبود و مخاطبان عادی و حتی مخاطبان جدی ادبیات نیز آن را مطالعه کرده‌اند و در کل بازخورد مثبتی از سوی آن‌ها گرفته‌ام که موجب خوشحالی من است. 

این روزها بیشتر کتاب‌ها صوتی می‌شوند. قصد صوتی کردن این کتاب را ندارید؟ 

برخلاف بسیاری از نویسندگان که با انتشار نسخه‌های الکترونیکی و شنیداری کتاب‌هایشان مخالفند، من همواره از این موضوع استقبال کرده‌ام و تمام کتاب‌هایم تاکنون هم نسخه ای‌بوک دارند و هم صوتی شده‌اند. اما در این مورد مهسا و البته خود من وسواس شدیدی داریم، چراکه انتخاب شخصی که کتاب با صدایش صوتی می‌شود بسیار حایز اهمیت و دشوار است، زیرا این کتاب با راوی اول شخص از زبان بی‌تا فرهی روایت می‌شود که چهره‌ای شناخته شده است با صدایی خاص و اینکه صدایش توسط چه کسی بازسازی می‌شود خیلی سخت و مهم است. 

کتاب‌های شما یک ویژگی مهم دارند و آن قابلیت سینمایی شدن‌شان است. آیا شاهد یک اقتباس سینمایی از کتاب «بی‌تا؛ درخت‌ها ایستاده می‌میرند» نیز خواهیم بود؟ 

همان‌طور که می‌دانید آثار بیوپیک همگی قابلیت سینمایی شدن دارند و اتفاقا این‌گونه از آثار در فرمت فیلم یا سریال بسیار هم موفق می‌شوند، اما این مساله هم برمی‌گردد به مهسا. اولا که هرگونه اقتباس از زندگی بی‌تا فرهی در هر قالبی باید مورد تایید ایشان باشد و ثانیا باز هم این سوال پیش می‌آید که چه بازیگر (انی) باید نقش او و دیگر کاراکترهای داستان را که جملگی افراد مشهور و شناخته شده‌ای بودند، ایفا کنند که کار باورپذیر از آب دربیاید. متاسفانه سینمای ما به دلیل کمبود بازیگر وعدم ریسک‌پذیری تهیه‌کنندگان برای بهره‌گیری از چهره‌های جدید بضاعت کمی برای ساخته شدن پروژه‌هایی از این دست دارد. 

آیا مشغول نگارش کتاب تازه‌ای هستید؟ 

بله، مشغول نوشتن یک رمان هستم. 

باز هم دوست دارید سراغ هنرمندان بروید نه الزاما هنرمندان متوفی، بلکه هنرمندان شاخص؟ 

زندگی هنرمندان همواره جذابیت‌های گوناگونی دارد. هم جذابیت و هم لحظات سختی که کمتر کسی از آن‌ها مطلع است. اما برای این کار باید ابتدا خودم به آن هنرمند علاقه‌مند باشم و دوست داشته باشم درباره زندگی‌اش بیشتر بدانم تا بتوانم آن را به رشته تحریر دربیاورم. اساسا ترجیح می‌دهم داستان‌هایی که زاده ذهن خودم هستند را بنویسم تا ببینیم چه پیش می‌آید.

 

منبع: اعتماد
کد مطلب: ۳۸۱۴۲۳
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت