بازخوانی یک گفتوگوی قدیمی؛
فرهاد مهراد، خرداد ۵۷: کار تقلید در موسیقی به جایی رسیده که مهوع شده است
کار تقلید به هر حال به جایی رسیده که حالت تکرار مکررات را پیدا کرده و دقیقا مهوع میشود. اگر نگاهی به آهنگها و ترانههایی که در چهار سال اخیر عرضه شده است بکنید، متوجه میشوید که ۹۰ درصد آهنگها تقلیدی هستند و به هم شباهت دارند و همهی گامها و همهی اشعار نیز تقریبا یک نوع است.
فرهاد مهراد خوانندهی فقید ایرانی، در اوایل دههی پنجاه همراه با اسفندیار منفردزاده و شهریار قنبری کاری نو را در زمینهی ترانهخوانی شروع کرد (هرچند که از پیش از آن در سبک راک و آهنگهای انگلیسی صاحبنام بود) و در اواسط دههی پنجاه با آهنگ معروف «گنجشکک اشیمشی» حسابی بر سر زبانها افتاد. او در اواخر ۱۳۵۵ آهنگ «آوار» را با مطلع «تو هم با من نبودی مثل من با من و حتی مثل تن با من/ تو هم با من نبودی آن که میپنداشتم باید هوا باشم» ساخت که آن هم در دورهی خود خیلی گرفت تا بدانجا که اگر کسی کاری دور از انتظار انجام میداد به طعنه به او میگفتند: «تو هم با من نبودی»... به هر روی به بهانهی ساخت همین آهنگ بود که در اوایل خرداد ۵۷ خبرنگار کیهان برای گفتوگویی کوتاه به سراغش رفت. شرح این گفتوگو را (کیهان، چهارشنبه ۳ خرداد ۵۷) در پی میخوانید:
تو هم به جرگهی آهنگسازان پیوستی و اکنون که تواما خواننده و آهنگساز هستی، تفاوت بین کار یک خواننده و یک «خواننده – آهنگساز» را چگونه میبینی؟
تفاوت البته اساسی است. وقتی من به عنوان خواننده کاری از دیگران را اجرا میکنم، باید سه حس را یکجا در شنونده به وجود بیاورم: حسی که مورد نظر آهنگساز است، حسی که خواست شاعر ترانه است و کار خودم. اما وقتی کاری حاصل یک اندیشه یا اندیشههای کمتری باشد و خواننده خود خلاقیت بیشتری داشته باشد، درصدی بیشتر از احساسات خودش در آن دخالت دارد، به همین جهت نیز در بیان احساس و ایجاد رابطه با شنونده فرصتی بیشتر دارد و به گمان من بیشتر هم موفق است. خوانندگانی مثل «باب دیلان» و امثال او چون کار ترانه، آهنگ و خوانندگی را با هم و یکجا انجام میدهند، در ایجاد ارتباط با مردم موفقتر هستند. اگر خود من جرأت داشتم ترانه هم بگویم، مطمئنا در کارم موفقتر بودم، اما راستش «مرد» این کار نیستم. در مورد کار آهنگسازیام اشاره کنم اگر آهنگهایم در سطح قابل تحمل و قابل قبولی نباشند، کار دیگران را عرضه خواهم کرد.
تو و دوستانت ترانهخوانی را به راهی تازه هدایت کردید، اما فکر میکنی درست هم ادامه یافت؟ منظورم البته جدا از قضاوت دربارهی کار تو و یاران توست.
کاری که الان انجام میشود، صد درصد متفاوت است و هیچ ربطی به گذشته و ادامهی آن ندارد. اصولا در کار هنر یک اشکال اساسی هست که مربوط به کشوری خاص نیز نمیشود. این مشکل، مشکل تقلید است. به طور نمونه «پریسا» آهنگ «نوا» را خواند، کاری به خوب یا بدش نداریم مهم این بود که با اقبال مردم روبهرو شد اما وقتی چنین کاری با اقبال روبهرو میشود بلافاصله کارهای کپی به بازار سرازیر میشود و انواع مختلف آن روانهی بازار میشود. این مشکلی است که در موزیک بیشتر به چشم میخورد. وقتی کاری مورد پسند مردم قرار گرفت، دیگران تقلید میکنند. کار ما (اسفندیار منفردزاده، قنبری و...) اینگونه بود. البته ما از جهتی هم خوشحال میشدیم که میدیدیم تنها نیستیم و این ادامه، نشان میدهد که مردم کار ما را مورد قبول قرار دادهاند. کار تقلید به هر حال به جایی رسیده که حالت تکرار مکررات را پیدا کرده و دقیقا مهوع میشود. اگر نگاهی به آهنگها و ترانههایی که در چهار سال اخیر عرضه شده است بکنید، متوجه میشوید که ۹۰ درصد آهنگها تقلیدی هستند و به هم شباهت دارند و همهی گامها و همهی اشعار نیز تقریبا یک نوع است. گویا یک شاعر و یک آهنگساز واحد همهی اینها را ساخته است. بعضی از آهنگسازان قرارداد میبندند که در عرض یک ماه ده آهنگ تحویل بدهند. البته تحویل میدهند، اما این آهنگ چگونه آهنگی خواهد بود؟
البته اشکال اساسی متوجه کسانی است که این آثار تقلیدی را اجرا میکنند. چراکه اگر خواننده این آهنگها را نخواند، مسلما ترانهسرا و آهنگساز در کارشان تجدیدنظر میکنند. یعنی مسئله ابتدا متوجه خواننده و در درجات بعدی متوجه آهنگساز و شاعر میشود.
مشکلات را گفتی، اشارهات لازم بود، اما تو که به مشکلات اشاره داشتی فکر میکنی چگونه میتوان به وضع بلبشوی موزیک سرانجام داد؟
به اعتقاد من در خاتمه دادن به این وضع، مردم نقش اساسی دارند. به عنوان مثال مردم وقتی از یک سریال خوششان نیاید و استقبال نکنند، امثال آن ساخته نمیشود. اما اگر مجموعه تلویزیونی بدی مورد پسند مردم قرار گرفت، مسلم است که تلویزیون باز هم از آن مجموعهها خواهد ساخت. بنابراین مردم اگر ار ترانههای مبتذل، بیارزش یا تکراری استقبال نکنند، بالمآل چنین ترانههایی به بازار نخواهد آمد.
دیدگاه