کتابی برای آشنایی نوجوانان با موقعیت غار حرا و نزول فرشته وحی

نویسنده رمان بلند «پیامبر(ص)» در اثر خود از با زبان داستان، موقعیت غار حرا و نزول نخستین فرشته وحی بر پیامبر اسلام را برای نوجوانان به تصویر کشیده است.

کتابی برای آشنایی نوجوانان با موقعیت غار حرا و نزول فرشته وحی

نقی سلیمانی در نخستین جلد از کتاب «زندگی پیامبر اسلام(ص)» نوشت: «قرآن کتاب قصه نیست. با این حال به قصه توجه خاصی دارد و زیباترین قصه در طول تاریخ از قول هنرمندترین رمان نویس جهان، تولستوی، قصه یوسف است و درک عمیق‌تر قصه های قرآن، غیر از تفسیر محتوای دینی آن، نقد داستانی هم می طلبد و این کارِ یک منتقد آشنا به جهان داستان است؛ گو این که همه این ها باید از روی آشنایی با علوم قرآنی و تفسیر باشد تا بتوان به نگاهی جامع دست یافت.»صفحه ۷

«کندوکاو در قصه‌های قرآنی از دید داستانی، بسا کمک کند اسرارهای پنهان آشکار شوند؛ اسراری که از فرط روشنایی دیده نمی شوند. حقایقی هست که از فرط روشنایی، تاریک مانده اند و باید آن ها را جست و جو کرد. از این رو ضروری است قصه‌های قرآن از نظر داستانی هم بررسی شوند و ساختار، رمزهای پنهان و آشکار، نشانه های عام و خاص، جنبه های کلیدی هر قصه، رنگ های متفاوت شخصیت ها، نوع شخصیت پردازی و ترکیب عناصر مسائلی است که باید به آن ها پرداخته شود.

از همه مهمتر تحلیل خواننده آگاه است. تفسیر و نقد از دیدگاه قصه شناسی می توانند دوش به دوش هم پیش روند. به این ترتیب نقد تفسیری کمک می کند قصه های قرآنی را حتی از بعد داستانی، عمیق تر بازخوانی و معنا کنیم و آن ها را صرفا یک قصه ساده نبینیم. با این قصه ها نمی توان برخورد ساده کرد. چون عمیق ترین لایه های یک قصه هنوز آشکار نشده اند». صفحه ۸

سلیمانی در کتاب نهم و دهم رمان بلند پیامبر که در جلد پنجم قرار دارد، برای به تصویر کشیدن نزول نخستین وحی الهی ابتدا حال و هوای حضرت محمد(ص) را در میانسالی بیان و آنگاه حال و هوای غار را اینگونه توصیف می‌کند: در آن روزها رسم بود که متفکران عرب هر سال مدتی دور از مردم به ریاضت مشغول می شدند اما محمد جایی را می جست که به تفکر و اندیشه فرو رود. بالای کوهی در دو فرسخی مکه، غاری بود که به نظرش برای خلوت و برای اندیشیدن، بهتر از آن، جایی نبود. راه می افتاد و نیمی از یک صبح تا ظهر راه می رفت تا پای کوه می رسید. بالا رفتن از مسیر ناهموار و پر شیب غار هم دست کم ساعتی طول می کشید. آنگاه با پشت سر گذاشتن این مسیر سنگلاخ و دشوار، خود را به غار می رساند و در آن محیط آرام، با خدای خود راز و نیاز می کرد و در تامل و تفکر فرو می رفت.

این حالت خاصی بود؛ حالتی عجیب که در اثنای آن از آرامش روح و تنهایی برخوردار می شد. غار، این آشنای قدیمی محمد، بر اثر فروریختن مقداری از تخته سنگ ها به وجود آمده بود و سه طرف و سقف آن تخته سنگ بود. ارتفاع سقف غار به قدری بود که آدم می توانست در آن بایستد، بی آن که سرش به سقف بخورد. طول غار هم به قدری بود که آدم می توانست در آن دراز بکشد. چون مدخل غار رو به کعبه بود، آدم، داخل غار که می نشست، کعبه را هم می دید. کف غار بر خلاف دیوارها و سقف آن، تقریبا صاف بود و آدم می توانست فرشی کف غار بگستراند و روی آن بنشیند یا بخوابد. در غار، آدم می توانست بنشیند یا دراز بکشد و در هر حال خانه کعبه دیده می شد. محمد از آن غار، خانه خود را هم می دید. (صفحه ۵۱)

نویسنده همچنین به توصیف نزول جبرئیل امین در غار حرا می پردازد و با استناد به منابع تاریخی که در پایان هر جلد با عنوان یادداشت ها و زیرنویس ها ذکر کرده، اینگونه می نویسد: «ناگهان محمد چنان به نظرش آمد که کسی را در برابرش می بیند؛ با صحیفه ای نورانی که در پارچه سبز پیچیده بود. صحیفه را بیرون آورد و به او نشان داد و گفت «بخوان» محمد متحیر شد. کلماتی با خط زرین روی پارچه سبز نقش بسته بود و آن که با او سخن می گفت در هاله ای از نور قرار داشت. محمد گفت «خواندن نمی توانم» بار دوم او را سخت فشرد؛ چنان که از هوش رفت و بعد از آن، دست از او برداشت و دیگر بار گفت «بخوان».

صدا آمرانه، باشکوه و سهمگین بود و امواجی را در روحش ایجاد می کرد. این بار از ترس گفت «چه بخوانم؟!» گفت «بخوان به نام پروردگارت که آفرید» (از این سخن، محمد دچار اضطراب شد. او خواندن و نوشتن نمی دانست. چطور باید می خواند؟)

«انسان را از لخته خونی آفرید» سخنان بعدی گویی که جواب پرسش درونی او بود و اضطراب عمیقش را تا حدی فرو نشاند.
- بخوان که پروردگار تو کریم ترین است. همان که با قلم آموخت

این سخن کاملا آرامش بخش بود. گویی بگوید «نترس! حتی آن هایی هم که می خوانند و می نویسند، با قلمی است که او آفریده. پس می تواند به تو هم بیاموزد.»

- آموخت به انسان آنچه را نمی دانست.

این خطاب با تمام قدرت غیرمعمول و غیرزمینی اش، به قدری سنگین بود که عرق سردی بر تن محمد نشاند. قدرت این کلام، حالتی دردناک در روح و جسمش ایجاد می کرد که هم شیرین و هم سخت سنگین و درهم کوبنده بود.» صفحه ۶۸

این نویسنده کودک و نوجوان پس از بیان ماجرای نخستین نزول فرشته وحی بر حضرت محمد(ص) و گفت و گوهای میان رسول خدا و همسرش خدیجه به جایگاه علی بن ابی طالب می‌پردازد: «همان شب وحی، علی بیش از فرزندان خدیجه مجذوب کارها و گفت و گوهای محمد و خدیجه شد و همان چند آیه ای را که بر محمد نازل شده بود، روی پوست بره نوشت و از بر کرد. علی با آن کودکی، بسیار شعر از بر بود و سخنان بسیاری نوشته بود اما این سخن، رنگ و بوی دیگری داشت و به راستی از جنس دیگری بود و تمام روح علی را با خود و در خود فرو می برد. علی چنان با این کلام از خود بیخود شد که دور از شهر، به بلندی کوه ها پناه برد و از همان اوج و بلندی به بحر فکر فرو رفت. هر از چند گاهی آیات را پیش ور می گرفت و از نو می خواند و غرق فکر می شد.» صفحه ۹۵

کتاب «زندگی پیامبر اسلام(ص)» در یک رمان بلند شامل هشت جلد از سوی انتشارات به نشر وابسته به آستان قدس رضوی منتشر شده که جلد اول به پیش از تولد، جلد دوم به کودکی، جلدهای سوم و چهارم به نوجوانی و جوانی، جلدهای پنجم و ششم به میانسالی و جلدهای هفتم و هشتم به کلان‌سالی پیامبر اکرم(ص) اختصاص دارد.

 

منبع: ایرنا
کد مطلب: ۳۷۹۵۲۶
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت