۸۹سالگی ایرج / خاطره ای جالب از فردین ، جناب سرهنگ و نوروز ۵۱
گفته می شود از حسین خواجه امیری، ایرج ، نزدیک به ۲۰۰۰ تصنیف و آواز خوانده است.
حسین خواجهامیری (زادهٔ ۱۱ دی ۱۳۱۱) که به صورت حرفهای با نام ایرج شناخته میشود، خواننده موسیقی سنتی ایرانی است.
به ایرج لقب «پهلوان آواز» را دادهاند و در میان طرفدارانش با این لقب شناخته میشود . محمدرضا شجریان دربارهٔ وی گفته بود: «صدای ایرج در تاریخ آوازخوانی ما یک متر و معیار است و هر کس بخواهد در بالاترین حد حنجره صدایی را مثال بزند، میگوید صدا شبیه صدای ایرج است».
او همچنین سازهای ویولن و تنبک را نیز می نوازد.
ایرج، پدر احسان خواجهامیری، خواننده و آهنگساز و الیکا خواجهامیری، نوازنده است. ایرج در دوران قبل از انقلاب علاوه بر موسیقی اصیل و برنامه گلها برای فیلمهای فارسی نیز ترانه های ماندگاری خوانده است.
ایرج در شهر خالدآباد نطنز از توابع استان اصفهان در خانوادهای هنرمند بهدنیا آمد. پدربزرگش ملا میرزا از خوانندگان بنام زمان ناصرالدین شاه بود و پدرش نعمتاللّه که از صدایی خوش و رسا برخوردار بود و ردیف میدانست.
در سال ۱۳۳۰ اکبر گلپایگانی و جمشید مشایخی که هر دو از نامآوران و بزرگان هنر ایران در زمینه موسیقی و سینما هستند نیز در دانشکدهٔ افسری پذیرفته شدند و از همان زمان، دوستی ایرج و گلپا شکل گرفت و این دوستی ادامه یافت. ایرج به خاطر محدودیتهای ارتش نمیتوانست از اسم اصلی خود در اجرای برنامههای هنری موسیقی استفاده کند به همین دلیل نام مستعار ایرج، که نام برادرش بود را برای خود برگزید و در این سالها یعنی از ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۶ با ارکسترهای مختلف از جمله ارکسترهای استادان ابراهیم خان منصوری، عبدالله جهانپناه، محمدعلی بهارلو، نصرالله زرینپنجه، مهدی خالدی، جواد لشکری، بزرگ لشکری و… به اجرای برنامه پرداخت.
موفقیتهای ایرج ادامه داشت تا اینکه بالأخره در سال ۱۳۳۶ به دعوت داوود پیرنیا بنیانگذار برنامهٔ گلها به این برنامهٔ مشهور راه یافت و در نخستین همکاری خود با این برنامه برگ سبز ۴۳ را در مایهٔ شور-ابوعطا و با همکاری علی تجویدی و فرهنگ شریف و امیر ناصر افتتاح خواند. از همان زمان همکاری وی با برنامه گلها ادامه یافت.
ایرج علاوه بر اجرای برنامههای مختلف رادیویی به اجرای ترانه و آواز برای فیلمهای فارسی همت گماشت و بازیگران زیادی از جمله محمدعلی فردین، منوچهر وثوق، رضا بیکایمانوردی و… به لبخوانی ترانههای وی میپرداختند. نخستین فیلمی که ایرج در آن ترانه خواند، فیلم روزنهٔ امید به کارگردانی سردار ساگر و با ترانههای ساخته شده توسط جواد لشکری است.
ایرج در سال ۱۳۹۲ دو آهنگ جدید را با آهنگسازی عباس تجویدی، یار دیرینهاش خواند که هنوز منتشر نشدهاست.
ایرج از زبان خودش
دنیای اقتصاد به همین مناسبت متنی زیر را منتشر کرده است.
ایرج درباره خودش گفته است: « بچه بودم و هنوز مدرسه هم نمیرفتم. شاید پنج یا شش ساله بودم. در بین بچههای روستا، مسابقه آواز گذاشته بودند و من به نظر معتمدان محل که آنجا نشسته بودند، اول شدم. از آن وقت معلوم شد که صدایم خوب است. صدای پدرم هم خوب بود و همینطور پدربزرگم که خواننده زمان خودش بود. من خواندن را هم در کنار آنها و همینطور تعزیهخوانها یاد گرفتم. آن زمان در دهات تعزیه میخواندند. البته صفحههای گرامافون هم بود که از آنها هم چیزهای زیادی یاد گرفتم. تا کلاس ششم ابتدایی در همان شهر خواندم و بعد برای تحصیلات متوسط به تهران آمدم. شبی در یک میهمانی بودیم که مرحوم مجید وفادار هم آنجا بود. وقتی آواز خواندم ایشان خیلی خوشش آمد و گفت که من کلاس آواز ندارم؛ اما شما را معرفی میکنم به استاد صبا که آن زمان هم تقریبا موسیقی رادیو در اختیار ایشان بود، ایشان یک نامه نوشت و من رفتم منزل مرحوم صبا.»
ایرج در خاطرات دیگران
علی جهاندار در نقل خاطرهای از ایرج گفته: «تولد استاد ایرج بود و درواقع فرصتی پیش آمد بعد از انقلاب و بعد مدتها با هنرمندان قدیمی دیداری داشته باشیم، آن روز استاد وحدت و زندهیاد فردین هم حضور داشتند.آقای فردین به اجرای برنامه پرداختند و برای همه ما جالب بود که آقای فردین در آواز خواندن چه صدای زیبایی دارند. وقتی آوازخوانی ایشان به اتمام رسید و پرده به کنار رفت متوجه شدیم آقای ایرج در پشت پرده هستند و این از هنر والای ایشان بود.»
پرویز خطیبی، فیلمساز و ترانهسرای قدیمی نیز گفته: «نوروز ۱۳۵۱ بود. در آن سال پلیس راه بهدلیل شلوغی جادهها سختگیری زیادی میکرد. ما داشتیم میرفتیم اهواز. خب من هم خیلی با احتیاط میراندم؛ اما در ورودی اهواز بودیم که ناگهان اتومبیل پلیس را دیدم که به دنبال ما است، اول اعتنایی نکردم اما کمی بعد راننده آژیر کشید و به من فرمان ایست داد؛ درحالیکه سخت تعجب کرده بودم سمت راست جاده ایستادم، افسر پلیس پیاده شد و به طرف ماشین ما آمد. افسر گفت ماشین شما توقیف است. پیاده شدم که دعوا کنم که افسر گفت با رئیس صحبت کنید. به طرف اتومبیل پلیس رفتم، در زیر تابش نور خورشید ابتدا نتوانستم تشخیص بدهم؛ ولی چند قدم که جلوتر رفتم سرنشین اتومبیل را شناختم...ایرج بود، سرگرد خواجه امیری. صدای غشغش خندهاش بلند شد و من در یک قدمی ماشین ایستادم، با صدای بلند گفت: ترسیدی؟ رفتم جلو و سرم را از پنجره داخل ماشین کردم، ایرج گردنم را گرفت و شروع به ماچ و بوسه کرد و گفت: صد سال به این سالها. با ناراحتی گفتم: هیچ معنی دارد؟ گفت: مگر ما حق نداریم شوخی کنیم؟»
دیدگاه