کاش «ماه عسل» را با «عصر جدید» تاخت نمیزدید
کمتر پیش میآید در تلویزیون برنامهای تولیدی از همه مؤلفههای مثبت اعم از محتوا، تکنیک و فرم و نیز نوآوری در اجرا برخوردار باشد و در عین جذب انبوه مخاطب عام و خاص ترویجکننده ارزشها و هنجارهای مثبت و اخلاقی جامعه نیز باشد.
«ماه عسل»، اما از این بابت همه مرزها را درنوردید و به یک برند در میان برنامههای تلویزیونی تبدیل شد، اما به محض اینکه این برنامه ۱۰ ساله شد و تازه به بلوغ خود رسیده بود تعطیل شد و مجری و تهیه کننده «ماه عسل» روانه کار دیگری شد تا مردم از نعمت یک برنامه بینظیر بومی و ملی و مذهبی محروم شوند آن هم در زمانهای که تلویزیون از ضعف مفرط برنامههای پرمعنای پربیننده رنج میبرد.
«ماه عسل» سالها بدون رقیب خوراک معنوی بخش عمدهای از روزهداران ایرانی پیش از افطار را مهیا میکرد، اما در یک خطای راهبردی با برنامهای تقلیدی تاخت زده شد. «عصر جدید» هم برنامه پربینندهای بود، اما این کجا و آن کجا. «عصر جدید» فقط در بعد جذب مخاطب میتواند هماورد «ماه عسل» باشد، اما «ماه عسل» فقط سرگرم نمیکرد بلکه رونق فضای معنوی لحظات پیش از افطار را صدچندان میکرد. «ماه عسل» داستان آدمهایی را از زبان خودشان روایت میکرد که تجربههای معنوی بینظیری را از سر گذرانده بودند و این بینظیر بودن به دلیل این بود که داستان هر آدمی در جهان منحصر به فرد است و اگر خود آن آدم با همه وجود داستانش را تعریف کند، تجربهای عمیق و جدید را با دیگران به اشتراک میگذارد که همه با عطش خواهان شنیدن آن هستند؛ تجربهای که برخلاف شرکتکنندگان «عصر جدید»، خودنمایی در آن راه ندارد.
در واقع کاراکترهای «ماه عسل» هیچ کدام در سودای خودنمایی و عرضه هنر و توانمندی خود پا به میدان نمیگذاشتند و اتفاقاً میآمدند تا مقابل میلیونها مخاطب خود را بشکنند تا دوباره متولد شوند و در این زایش دوباره مخاطبان خود را نیز به تجربه و درکی تازه از جهان هستی نائل کنند. «ماه عسل» همان کاری را که یک فیلم شاهکار در تاریخ سینما میتواند با مخاطبانش بکند، انجام میداد. اگر چه همه مردم را مقابل تلویزیونهای خود به گریه وامیداشت، اما آن اشک ریختنها برای زلال شدن و عبور از صافی، صداقت و پاکی و معرفت لازم بود و کاری که گریههای «ماه عسل» با مردم میکرد، شاید هزاران فیلم و سریال طنزآلود و سرگرم کننده و خندهدار توان انجامش را نداشتند. «ماه عسل»، اما فقط گریه نبود و پل باریکی هم به خنده باز میکرد. میهمانان «ماه عسل» اگر چه در میان پیچ و خم روایت داستان زندگیشان مخاطب را به گریه وامیداشتند، اما هیچ کس از این گریهها حالش بد نمیشد و همه با حال معنوی خوب و انرژی زیاد روزهشان را افطار میکردند.
«ماه عسل» برنامه و برند صداوسیما بود. تازه ۱۰ ساله شده بود. داستانهایش ایرانی و میهمان خانه همه ایرانیان بود، اما چه چیزی سبب شد احسان علیخانی «ماه عسل» را با همه مولفههای بینظیرش رها کند و سراغ تولید برنامهای تقلیدی برود که برند تمدن غرب است. موضوع این بود که عدهای آنقدر علیخانی را متهم کردند که اشک مردم را درمیآورد که کمکم خودش هم باورش شد که دارد کار بدی با جامعه میکند. آنقدر گفتند مردم ما به شادی نیاز دارند که گویی «ماه عسل» مردم را ناشاد میکرد. این القائات وارونه عاقبت روی خود احسان علیخانی هم تاثیر گذاشت. او بالاخره مقاومتش شکست و «ماه عسل» را رها کرد که لابد برنامهای بسازد که مردم را شاد کند، اما این کجا و آن کجا.ای کاش در بین مدیران سیما کسی وجود داشت که احسان علیخانی را از تعطیل کردن «ماه عسل» منصرف میکرد.
ماه رمضان سال پیش مردم بدون «ماه عسل» روزههایشان را افطار کردند و تلویزیون از این طریق به مخاطبانی که خواهان ادامه این برنامه پربیننده بودند بیاعتنایی کرد. کاش جنس بنجل را با جنس اصل تاخت نمیزدند.
منبع: روزنامه جوان
دیدگاه