نیما، خیام و قالب رباعی
نیما در شعرهای کوتاهش آنقدر متأثر از قالب رباعی بوده، که حتی یکی از قطعات آزادش را با خطابِ «ابجد!» آغاز کرده؛ بنابراین او از احیاگران قالب رباعی در سده اخیر نیز بوده است.
عمر خیام بلندآوازهترین شاعر فرامرزی زبان و ادبیات پارسی است؛ چنان که گفتهاند خیام در اروپا همچون حافظ در ایران شهره است، شهرتی که مرهون و مدیون ترجمههای مختلف از جمله تلاش ادوارد فیتزجرالد، مترجم ثروتمند انگلیسی، است. البته این خدمات دوسویه بوده است؛ همانطور که شهرت و عالمگیر شدن نام خیام، مرهون تلاشهای این مترجم انگلیسی است، شهرت فیتزجرالد نیز، با وجود ترجمههای متعدد، از رباعیات خیام است.
رباعی به عنوان یکی از قالبهای اصیل ایرانی، همواره در طول تاریخ ادب فارسی با نام خیام گره خورده است. سایه خیام همواره و همیشه تاریخ بر سر شاعرانی بوده است که در این حوزه طبعآزمایی کرده و آثاری منتشر کردهاند. رباعی، این قالب کوتاه و خواندنی که حاصل لحظههای شیرین و گذرای شاعرانه است، در دنیای امروز که سرعت و عجله با تار و پود آن عجین شده است، مخاطبان خود را دارد و در این میان، هرچند شاعران جوانتری با زبان امروز طبعآزمایی کردهاند، اما همیشه خیام به عنوان یکی از پرمخاطبترین شاعران در روزگار امروز نیز مطرح است. حال پرسش اینجاست که آیا سرودههای خیام و قالب رباعی تأثیری بر شاعران نوسرای معاصر نیز گذاشته است؟ احمدرضا بهرامپور عمران، پژوهشگر، در یادداشتی بهمناسبت 28 اردیبهشتماه، روز گرامیداشت خیام، به این پرسش با نگاهی به شعر پدر نو، نیما، پاسخ داده است که در ادامه میخوانید:
کسانی که با نوشتههای منثورِ نیما سروکار نداشتهاند، شاید گمانکنند نیما بهجهتِ عصیانگریِ خیام و نیز تجربههایی که خود در قالبِ رباعی داشته، از ستایشگرانِ بیچونوچرای شعر و شخصیتِ خیام بوده؛ حالآنکه او در اغلبِ اشاراتش رباعیاتِ خیام را بهدیدهٔ انتقاد نگریستهاست.
نیما نخستینبار سالِ 1307 آنگاه که تاحدّ زیادی از روحیّاتِ رمانتیکِ سالهای گذشته فاصلهگرفته بود و حسرتِ زندگیِ مردمِ عادی را میخورد، مینویسد اگر دوباره زندگیام را از سرمیگرفتم، ترجیحمیدادم حرفهای میآموختم و شغلی میداشتم؛ و درادامه برای نمونه به انوری و خیامِ منجّم و آلفرد دوموسه و ابنِ سینای طبیب اشارهمیکند. او سال بعد (1308) در سفرنامهاش خود را در بیقیدی نسبتبه مناسکِ مذهبی، بالاتر از خیام معرفیمیکند.
نخستین موضعگیریِ نیما علیهِ شعرِ خیام در نامهاش به خانلری، زمانی که خود سخت به سوسیالیسمِ علمی باورمند بوده، منعکس شده است. در این نامهٔ مهم، نیما پساز یادآوریِ تعهّدِ شاعر و نویسنده نسبتبه جامعه و اهمیّتِ «وضعیّات» و «احتیاجاتِ زمان»، از ادبیّاتِ «مفید» سخنمیگوید؛ ادبیّاتی که «غیرِ آزاد» (یعنی مقیّد به زمانه و روزگارِ خویش) و متّکیبه دانشِ عصرِ خویش است. نیما در ادامه میافزاید «ما در عهدِ توسعه و تکامل هستیم، نه پارازیت و خوشگذران بودن مثلِ خیام». او دو سالِ بعد (1312) که همچنان بر همان سیرت و سان میاندیشید، هنگامِ اشاره به اندیشهٔ ذهنیّتگرای گذشتهگرایان (که به اعتقادِاو «به جریانِ مادیِ زندگی» بیتوجّهاند و به تطوّرِ تاریخ اهمیّتی نمیدهند) میافزاید، بهسببِ اینکه پایانِ کارِ دنیا فنا و نابودی است، نباید همچون «یک شاعرِ معروفِ نیشابوری در قرنِ پنجمِ هجری» جهان را «به خواب و مستی» بگذرانیم.
آشکار است که در پسِ این نامِ خیام را بر زبان نیاوردن و او را «شاعرِ...» خواندن، نوعی اکراه و خوارداشت نهفته است. نیما جدا از اینگونه انتقادهای محتوایی، بعدها یکبار به محدودیتِ تلفیقات و تعابیرِ شعریِ خیام نیز اشاره دارد. او مینویسد، «فکر» تازه بهناگزیر تلفیقاتِ تازه نیز میآفریند؛ «و شعرایی که فکری ندارند تلفیقاتِ تازه نیز ندارند». او با استثناء خواندنِ نظامی و حافظ میافزاید، «خیام هم مجبور شده است نسبتبهخود کنایاتی یافته کوزه و کوزهگر بسازد؛ ولی این خیلی ساده است».
تأثیرپذیریِ شعرِ نیما از فرمِ رباعی
نیما بیشراز هزار رباعی سروده. او خود تصریحکرده لحظاتِ شخصیتر و دغدغههای درونیاش را در این قالب میسروده: «اگر رباعیات نبودند، من شاید به مهلکهای ورود میکردم. [...] در رباعیات بهطورِ مُجمل بیانِ احوالِ خود را کردهام، حقیقتِ مسلکِ خود را که طریقت است بهاشاراتی گفتهام».
نکتهای که در بررسیِ سرچشمههای خلّاقیّتِ نیما از نگاهِ محققان پنهان مانده، تأثیرپذیریِ اشعارِ کوتاه و ساختمندِ واپسین سالهای شاعریِ اوست از فرمِ رباعی.
رباعی بهسببِ ایجاز دارای وحدتِ اندیشگی_ عاطفی و انسجامِ ساختاری است. شمسِ قیس در المعجم مینویسد «بهحکمِ آنکه بنای آن بر دو بیت بیش نیست، باید ترکیبِ اجزاء آن درست و قوافی متمکّن و [...] باشد». نیما خود در یک رباعی به انسجامِ این قالب اشاره کرده:
یک دست بر این بسته و یک دست بر آن
آویخته پای و باز یک دست در آن
آقای رباعی است که میجوشد زود
میخسبد و خلق مانده بر وی نگران
مُحال است شاعرِ هوشمندی همچون نیما، خودآگاه یا ناخودآگاه در اشعارِ کوتاهِ پساز سالهای 1320 متأثّر از قالبِ رباعی نبوده باشد. آری، میراثِ گذشته همواره میتواند در دستانِ شاعری نوجو و تجربهگر، بازآفریده شود.
نیما در شعرهای کوتاهش آنقدر متأثّر از قالبِ رباعی بوده، که حتی یکی از قطعاتِ آزادش را با خطابِ «ابجد!» آغاز کرده است. و میدانیم که او در برخی از رباعیاتش نیز چنینکرده است. او بهسببِ ممارستهای فراوانش در این قالب، حتی وزنِ رباعی را در یکی از مثنویهایش («عمو رجب») به کار گرفته است؛ و این درحالی است که در تاریخِ شعرِ فارسی وزنهای اصلیِ رباعی کمتر در قالبِ مثنوی تجربه شدهاست. قابلِتوجه آنکه، اغلبِ شاعرانِ امروز که توفیقی در کوتاهسرایی دارند (ازجمله: شفیعیِ کدکنی، سیدحسنِ حسینی و امینپور) در سرودنِ رباعی و گاه دوبیتی دستی توانا دارند. بدینترتیب نیما از احیاگرانِ قالبِ رباعی در سدهٔ اخیر نیز بوده. او خود جایی اشارهکرده: «[رباعیهایم] چه نفوذی در مردم دارد! حالا رباعی و شعرِ قدیم گفتن رایج شدهاست!».
نکتهٔ آخر آنکه شاملو تصریح کرده یکی از منسجمترین اشعارش («نازْلی») را متأثّر از فرمِ دوبیتی سروده. او در ادامه یادآور شده، این شیوه را از نیما آموخته است.
دیدگاه