از هیچ تا پوچ؛ نگاهی به آثار صادق چوبک
آیا دلیل روی برگرداندن چوبك از تصویر زندگانی امروز، مردمگریزی وخلوت گزینی اوست؟ یا فراتر از تعهد اجتماعی؟ یا خالی شدن...
صادق چوبك نویسنده معاصر ایران به سال سال 1295 در بوشهر زاده شد و كارش را درست در هنگامه جنگ جهانی دوم - كه شعلههای آتش جنگ به ایران هم رسید - آغاز كرد. داستانهای چوبك نخست در مجله سخن به چاپ رسید. این مجله و نویسندگانش در آغاز كار زیر نفوذ معنوی هدایت بودند و از اندیشههای پیشرو او الهام میگرفتند. چوبك نیز از این تأثیر پذیری آزاد نبود و داستانهای خود را به نظر صادق هدایت میرسانید و رهنمودهای او را میپذیرفت.
چوبك در دورةِ نخستِ داستان نویسیِ خود چند داستان كوتاه و نمایشنامه نوشت و پس از چند سال سكوت، كار خود را با داستان بلند «تنگسیر» 1342 آغاز كرد. وی كه كارمند شركت ملی نفت بود. به آمریكا و انگلیس و شوروی سفر كرده ولی از این سفر رهآوردی و سفرنامهای ارمغان خوانندگان (آثارش) نكرده است. عنوان داستانهایش از این قرار است: « خیمه شب بازی 1324»، « انتری كه لوطیشمرده بود 1328»، « تنگسیر 1342»، « روز اول قبر 1344»، « چراغ آخر 1344»، « سنگصبور 1345»، و ترجمههایش از این قرار است: « غراب شعر » - ادگار آلنپو - « آدمكچوبی (قصه)» كارلوكولودی.
بیشتر بخوانید: چرا صادق چوبک خود و آثارش را سوزاند؟
میتوان پرسید كه چرا در آثار تازه چوبك - از تصویر رودررو - از تصویر زندگانی امروز خبری نیست؟ چرا وی بیهوده دفتر ایام را ورق میزند و در خاكستر فسرده گذشته دنبال جرقهای میگردد؟ آیا دلیل روی برگرداندن چوبك از تصویر زندگانی امروز، مردمگریزی وخلوت گزینی اوست؟ یا فراتر از تعهد اجتماعی؟ یا خالی شدن چنتهی تجربه و مایههای نویسندگی؟ در این نقد میخواهیم ضمن نشان دادن جنبههای مثبت كار چوبك به این پرسشها جواب بدهیم و محتوای نوشتههایش را سبك و سنگین كنیم وببنیم چرا نویسندهای چون صادق چوبك كه كارش را با آن همه درخشش و تازگی آغازكرد، در اثر فاصله گرفتن با زندگانی اجتماعی، به بیراهه افتاد و متوقف شد؟
چوبك در نوشتههای خود تجربههای زندگانی پرفراز و نشیبی را به دست نمیدهد، بیتردید چوبك دیدگاه ویژهای دارد، ولی این دیدگاه گستردگی چندانی ندارد در داستانهای نخستین او مایههایی از زندگانی امروز دیده میشود ولی در داستانهای بعدی این مایهها كم و كمتر میگردد، تا به جایی میرسد كه نویسنده برایبیان اندیشههای خود به گذشته پناه میبرد. رویدادهای تنگسیر و سنگ صبور در پنجاهسال پیش میگذرد، درست است كه تصویر این رویدادها نیز ارزشمند است ولی چوبك همچون جلال آل احمد كه در «میان معركه» یكه تازی میكند و میجوشد و میخروشد نیست. منتقدی در كتاب «قصه نویسی» خود كوشش بسیار میكند تا كار چوبك را ازكارهای هدایت و آل احمد و علوی برتر نشان دهد و باور دارد كه چوبك «در سنگ صبور» زندگی شبانه ملت ما را در دهههای نخستین قرن چهاردهم هجری ارائه داده است.» من با این گفته موافق نیستم و فكر نمیكنم كه چوبك توانسته باشد بهتر از هدایت و دیگران از عهده این مهم بر آمده باشد، اكثر منتقدین حتی در آثار نویسندگانی مثل احمد محمود، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی، محمود دولتآبادی، نادر ابراهیمی،امین فقری كه در دهههای اخیر داستانهایی پرداختهاند، اثر بیشتری از زندگانی امروز میبینند. خود چوبك نیز با آن منتقد موافق نیست و در همان گفتگو میگوید: «.. من خودم را نمیتوانم تا این حد فریب بدهم كه خیال كنم نویسنده و متفكری چنین و چنان باشم كه بیا و مپرس!» با این همه كار چوبك ارزش دارد، او نویسندهای است كه در آثار خود میكوشد زندگانی مردم را ترسیم كند و گهگاه در این روش موفق است. طنزی گزنده دارد كه آكنده از مایههای هنری است، شیوهای ویژه دارد كه او را در طراز داستان نویسان خوب معاصر ایران قرار میدهد.
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه قفس صادق چوبک
«نوشتههای او همچون نوشتههای حجازی و دشتی و جعفر شریعتمداری (درویش) و دیگر نویسندگان رمانتیك فرانسوی نیست كه از سر سیری چیزهایی مینویسند. چوبك همچون صادق هدایت با زندگانی مردم درگیر است، ناتورالیسم شیوهای است كه در آن نویسنده به تحلیل روحیه فرد میپردازد و روانشناسی فرد را از تحلیل رویدادهای اجتماعی برتر میشمارد و شاید بتوان گفت عمده تفاوت نثر چوبك و هدایت در همین شیوه نویسندگی و بهرهگیری متفاوت آنان است چوبك شیوهای ناتورالیسمی دارد. در حالیكه، تمایلات رئالیستی در نثر هدایت در دوره دوم فعالیت هنری استحكام و توسعه بیشتری میپذیرد. و در دورههای دیگر استیلا و تسلط پیدا میكند و وضع ایران در پایان سال 1941، به صادق هدایت مانند هنرمند بزرگی كه بهطرز خارقالعاده و ظریفانه تحت تأثیر حقایق امور قرار گرفته باشد، كمك كرده است». این در حالی است كه از نظر چوبك میتوان جامعه را به وسیله پرورش دوباره اخلاقی افراد اصلاح كرده و از این رو لازم میداند تناقضهای روانی افراد را بر بنیاد طغیان غریزهها به صحنه داستان بكشد و نموداری از آشوب و به هم ریختگی ارزشهای اجتماعی را بدست دهد. ناتورالیسم از دیدگاه فلسفی بر بنیاد پوزی تویسم استوار شده و از تخیلات دور و دراز رمانتیكها فاصله گرفته است از سوئی دیگر با رئالیسم انتقادی بالزاك، دیكنز، استاندال، تولستوی و چخوف نیز سر سازگاری ندارد و بههمین دلیل میتواند تناقضهای زندگی اجتماعی را نشان دهد، اما جالب است كه بدانیم. ناتورالیسم از رئالیسم تقلید میكند. (كه هدایت هم همانگونه كه اشاره شد پیرو مكتب رئالیسم است) اما از آنجا كه از تحلیل زندگانی اجتماعی ناتوان است با این شیوه نیز فاصله دارد، هدایت دامنه موضوعات و زمینههای آثار هنری خود را بسط میدهد، مسائل حاد اجتماعی و مبارزات مربوط به میهن و مردم در ردیف داستان رئالیستیجالب این زمان قرار گرفتهاند این در حالی است كه ناتورالیسم كه شیوه عمده نوشتههای چوبك است همچون رئالیست به زشتیها و فسادهای جامعه توجه میكند. هدایت هم همچون چوبك در بعضی داستانهای خود در توصیف حالات روحی فرد و جزئیات اسباب صورت و... افراط كرده ولی این شیوه در داستانهای چوبك بهمراتب بیشتر از هدایت است.
به عنوان مثال در قطعه دیگر، نویسنده مردی را چنان وصف میكند كه انگار ازشیوه پزشكی الگو میگیرد كه به نشانههای وضع جسمانی بیمار درجه تب، فشار خون، رنگ چهره، ورم پوست، ناهنجاریهای اندام و ... توجه دقیق دارد در عین حال، به نظرمیرسد كه نویسنده بر زشتیها و ناموزونیها و كج و كولگیها حساستر است و تعمد دارد كه آنها را زیر ذرهبین بگذارد و برجسته سازد. چنین شیوهای در توصیف به ناتورالیسم نزدیك میشود كه مدعی به كاربردن روش علمی و تجربی در ادبیات است.
«ته ریش خارخاری داشت. سر و رویش لجن گرفته بود. هیكلش گنده و خرسكی بود... كلهاش بزرگ بود... دهنش گشاد... بود، همیشه گوشه دهن و لبهایشتر بود. لبهایش از هم جدا بود و خفت روی دندانهایش خوابیده بود، مثل لیفهی تنبان، گوشههای چشمش چروك خورده بود لپهای چرمیش، از تو صورتش بیرون زده بود. او همیشه در حال دهن كجی بود (صادق چوبك «چرا دریا طوفانی شده بود» در انتری كه لوطیش مرده بود) تعبیراتی كه نویسنده در این توصیف به كار برده - هیكلخرسكی، لپهای خفت روی دندان خوابیده مثل لیفهی تنبان و گوشههای چشمچروك خورده، لپهای چربی از صورت بیرون زده - با سبك و برداشت بدبینانه او همآهنگی دارد. اما باید به این نكته توجه داشت كه وارد كردن همه جزئیات در توصیف نه لازماست و نه همواره مقبول. از میان جزئیات آنهایی را باید برگزید كه در نشان دادن آنچه مقصود نویسنده است ذی نقش باشند، همچنان كه صورت ساز از خطوط سیما تنها آنهایی را كه در نشان دادن حالتی به كار میآیند به حافظه میسپارد.» (به نقل از كتاب نگارش و ویرایش سمیعی گیلانی ص 89) چوبك در برخی از آثار خود به اهمیت انگیزههای غریزی و جنسی در زندگانی و كار انسان تأكید دارد.
اما در اینجا نكته دیگری است، كسی كه خود را نویسندةه مردم میداند، باید بتواند جهان رنگارنگ و ژرف مردم را تصویر كند همان طوریكه چخوف، دیكنز، جك لندن، گوركی و برشت تصویر كردهاند. اما چوبك كه خود در همه چیز رنگ تیره روابط جنسی و فساد میبیند و گمان میكند مردم همگی نیز چنیناند، چگونه میتواند همه جهات این جهان ژرف را ترسیم كند؟ به هیچ وجه نمیتوان فساد اخلاقی و... را نادیده گرفت ولی نویسنده نباید بیهوده آن را بسط و گسترش دهد و اگر آن را محدود دورهای ویژه نداند دیگر نویسنده نیست و نویسنده واقعی باید واقعیت را به صورت كامل آن نقاشی كند. به عنوان مثال هدایت در ( سگ ولگرد ) كمی به امور غریزی حتی برای حیوانات میپردازد ولی بسیار موجز و گذرا و به سرعت از آن رد میشود. و همین تعبیر و تفسیر و داوری انتقادی است كه راه صادق هدایت و بزرگ علوی را از چوبك جدا میكند و اهمیت نویسندگان واقعگرا (Realism) را نشان میدهد. پس این ایراد به نوشتههای چوبك میرود كه در بیان فساد و تباهی اخلاقی زمانه خود افراط كرده است.
«مجموعه داستانهای ( خیمه شب بازی ) و ( انتری كه لوطیش مرده بود ) كه نخستینكارهای چوبكاند، داستانهایی هستند كه به دنبال چیز تازهای میگردند و از اصالت ویژهای برخوردارند، «خیمه شب بازی» در بر دارنده ده داستان و یك چكامه و «انتری كه لوطیش مرده بود» در بر دارنده سه داستان و یك نمایشنامه است چهارده داستان این دو مجموعه نوشتههایی هستند موجز و گذرا و سرشار از وصف تازه، زبان و قلم چوبك میتواند وصف صحنههای زندگی را در چند جمله برساند. «این از ویژگیهای داستانهای كوتاه چوبك است كه توصیف حالات و مناظر او عجیب هماهنگی دارند. به سخن دیگر چوبك وصف و حركت را بهم آمیخته است. همچنین حركت انسان و پیرامونش در داستانهای چوبك قابل توجه است. در داستان «مردی در قفس» وصف حالات «سید حسن خان» كه مردی منزوی و تنهاست و «راسو» سگ عزیزش نیز تركش كرده و رفته با توصیف پیرامون او هماهنگی دارد. خانه «سید حسن خان» در باغی قرار دارد و وسعت خانه، تنهائی و وسعت انزوای او را بیشتر نمایان میكند. «سیدحسن خان» در هوای سرد پائیزِ باغ و زیر باران تند به سراغ «راسو» میرود. «باران ریز و تندی از ابرهای خاكستر پاییز میبارید. صدای مرموز و یكنواخ تچكههای ریز باران كه روی برگهای خشك چنار و انبوه سوزنهای سرسبز كاجمیخورد، هراس مالیخولیایی شگرفی درون او پدید آورده بود. صدای تپتپ بال وقارقار خفهی كلاغها كه باران آنها را از جایشان گریزانده بود به گوشش میرسید...»(خیمه شب بازی، ص 131).» «باز در جائی دیگر از داستان «انتری كه لوطیش مرده بود» چوبك مثل «جك لندن» در «سپید دندان» و «آوای وحش» و صادق هدایت در «سگ ولگرد» میكوشد نوعیروان شناختی حیوانی را بدست دهد. «مخمل» انتر داستان چوبك گوئی میخواهد ازقلمرو حیوانی به مرتبه كمال انسانی دست یابد در جائی دیگر فضائی خفه و گرفته راطرح میكند.» (نقد آثار صادق چوبك ص 61)
ناگفته نماند كه چوبك در داستانهای خود بسیاری از مسائل اخلاقی را رعایت نكرده است در حالی كه در نقد بسیاری از نویسندگان میبینیم كه به این سخن جامعه عمل پوشاندهاند كه: اخلاق هم ركن شریعت است و هم ركن معیشت و ملالآور نیست و هراسآور است و چیزی تحویل پذیرتر و نسبیتر و استثنا بردارتر و اعتباریتر و شكستنیتر و ضابطه ناپذیرتر از این اخلاق مقدس نداریم، بنابراین گر چه چوبك قصدِ در مردم بودن را داشته و با نگاه طبیعت زندگی را تصویر میكرده ولی ركن اساسی زندگی كه همان اخلاق در نویسندگی و وصف است را كمتر رعایت كرده.
اگر كتب این نویسندگان را مورد مطالعه قرار دهیم به این نتیجه میرسیم كه: نویسندگانی همچون چوبك و هدایت هم جنبههای فساد اخلاقی و هم جنبههای سیاسی در نوشتههایشان مطرح است، در حالی كه در نوشتههای بهرنگی هم گوشههایی بسیار موجز و گذرا از فساد اخلاقی وجود دارد اما این فساد در نوشتههایچوبك از هدایت هم بیشتر است.
منبع: مجله اینترنتی پرنیان
دیدگاه