نگاهی دیگر به طراحی لباس ورزشکاران المپیک

پروانه می‌گوید: به سراغ جفت زیبایی آمده‌ام که در خیال تو است. طبیب قلم بر دوات می‌برد و غزلی به هیات پروانه‌ رنگینی می‌نویسد که از سطرهای کاغذ پر می‌کشد. وقتی ناقلان ابیاتش را بر صفحات کاغذ تحریر نمودند به عین اجسادی درآمدند که به هیچ طریقی به وقت حیات شبیه نبود. برگرفته از دیوان سومنات، ابوتراب خسروی

نگاهی دیگر به طراحی لباس ورزشکاران المپیک

اگر تمدن بشری را بنایی عظیم و شکوهمند در نظر آوریم کلمات، آجرهای آن هستند.

تفکر، اساسا چیزی جز صحبت کردن با خویشتن نیست و زبان و اندیشه همزادانی هستند که قدم به قدم ما را در تاریخ جلو بردند و به جایی رساندند که امروز هستیم. زبان اجازه تفکر انتزاعی را به ما داد و ما خط را ساختیم؛ نقوشی کوچک که بر سنگ و پوست و کاغذ می‌نشاندیم و در غیبت ما، به‌ جای ما، صحبت می‌کردند. انگار که جادویی اتفاق می‌افتاد.

این اختراع جدید چونان پلی بر فراز دوران‌ها و تمدن‌ها، مرحله به مرحله ما را پیش برد و ما شرقی‌ها به‌ خصوص، آنچنان شیفته‌اش بودیم که جسم آن را نیز چون روحش واجد قدرتی جادویی دانستیم و تمام تمدن خود را بر پایه متون بنا نهادیم و متن، حتی، پوشش-تزیینی شد بر پیکر ابنیه‌مان.

این البته تنها مختص به معماری نیست، بلکه کالبد کلمات، زینت‌بخش و هویت‌ساز بسیاری از عناصر حیات تاریخی شرق بوده، از نقوش خالکوبی تا ظروف و البسه و اسلحه و امثال آن. اما واژه‌ها و حروف چه در خود دارند که این‌طور طی هزاره‌ها ما را مفتون خود کرده‌اند، کدام قدرت جادویی را در خود حمل می‌کنند؟

واژه، تبلور معناست، واژه معنایی است که جسم یافته، معنایی است که می‌توان بر آن دست کشید و همراهش داشت، همچون دعایی یا تعویذی که نیروهای کیهان را با ما همسو یا محافظت‌مان می‌کند یا پیروزمان می‌گرداند.

هنر و فرهنگ شرق سرشار از نمونه‌های کاربرد کالبد واژگان، در تزیین و غنا بخشیدن به آثار مصنوع است، از پیکر گلدسته مسجدی تا عودسوزی و کلاهخود سرداری. این واژگان در کنار عناصر تصویری انتزاعی که خود واجد معانی سمبولیک بودند، جهانی از نقش و معنا ساختند که چون نجدی پهناور، تمامی زیست بوم شرق را در طول هزاره‌ها میزبان بوده است. ادخلوها بسلام آمنین...

از دیگر سو، شاید یکی از اصلی‌ترین خصیصه‌های فرهنگی و اجتماعی ایران در طول تاریخ، محوریت کلام مخیل منظوم در متن زندگی روزمره است. تک مصراع‌ها، اشعار و ضرب‌المثل‌ها، نه تنها نمک کلام، بلکه شیوه زندگی ما هستند. شاید این حد آمیختگی زندگی روزمره با مفاهیم مجرد ادبی، در جهان، اگر نه بی‌نظیر، لااقل کم نظیر باشد و این بخش مهمی از میراث اجتماعی ما ایرانیان است. تک جملاتی که در هیات ضرب‌المثل‌ها و گزین گویه‌ها، چون رشته‌ای امروز ما را مستقیم به قرن‌ها پیش وصل می‌کند. نزدیک به هزار سال است که در تایید صحبت یکدیگر عینا می‌گوییم: جانا سخن از زبان ما می‌گویی...

یکی از ویژگی‌های نوشتار فارسی و عربی در مقایسه با رسم‌الخط سایر زبان‌های دنیا، این است که در رسم‌الخط فارسی-عربی، حروف به یکدیگر متصل می‌شوند و بیشتر حروف حتی فرم‌های مختلف اتصال دارند و در واقع هر کلمه پس از اتصال حروف تشکیل‌دهنده، به صورت یک تصویر منفرد در می‌آید و این ویژگی بسیار مهمی است که در طراحی گرافیکی بر اساس حروف می‌تواند محمل خلاقیت باشد. در واقع در فارسی، برخلاف زبان‌هایی مثل خانواده لاتین که کلمات، به صورت حرف به حرف خواننده می‌شود، هر کلمه، گشتالت منحصربه‌فرد خود را می‌یابد که در اولین نگاه قابل بازشناسی است.

اما امروز، در طلیعه هزاره جدید، در عصر پرسرعت فناوری و اطلاعات و به خصوص در عصری که تعویذها و طلسم‌ها قدرتی ندارند، آیا باید چنین گرایش اصیل و زیبای هنری را یکسر به کناری نهاد و فراموش کرد؟ آیا نمی‌توان برای این بدن‌های پیچان و غمزه‌گر کاربردی دوباره یافت، آیا همان‌طور که شعر و ادبیات قالب نوین خود را برای حیات در عصر جدید یافتند، آیا نمی‌توانیم کالبد شعر و ادبیات را نیز در هنر امروز ماوایی دهیم درخور هنر روز و مطابق با قوانین نوین زیبایی‌شناسی؟ در مکتب هنری سقاخانه، برخورد کالبدی با کلام، با قرائتی مدرن، کمابیش برای اولین‌بار و به شکل منسجم و نظام‌مند ارایه شد و کالبد و جسم کلمات در قامت اثر نقاشی و مجسمه، مورد توجه قرار گرفت و دوره‌ای فاخر از هنر پست مدرن ایرانی را به دنبال آورد. این برخورد گاه به شکل بافت‌هایی تذکره گویان در کارهای زنده رودی نمود یافت. گاه چون «هیچ»‌های تناولی بلند شدند و بر پای ایستادند و گاه چون آثار پیلارام در رقصی شیداگونه بودند. اما نکته‌ای که گویا مغفول ماند یا به دلیل تحولات سیاسی زمان، فرصت بروز نیافت، تنیدن این رویکرد هنری با هنرهای کاربردی و زندگی روزمره انسان‌های واقعی بود. اثر هنری، رسانه‌ای فاخر است در دسترس بخشی محدود از جامعه در حالی که هنری که بر تبرزین و کشکول درویش یا بر درب مسجد و مانند آن نقش می‌بست تمام جامعه را مخاطب قرار می‌داد.در این دوران نوین انسان‌گرایی و تاکید بر فردیت، پیشرفت‌های علمی و فنی، پای پدیده‌ها و لوازم بسیاری را به زندگی ما باز کرده که می‌تواند، همانند گذشته، در کنار کاربرد مختص به آن محصول، جریان هنر و فرهنگ و هویت را نیز در زندگی برقرار سازد.

با کمال تاسف، از آنجا که به دلیل افول بالندگی شرق در قرون اخیر، هر آنچه به عنوان ابداعات و ابتکارات، برای تسهیل زندگی و تامین رفاه انسان ساخته شد، از غرب آمده و بالطبع جامه زبان تصویری غرب پوشید و به همان شکل در زندگی نشست. از اتومبیل تا یخچال و گوشی تلفن همه با طراحی مدرن و مینیمال غربی عرضه شده و در زندگی امروز تصویری التقاطی و گاه نه چندان هماهنگ به وجود آورده از همنشینی فرش پر نقش و رنگارنگ ایرانی با مبلمان طلایی سبک آرت نوو و لوازم برقی مدرن و مینیمال.

در کشوری چون ایران با چنین فرهنگ و پیشینه غنی فرهنگی، وضع زبان بصری متناسب با دوران معاصر با حفظ هویت فرهنگی هنری، رسالتی است فراموش شده که باید مورد توجه بیشتری قرار بگیرد و فضای بصری جامعه را از این بی‌هویتی بصری برهاند.

تصویر خنده - گریه‌آوری که از طراحی لباس‌های کاروان المپیک می‌بینیم، در جایی که هر کشوری می‌کوشد به تمامی، فرهنگ و هویت خود را در لباس کاروان ورزشی خود بازتاب دهد، برای کشوری چون ایران که هر گوشه‌اش به لحاظ بصری، تمدنی است، در یک کلمه شرم‌آور! است. بیش از ده هزار سال تاریخ و تمدن طوری نمایانده می‌شود که گویی ایران جزیره‌ای است که یکی دو قرن پیش کشف و مسکون شده یا کشورکی است که قرارداد سایس - پیکو آن را از عثمانی جدا کرده.

با این همه تنوع قومی و فرهنگی، لباس‌های رنگارنگ و زیبای اقوام مختلف، با آن نقوش معنادار و سمبولیک، با آن دست‌دوزی‌های منحصربه‌فرد، با آن تکنیک‌های منحصربه‌فرد بافت و دوخت، کاروان المپیک قدیمی‌ترین تمدن بشری، با لباس فرم اداره‌های دولتی -انگار که پرولتاریای چین مائویست- در مقابل جهان ظاهر می‌شود. امروز، پوشش و لباس، خود عنصری بیانگر از خوی‌ها و افکار پوشنده لباس است، گویی لباس هر شخص مانیفستی است در معرض دید دیگران که به آنها می‌گوید صاحب لباس به کدام فرهنگ و دیدگاه، دلبسته است و چطور می‌اندیشد.البته مایه خرسندی است که در سال‌های اخیر شاهد اقبال روزافزون جامعه به عناصر فرهنگی و بصری بومی و کاربست نقوش و موتیف‌های شرقی هستیم . این نقوش و موتیف‌ها گاه شامل نقوش تذهیب، گاه شامل نوشتار و عموما گرته‌برداری از نقوش پارچه‌ها و دستبافت‌های سنتی هستند که به دلیل تنوع زیاد در فرم و رنگ و نقش، معمولا چشم‌نواز و زیبا هستند.

با در نظر گرفتن تمامی موارد مذکور و خصوصا با تاکید بر سه محور اصلی متن محور بودن تمدن شرق، رسوب معانی در کالبد کلمات و فرهنگ غنایی و تغزلی ایران، از دید نگارنده، دستیابی به سنتزی هنرمندانه از مجموع این عوامل و رسیدن به نوعی رسانه بیانی شعرگونه با پیکر ملموس فیزیکی هدفی گرانبهاست برای برخورداری از هویت بصری مطلوب و درخور فرهنگ ایرانی. البته تلاش‌هایی در این زمینه شده اما عموما در این تلاش‌ها، پوسته بیرونی و ظاهری اثر مدنظر بوده در حالی که به نظر نگارنده، این نگرش می‌تواند در عین حفظ معنای ادبی، وارد ساختار و شالوده اثر شود.

این رویکرد در طراحی لباس به خوبی می‌تواند اتخاذ شود، چراکه البسه از یک سو به ‌شدت جنبه نمایشی و زیبایی‌شناسی دارند و از سوی دیگر تنوع و دینامیسم ذاتی فرم لباس در کنار حرکت و ساختار نرم و پیچان پارچه، امکان خوبی برای امتزاج با نوشتار دارد. این میراث ارزشمند ادبی، این همه گزین گویه‌ها و اشعار نغز در ترکیب با فرم البسه می‌تواند فرد را به یک اثر ادبی هنری متحرک و زنده تبدیل کند. تصویری را در ذهن آوریم که اشعار کالبد یافته در خیابان در حال گذرند. خطوط نستعلیق و شکسته با آن دورها و کشیدگی‌های زیبا، با انتخاب درست و معنی‌دار کلمات، به خوبی می‌توانند با فرم البسه تلفیق شوند. ساختار لباس نیز همانند ساختار خط شامل قسمت‌های مختلف با اشکال متنوع مدور و مستقیم است که می‌تواند ارتباط ساختاری درست و معناداری با نوشتار برقرار کند. ترکیب گشتالت کلمات با مفاهیم و ساختار فنی لباس، در کنار استفاده از مواد و متریال‌های مختلف به صورت تلفیقی می‌تواند در نهایت یک اثر هنری به وجود آورد که قابل پوشیدن است. در این رویکرد که اساسا معناگراست، امکان استفاده از مواد و مصالح مختلف از انواع چرم گرفته تا چوب و قطعات فلزی، وجود دارد و با تلفیق هنرمندانه مواد مختلف می‌توان اثری به مراتب فاخرتر به وجود آورد.این رویکرد البته تنها در مورد طراحی لباس مطرح نیست و می‌تواند در بسیاری موارد دیگر از قبیل طراحی مبلمان و لوازم منزل، طراحی ادوات روشنایی مثل لوستر و چراغ و حتی ملزومات دکوراسیون و طراحی داخلی اماکن مورد استفاده قرار گیرد.اساسا آنچه به عنوان هویت بصری مورد نظر نگارنده است، مفهومی است سیال که صورت مشخصی ندارد اما مجموعه‌ای از عناصر و روابط، از طرح و نقش و رنگ تا هندسه فراکتال معماری اسلامی را شامل شده که قرارگیری آنها در کنار هم منجر به احساسی از هویت فرهنگی جغرافیایی می‌شود که در آن روح و تاریخ ایرانی-اسلامی قابل ردیابی است.در حقیقت با گنجینه‌ای روبه‌رو هستیم که امکان هر نوع برخورد خلاقانه در استفاده از آن وجود دارد و این به‌ عهده هنرمندان و طراحان است که با خلاقیت خود این گنج را در آثار هنری و کاربردی خود متبلور و هویت بصری وضع کنند که در هر گوشه‌ای از دنیا، با اولین نگاه بگوید: ساخت ایران، با افتخار.

از دید نگارنده، دستیابی به سنتزی هنرمندانه از مجموع این عوامل و رسیدن به نوعی رسانه بیانی شعر گونه با پیکر ملموس فیزیکی هدفی گرانبهاست برای برخورداری از هویت بصری مطلوب و درخور فرهنگ ایرانی. البته تلاش‌هایی در این زمینه شده اما عموما در این تلاش‌ها، پوسته بیرونی و ظاهری اثر مد نظر بوده در حالی که به نظر نگارنده، این نگرش می‌تواند در عین حفظ معنای ادبی، وارد ساختار و شالوده اثر شود.این رویکرد در طراحی لباس به خوبی می‌تواند اتخاذ شود، چراکه البسه از یک سو به شدت جنبه نمایشی و زیبایی شناسی دارند و از سوی دیگر تنوع و دینامیسم ذاتی فرم لباس در کنار حرکت و ساختار نرم و پیچان پارچه، امکان خوبی برای امتزاج با نوشتار دارد. این میراث ارزشمند ادبی، این همه گزین گویه ها و اشعار نغز در ترکیب با فرم البسه می‌تواند فرد را به یک اثر ادبی هنری متحرک و زنده تبدیل کند.

منبع: روزنامه اعتماد

کد مطلب: ۲۱۷۹۰۹
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت