کرونا « یار درخانه» را گرفت
سرنا_خسرو سینایی که پیش از «عروس آتش» با مستندهایش شناخته میشد، هنرمندی یگانه و اصیل بود. فارغالتحصیل کارگردانی و فیلمنامهنویسی از آکادمی هنرهای نمایشی و رشته تئوری موسیقی از کنسرواتوار وین و دلبسته به هنر و فرهنگ ایرانی.
نسل امروز، بسیاری از آنهایی که خبر کوتاه درگذشت خسرو سینایی را میخوانند او را با «عروس آتش» میشناسند. فیلمی که اواخر دهه ۷۰ شمسی در دوران اصلاحات ساخته و اکران شد. با توجه به حال و هوای اجتماعی آن روزها و تغییر شرایط، «عروس آتش» فیلم زمانه بود و بسیار دیده و ستایش شد. خسرو سینایی که پیش از «عروس آتش» با مستندهایش شناخته میشد، هنرمندی یگانه و اصیل بود. فارغالتحصیل کارگردانی و فیلمنامهنویسی از آکادمی هنرهای نمایشی و رشته تئوری موسیقی از کنسرواتوار وین و دلبسته به هنر و فرهنگ ایرانی.فیلمسازی که تا آخرین روزهای فعالیتش در سینما کوشید بخشهایی ناگفته از زیباییها، غمها و شادیهای این مردم و سرزمین را روایت کند. همواره از اینکه او را مستندساز میخواندند آزرده خاطر بود، گمان داشت این دستهبندیها او را از فعالیت در دل سینمای حرفهای دور و شرایط را برای اکران فیلمهایش سخت میکند. شاید نمیدانست سینمای ایران همواره با فیلمسازان مستقل و فیلمهایی که وجه هنری و فرهنگی بالاتری دارند نامهربان است.
سینایی تحصیلکرده اروپا از زمانی که وارد سینمای ایران شد، فاصلهاش را با سینمای فارسی نشان داد. او که با مستندهای «حاج منصورالملکی» و «مرثیه گمشده» به عنوان مستندساز به شهرت رسیده بود، در دهه چهل و پنجاه فیلمهای کوتاه آموزشی برای کودکان ساخت، آثاری با ارزش و دیدنی که مفاهیم آموزشی و علمی را متناسب با روحیه کودکان و در قالب آثار داستانی بیان میکردند. شرایط سینمای ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی زمینه فعالیت سینماگری چون سینایی را فراهم نمیکرد. اما همان سابقه، اعتبار و شخصیت فرهنگی و دور از ابتذال باعث شد که سینایی بتواند پس از پیروزی انقلاب و در دهه شصت نخستین فیلم بلندش را کارگردانی کند. «هیولای درون» که اوایل دهه شصت روی پرده رفت، در فضای سینمای ایدئولوژیک آن سالها جذاب بود، ساختاری داستانی و بازیگر حرفهای داشت که به مضمون روانشناختی فیلم رنگ میداد. سینایی بر اساس تجربه زیست خود و آشنایی با مهاجران، در «یار در خانه» به موضوع مهم و ناگفته حضور مهاجران لهستانی در ایران پرداخت و در «در کوچههای عشق» به سرزمینی ادای دین کرد که پس از جنگ، هنوز زنده است و زندگی در آن جریان دارد. «در کوچههای عشق» در آبادان پس از جنگ روایت میشد، شهری که جنگی نابرابر را پشت سر گذاشته اما همچنان زنده است . فیلم، تماشاگرش را به ماندن در وطن و سازندگی دعوت میکند و از این منظر قابل ستایش است.
یکی از بداقبالیهای سینایی این بود که اغلب فیلمهایش درست دیده نشدند، آثارش زودتر از آنکه روی پرده بروند قضاوت میشدند و از اکران مناسب بازمیماندند. به همین دلیل روند فیلمسازی او کند و سخت میشد و فیلمهایش مهجور میماند. بعضی از آنها مانند «گفتوگو با سایه» یا حتی تجربه دیگرش در سینمای دفاع مقدس با نام «مثل یک قصه» راهی به پرده سینماها پیدا نکردند. اما «عروس آتش» که اکرانی تقریباً مناسب یافت، دوستداران بسیاری پیدا کرد و بازیگر نخستش حمید فرخنژاد را به ستاره تبدیل کرد.
«جزیره رنگین» آخرین فیلمش سرنوشتی مشابه با اغلب فیلمهایش پیدا کرد و اکرانی محدود داشت. او دیگر سالخورده شده بود، کمتر حوصله و توان جنگیدن با شرایط را داشت. اما همچنان امیدوار بود، امید او را بیش از 50 سال در سینمای ایران حفظ کرد، فارغ از همه بیمهریهایی که به سینماگران فرهیخته و مستقل ایران میشود.
سینایی از نسلی بود که مناسبات چرک حرفهای را نیاموختند و تن به ابتذال ندادند. همه عزت و اعتبار سینماگرانی از جنس سینایی که یگانه و تکرار نشدنی به نظر میرسند و تا همیشه در قلب دوستدارانشان باقی میمانند به این دلیل است که برای ماندن و دیده شدن تسلیم قواعدی نشدند که به آن باور نداشتند. روحش شاد.
در خانوادهای با پیشه پزشکی پرورش یافت. اگر دست به دست تقدیر داده بود، او نیز باید پزشک میشد و شاید امروز در جبههای دیگر در جنگ با کرونا. لابد بخت با فرهنگ و هنر این سرزمین یار بود که خسرو سینایی با دیدن آکاردئون، دلباخته موسیقی شود و هنر را به عنوان حرفه خویش برگزیند. اگر چه با وجود علاقهاش به موسیقی و مطرح شدن نامش به عنوان یکی از آکاردئونیستهای مطرح تهران در 18 سالگی خانواده همچنان اصرار دارند که بعد از گرفتن دیپلم در رشته طبیعی، برای ادامه تحصیل در کنکور رشته پزشکی شرکت کند.
او به سفارش خانواده گوش میکند اما در برگه کنکور به جای پاسخ دادن به سؤالات آزمون به نقاشی مشغول میشود. آن سالها افراد زیادی بعد از اخذ دیپلم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور اعزام میشدند. او هم برای آموزش معماری به دانشگاه فنی وین میرود و همزمان در رشته آهنگسازی دانشگاه موسیقی و هنرهای نمایشی وین پذیرفته میشود. منوچهر طیاب از دوستان صمیمی او در دانشکده معماری است. در ارکستر جمع و جور دوستانهای که دارند، طیاب ماندولین مینوازد و سینایی آکاردئون. با شکلگیری موج نوی سینمای فرانسه و نئورئالیسم ایتالیا، عشق به سینما هم در دل هر دو ولوله میکند. طیاب پیش از سینایی معماری را نیمه کاره رها کرده و در آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین به تحصیل در رشته سینما مشغول میشود. او در یکی از فیلمهایی که برای دانشکده میسازد، از سینایی دعوت میکند که یکی از نقشها را بازی کند. محیط و فضای همین کار آنقدر سینایی را درگیر خود میکند که او هم قید معماری را میزند و در امتحان ورودی دانشکده سینما شرکت میکند. با رشته اصلی کارگردانی و رشته فرعی فیلمنامهنویسی فارغالتحصیل میشود.
عشق به موسیقی همچنان پایدار است و در رشته تئوری موسیقی با درجه ممتاز از کنسرواتوار وین فارغالتحصیل میشود. سینایی علاوه بر سینما و موسیقی، به ادبیات و شعر هم علاقه دارد و مجموعه شعری هم از او منتشر شده اما سینایی خودش را فیلمساز میداند و حرفه اصلیاش در جهان هنر فیلمسازی است. فیلمسازی که با تأکید بر موضوعات اجتماعی و عمدتاً مستندگونه آثار درخشانی را در سینمای ایران به ثبت رسانده است از «تهران امروز»، «زنده باد...»، «هیولای درون»، «مرثیه گمشده» که روایتگر مهاجرت هزاران لهستانی به ایران در سالهای ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ بود و بابت ساخت آن نشان ویژه کشور لهستان را از رئیس جمهوری این کشور دریافت کرد تا فیلم تحسین شده «عروس آتش»، «گفتوگو با سایه» و... عشق او به هنر با عشق به ایران عجین شده و نشانه این عشق را در آثارش و صحبتهایش میتوان یافت.
اگر چه مسیر فیلمسازیاش فراخ نبوده و از آخرین ساخته سینماییاش «جزیره رنگین» بیش از ۷ سال میگذرد. یکی از آرزوهای خسرو سینایی ساخت «قطار زمستانی» بود. سینایی میخواست در این فیلم مهاجرت گروه کثیری از لهستانیها از جمله زنان و کودکان را در دوران جنگ جهانی دوم از کشور شوروی به ایران و ماجراهای پس از آن را به تصویر بکشد. عزتالله انتظامی را برای ایفای نقش اصلی انتخاب کرده بود. در دوران مدیریت حجتالله ایوبی بر سازمان سینمایی تفاهمنامه همکاری برای ساخت مشترک فیلم میان لهستان و بنیاد سینمایی فارابی هم بسته شد اما بنا بر دلایل مختلف این فیلم به مرحله تولید نرسید. از همین روست که گلایه دارد «لقب استاد برایش از فحش هم بدتر است»، چرا که این القاب، نظر واقعی مسئولان نیست. خسرو سینایی اما از چهرههای همیشه محبوب و محجوب برای آنهایی است که فرهنگ را قدر میشناسند. گواه آن دلشورههایی است که با شنیدن خبر بستری شدن او در اهالی رسانه و فرهنگ ایجاد شد. برای اولین بار تیرماه امسال که خبر رسید این فیلمساز باسابقه کشورمان به خاطر عمل کمر در بیمارستان بستری شد و خبر ترخیصش امیدوارمان کرد که این شاعر، آهنگساز و فیلمساز کشورمان از تهدید بزرگ این روزها گریخته است اما درگیری چند ماههاش با عفونت و خونریزی ریه و مشکلات کلیوی و رفت و آمد به بیمارستان باعث شد بالاخره به کرونا مبتلا شود. چندی پیش حبیب احمدزاده (نویسنده، فیلمنامهنویس و مستندساز) با انتشار متنی کوتاه در فضای مجازی، ضمن درخواست دعا از مردم اعلام کرد که خسرو سینایی به واسطه عفونت توأمان ریه و کرونا بستری شده و تحت تنفس کمکی با دستگاه ونتیلاتور است. خسرو سینایی فارغ از فعالیت هنریاش به خاطر ویژگیهای شخصیتیاش، تواضع، فروتنی و ادبش جایگاه کم نظیری در میان دوستداران فرهنگ داشت آنچنان که در این روزها خیلیهایمان چشم انتظار آن بودیم که خبر برسد خسرو سینایی کرونا را شکست داده است؛ اما این امید تنها تا عصر روز شنبه ۱۱ مردادماه دوام آورد. خبر همچون همیشه تلخ و کوتاه روی خط خبرگزاریها قرار گرفت: «کرونا خسرو سینایی را هم با خود برد.»
آدم درجه یکی که دیگر حضور ندارد
احمدرضا احمدی شاعر
خسرو سینایی آدم بسیار خوبی بود و کاری به کار کسی نداشت و این اولین ویژگی اخلاقی سینایی است که به خاطرم میآید. به خاطر همین اخلاق و البته مهربانی بیدریغش، من هم خیلی دوستش داشتم. متأسفانه مثل بسیار کسان دیگر، مفتمفت فوت کرد؛ یعنی رفته بود بیمارستان کتفاش را عمل کند که آنجا متوجه میشوند در بیمارستان به کرونا مبتلا شده و چون آن بیمارستان هم بخش بیماران کرونایی نداشته، به بیمارستان امیراعلم منتقل میشود و دیروز شنیدم که از دست رفته است. سینایی در خانوادهای بسیار فرهیخته و درجه یک رشد و تربیت یافته بود. پدرش پزشک بود و خودش هم تحصیلکرده؛ ساز میزد و کارهای هنری زیادی انجام میداد. آشنایی من با سینایی بعد از انقلاب و به واسطه همسرش فرح اصولی شکل گرفت. همسر سینایی نقاش کتاب کودک بود و ما برای چهار پنج کتاب با هم همکاری کردیم و همین باعث شد رفت و آمدهای من به منزل سینایی برای ادیت و بازبینی کتابها، زیاد شود و در نهایت رفاقت من با خسرو شکل گرفت و دوستی خوبی بینمان برقرار شد. بسیار آدم بیآزاری بود و سرش گرم کار خودش بود و در حوزه کار هنری و حرفهایش هم نمونهای درست از هنرمندهایی بود که بیهیچ حاشیه و سر و صدایی کار میکنند و اتفاقاً خوب هم کار میکنند. من بعد از انقلاب سینما نرفتم اما فیلمهای او را کمابیش روی سیدی دنبال میکردم مستندهایش مخصوصاً «فرش، اسب، ترکمن» را دوست داشتم. علاوه بر اینها، خسرو سینایی معلم خوبی بود و یادگارهای خوبی در سینما از خودش به جا گذاشت و باعث دیدهشدن چهرههایی مثل حمید فرخنژاد شد که در فیلم «عروس آتش» سینایی بازی کرد. چند سال پیش هم با وجود کسالت و درد، به جشن تولدی که برای من گرفته بودند آمد و مثل همیشه لطفهای بسیار به من کرد. همیشه دیدنش خوشحالم میکرد و واقعاً حیف شد که رفت. شباهتی که شاید من و سینایی با هم داشته و داریم همین است که کاری به کار کسی نداریم چون خود من همیشه به این فکر میکنم که مگر چقدر عمر میکنیم که مدام انرژی و توان خودمان را بگذاریم برای سر و کله زدن با دیگران یا شکستن دل و شکسته شدن دلهایمان. سینایی هم چنین آدمی بود. کسی از خسرو سینایی در طول این همه سال فعالیت، حرف تلخ و بدی نشنید یا او را وسط معرکهها ندید. آدم حسابی و درجه یکی که دیگر حضور ندارد و باید تأسف خورد به فقدان آدمی با این مشخصات که گفتم...
هنرمندی که شبیه کسی نبود و خود را تکرار نکرد
لوریس چکناواریان ، آهنگساز و رهبر ارکستر
آشنایی من با زنده یاد خسرو سینایی به بیش از ۶۰ سال پیش میرسد؛ اگر اشتباه نکنم از سالهای ۱۹۵۸ تا به امروز که دیگر او را در کنار خود نداریم. اولین دیدار در وین و در آکادمی هنرهای نمایشی و موسیقی بود، من در زمینه موسیقی فعالیت داشتم و خسرو در زمینه فیلم. البته همان طور که همه میدانند خسرو سینایی علاوه بر شناخت و تبحر در حرفه سینما، در هنر موسیقی هم متبحر و آگاهی بسیاری داشت وموزیسینی ارزشمند و نوازندهای توانا درساز آکاردئون بود؛ سازی که همان سالها دروین آموزش آن را فرا گرفت و در سالهای پربارعمرش همچنان به آن عشق میورزید. البته هنر اودر عرصه موسیقی تنها به نوازندگی خلاصه نمیشد و آهنگسازیهای بسیاری هم انجام داده است، بویژه برای اغلب فیلمهایی که خود ساخته بود موسیقی آن را هم برعهده داشت ومن نیزخوشحالم که این افتخار را داشتم تا دراولین گامهای او درزمینه ساخت فیلم کنارش بودم و موسیقی آن فیلمها را نوشتهام و امروز نزدیک به ۵۰ سال از آن روزها میگذرد و البته افتخار دیگری است که در آخرین فیلم ساخته او همکاری داشتم، فیلمی با عنوان «جزیره رنگین» که سال ۱۳۹۳ تولید شد. نگاه خسرو سینایی به حوزه سینما متفاوت از دیگران بود و آثارش رنگ و بوی خاص او را داشت. کارهای این هنرمند هیچ گاه تقلید و الگوبرداری از کسی نبوده و سعی نمیکرد از دیگران بهتر یا کمتر باشد کار خودش را انجام میداد و تلاش میکرد حرفش را با موسیقی و فیلم بیان کند و البته دراین زمینه هم موفق عمل کرد و فیلمهایی که ساخت هیچ کدام شبیه یکدیگر نبوده و نیست و خود را تکرار نکرد. ناگفته نماند دستی هم در شعر داشت. هنرمند بزرگی که اعضای خانوادهاش هم انسانهای بزرگی بوده و هستند و در اتمسفر بزرگ هنری او زندگی کردهاند. خسرو دراکثر کنسرتهایم که قبل و بعد از انقلاب برگزارشد همراه باخانوادهاش شرکت کرد و این دیدارها موجب دلگرمی من بود که دوست و رفیق چندین سالهام را میبینم. خسروسینایی شخصیتی دوست داشتنی و رفیق درجه یک من است و امروز تأسف میخورم که او را در کنار خودمان نداریم البته که او رفت و دیگر برنمیگردد اما یک روزی ما به او میپیوندیم و دیدارآغاز میشود...
او سرمایه معنوی برای جامعه هنر ایران بود اکبر عالمی، منتقد سینما
خسرو سینایی کارگردان کمنظیری بود که به هیچوجه رگههای حسادت را در او ندیدیم... این توصیف به ظاهر ساده، بسیار جای تأمل دارد. وقتی تحصیلاتش در اتریش به پایان رسید، در ۱۳۴۴ به ایران بازگشت و در وزارت فرهنگ و هنر (اداره کل سینمایی کشور) چندین مستند کوتاه ساخت که همگی ماندگار شدند. این هنرمند چندوجهی با وسعت جهانبینی در هنرهای معاصر، نوازنده و آهنگساز هم بود. به مدت پانزده سال (در کنار مستندسازی) در دانشکده هنرهای دراماتیک و دانشگاههای دیگر تدریس کرد. این مرد که نویسنده و سخنور بسیار ارزشمندی بود هرگز به هیچکس حسادت نکرد. قلب بسیار پاک و خیرخواهی داشت که باعث رنجش حتی یک نفر نشد...! این کارگردان خلاق و بسیار ارزشمند که نامش در سینمای ایران برای همیشه ماندگار است با منوچهر طیاب، محمدرضا اصلانی همنفس بود و همانند این بزرگان بیادعا، شاگردان زیادی را آموزش داد. وسعت دانش و نگرش او بهقدری بود که حتی اگر بیخبر و بدون برنامه قبلی به صحنه میرفت، با سخنان ناب و ماندگار، فرصت بیاعتنایی را از مخاطب میگرفت. احاطه او به هنرهای نمایشی و موسیقی ایرانی و اروپایی همیشه درخور ستایش بود. در کارهای کارگردانی همیشه تأکید میکرد که کارگردانان علاوه بر دانستن روش تحقیق، باید تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و بسیاری از علوم دیگر را خوانده باشند. به تمام دانشجویانش تأکید میکرد که کارگردان، بدون جهانبینی، فقط هنرورز است. یا میگفت: کارگردان بدون پسزمینه مطالعاتی، فقط یک هنرور (مانند پیشهور) است. محال بود که پای سخن او بنشینم و هر جلسه یا هر نوبت، یک مطلب و دیدگاه جدید از او یاد نگرفته باشم.
خرم دل آنکه از تبارش... ماند خلفی به یادگارش...
بر زبان آلمانی و انگلیسی، تسلط کامل داشت. میگفت: حسرت خوردن متعلق به اندیشمندان است و حسادت، مربوط به کوتولههاست. کوتولههای ذهنی بهجای حسرت خوردن و خودسازی، حسادت میکنند. شنبه، یازدهم امرداد ۱۳۹۹ چند دقیقه بعد از ساعت ۱۶ این هنرمند کمنظیر، که یک سرمایه معنوی برای جامعه هنر ایران بود، در هشتاد سالگی چشم از جهان فروبست..!
افسوس...!
افسوس که چقدر زود دیر میشود! به خانواده این مرد پاک نهاد، این ضایعه را تسلیت میگویم...!
***
جهان هستی همه نقش است و نقش زندگی از هر نقشی دلپذیرتر، در گذرگاه حیات، ما رهروان تیز پای خیالیم، میآییم و میرویم، و در این نگارخانه هستی از خود نقشی برجای میگذاریم. نقش آنان که راه خود را به درستی یافتهاند، دیر پایتر است. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
با داغ رؤیایی بر دل رفت
علی دهباشی، نویسنده و سردبیر مجله بخارا
خسرو سینایی از معدود کارگردانانی است که در رابطه با حرفهاش تخصصی درس خوانده بود، فارغالتحصیل کارگردانی و فیلمنامهنویسی و همچنین تئوری موسیقی از وین. معاصر سهراب شهید ثالث در همان مدرسه سینمایی اتریش بود؛ یکی از مهمترین ویژگیهای اخلاقیاش را میتوان نظم بسیاری دانست که در کار به خرج میداد و همین مسأله منجر به گزیدهکاریاش شده بود، از همین بابت هم آثاری که از او به یادگار ماندهاند در زمره ساختههایی ماندگار در عرصه فرهنگ و هنرمان هستند. خسرو سینایی بیهیچ گمان و تردید موفق به درج صفحه زرینی از سینمای کشورمان به نام خود شده، او شاید از میانمان رفته باشد اما حقیقت این است که یادش برای همیشه با آثاری که از خود به جای گذاشته باقی خواهد ماند. آثاری که هر یک جلوهگر تواناییهای او در عرصه هنر و سینماست، رشتهای که بیشک در آن مقام استاد تمامی داشت. دریغ و درد بسیار که سینایی موفق به سرانجام رساندن پروژه پایان عمرش که بیش از یک دهه در پی ساخت آن بود نشد، فیلم بلند سینمایی که قرار بود استاد عزتالله انتظامی هم در آن به ایفای نقش بپردازد. متأسفانه هیچ نهاد سازمانی حاضر به سرمایهگذاری برای ساخت این اثر که ماجرای اصلیاش مرتبط با مهاجرت یک لهستانی به ایران بود نشد و سینایی در حالی با زندگی وداع گفت که حسرت ساخت این فیلم بر دلش ماند. آن هم در شرایطی که حتی فیلمنامهاش را نوشته و دکوپاژ آن را هم طراحی کرده بود. متولیان امر در حالی دست رد به سینهاش زدند و او را همراهی نکردند که ساخت این فیلم، پروژهای ملی به شمار میآمد. از همینرو سالهای آخر عمر را در حالی سپری کرد که غمگینتر از همیشه بود چراکه همچنان در حسرت به ثمر رساندن این رؤیا غرق اندوه بود. افسوس که رفت و رؤیایی باارزش را با خود برد.
گذر از سطح زندگی به سطح آفرینش
مهدی احمدی، نقاش و بازیگر
هر انسانی دنیایی است که دیگری امکان ورود و نفوذ به آن را ندارد. همه ما در دنیای خود محبوسیم و فقط هنر است که میتواند این انزوا و تنهایی را بشکند و صدایمان را به گوش دیگری برساند. خسرو سینایی در تمام این سالها به واسطه سینما، موسیقی و شعرش در تلاش بود که صدای درونش را به گوش ما برساند. او تا آخرین لحظه آنچه در درونش میگذشت را به اثری هنری تبدیل کرد و موفق شد که از سطح زندگی به سطح آفرینش گذر کند. حتی آنجایی که نگذاشتند دوربینش را دستش بگیرد، سازش را برداشت و آنجایی که صدای موسیقی او را نشنیدند، قلمش را برداشت. خسرو سینایی بزرگ بود، او هنرمندی بزرگ بود که عاشقانه زندگی کرد، جرعه جرعه عشق را نوشید و تا آخرین نفس با عشق و شور کار کرد و بی مهریهایی که در تمام این سالها به او شد را با قطره اشکی از چشمانش بیرون ریخت و با لبخند به من گفت: «زندگی را دوست دارم.»
هنرمندی که عاشق فرهنگ ایران بود
احمد نادعلیان، هنرمند محیطی
خسرو سینایی را با فیلم آخرش «جزیره رنگین» بیشتر شناختم. فیلمی که با اقتباس آزاد از زندگی من ساخته شد. ایشان با توجه به زندگی با همسر و فرزندان هنرمندش همیشه رابطه عمیقی با نقاشان داشت. همیشه در نمایشگاه هنرمندان مطرحی چون ژازه تباتبایی و... شرکت میکرد. حتی در یکی از فیلمهایش که خود آکاردئون میزد و سایر هنرمندانی چون غلامحسین نامی، ژازه تباتبایی و نقاشان معروف دیگر حضور داشتند و با هم شعری را زمزمه میکردند. این فیلم و رابطه او با استاد محمدابراهیم جعفری و استاد نامی نشان میدهد که رابطه مستحکمی با جامعه تجسمی دارد. او علاوه بر هنر فیلمسازی در زمینه موسیقی هم دستی داشت و دوستی بسیاری با لوریس چکناواریان داشت.
خسرو سینایی در فیلمهایش به فرهنگ ایران میپرداخت و به جای استفاده از سلبریتیها، از آدمهای واقعی در فیلمهایش استفاده میکرد. به عنوان مثال در فیلم آخر خود به مسائل زنان و اشتغال و کارآفرینی زنان پرداخت و نقش هنر تجسمی زنان در فیلم بارز بود؛ زنانی که مکتب ندیدهاند و ساده و بی پیرایه کار میکنند. زمانی که فیلم را میساخت، در موزه ما یک ماه زندگی کرد و این مایه افتخار من بود. یک ماه در یک فضا با هم زندگی کردیم. موضوعی که برای او اهمیت بسیار داشت، این بود که افرادی به مناطق دورافتاده بروند و میراث فرهنگی و ملی را کشف کنند و به آنها فرصت تجلی بدهند.
منبع: ایران
دیدگاه