پیام نوروزی علیاکبر شکارچی: رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر/ الکی خوش نیستم
علیاکبر شکارچی، نوازنده و مدرس پیشکسوت کمانچه در پیامی نوروزی نوشته است: «در شرایط فوقالعاده پیچیده کنونی، پذیرش آگاهانه، صبوری و هوشیاری است که میتواند موجب شود بهار و زندگی را در رنج و زنجیر به سر نبریم.»
علی اکبر شکارچی، نوازنده و مدرس پیشکسوت کمانچه به مناسبت نوروز ۱۴۰۰ پیامی منتشر کرد.
متن پیام این هنرمند به شرح زیر است:
«بهار یکهزارچهارصد خجسته باد
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر/ آرامتر از آهو بیباکترم از شیر
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر/ رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر (مولانا)
مردم عزیز ایران!
همتباران عزیز لرستانی!
مگر میشود در این بهار رنگین و زودرسی که زمین و دار و درخت، ساحل و صخره، غرق در گل و سبزه گشتهاند، دل من و دل شما با دگرگونی بیامان هستی، غرق در امید و پذیرش و شادمانی نگردد؟
بیاییم در هجوم دشواریهای رنگارنگ که در این چرخه هستی همه را زیر و زبر کرده است، قرائت سرنوشتمان را که در کارگه تقدیر رقم میخورد، بپذیریم؛ سرنوشتی آمیخته با شهد و شرنگ.
زمانه به یکسان ندارد درنگ/ گهی شهد و نوش است و گاهی شرنگ (فردوسی)
به سراسر کوههای زاگرس نگاه کنید و ببینید درختان چگونه برای زیستن و زندگی کردن سنگ و صخره را میشکافند و بار و برگ میدهند. ما جزیی از طبیعت هستیم، طبیعت مادر، معلم و روزیرسان ماست.
بیایید هرگاه خندههای فرزندانتان فضای خانه را پر میکند شما هم اراده کنید با آنان همخوان و همنوا شوید و از عمق وجود خود غم و اندوه و نامیدی را با قهقهه بیرون بریزید.
غم و اندوه را بیرون بریزید! تا روح و روانتان مثل درختان ارغوان سرزمینتان بشکفد.
پیوسته با خود بگوید:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ/ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی/ مهر است و محبت است، باقی همه هیچ (مولانا)
حق دارید اگر بگویید شکارچی الکی خوش است ولی من هم دربند و دربند شما هستم.
این شعر از مردمان باذوق لک و همتراز شعر حافظ و انگار برای تمام دورانهای سخت بشری سروده شده است:
شوگار دو شوگار اِ یَک ریشیایه/ کلیلدار شوگار مَری کُشیایه
ترجمه: شب چنان در شب آمیخته و روزگار چنان زندگی را با مشکلات گوناگون در هم پیچیده و سیاه کرده است که انگار خورشید را کشتهاند.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها (حافظ)
و من بارها با آواز علیدوستی لری خواندهام:
شعر لری: روزگار چیکه تلیزی نزی رو/ مه که نارم طاقت سرگرون شو
ترجمه:
ای روزگار تلختر از زهر، بگذار و بگذر من طاقت این همه ستم انسان بر انسان را ندارم.
حکایت بحرانهای اجتماعی و غم و اندوه فقط مال امروز نیست، در قرن سوم هجری شهید بلخی میگوید:
اگر غم را چو آتش دود بودی/ جهان تاریک بودی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی/ خردمندی نیابی شادمانه
ای مردم:
با یک چرخش خورشید حتا اگر ما هم نباشیم، دست و دل فرزندانمان دوباره با رزق و روزی و امید پر خواهد شد ولی بیایم نگذاریم روح و روانمان پریشان شود. بیایم نگذاریم غم و اندوه این دوران، روانمان را تیره و تار و دودآلود کند.
اطمینان دارم پذیرش این تقدیر ناروا و ناخواسته شما را به آرامش و تحملی در این هستی خواهد کشاند که مصداق آن:
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
ببینید، فردوسی در قرن چهارم چگونه یقه خالق هستی را گرفته و انگار قرنها پیش برای امروز ما سروده است:
الا ای برآورده چرخ بلند/ چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی/ به پیری مرا خوار بگذاشتی
همین بزرگمرد تاریخ ادبیات کهن ما در جایی دیگر میسراید:
سپاس از جهاندار فریادرس/ نگیرد به سختی جز او دست کس
فردوسی هرگز امید و شوق زندگی کردن را با متوسل شدن به زمین و زمان از دست نداده است.
او مثل پدری خردمند و دلسوز و پرامید نگذاشته ایران و ایرانی که پیوسته با سیاهی و سفیدی، روشنایی و تاریکی، توانمندی و ناتوانی، در جنگ بوده است، از پای درآید.
فردوسی همیشه سرفرازی، آزادگی و بینیازی ایرانیان را در شاهنامه فریاد زده است. روح او و اشعارش نگهبان ما و ایران خواهد بود.
نخوانند برما کسی آفرین/ چو ویران شود بوم ایرانزمین
که گردون نگردد مگر بربهی/ به ما باز گردد کلاه مهی
ببینید نیاکان کوچنشین ما در هر کوچ بهاره که تمام زندگیشان در چند راس دام و اسب خلاصه میشود، چگونه زیباترین شعر و ترانه، هجو و فکاههها را سرودهاند؟
سرودههایی که من بخشی از آنان را در کتاب و آلبوم جدید «هفتاد نغمه در برابر باد» در هفتادسالگی برای شما خواندم.
این نغمات به قول مولانا آسمانی:
خشکسیمی، خشکچوپی، خشکپوست/ از کجا میآید این آوای دوست
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق/ می نوازندش به تنبور و به حلق
در سور و سوگ، عاشقانهها، لالاییها و موضوعات کار و زندگی از اندیشه و ذوق شما برآمدهاند. کلیه این ترانهها با خاطرات شما تنیده شدهاند و شما از من بهتر آنان را میدانید و میخوانید.
بیاییم ما هم مانند همین مردمان کوچنده با خواندن و تکرار شعر و ترانه هرگز تن به بند و زنجیر ناامیدی و غمبارگی ندهیم.
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر/ رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
نمیگویم هیچ تدبیری نکنید ولی در بند تدبیر نباشید، که تدبیر دور از دسترس رنجتان را افزون و زنجیرتان را محکمتر خواهدکرد.
شکوه و نالیدن، شنیدن و دیدن اخبار هولناک، ناگوار و ناامیدکننده و سراسر رعب و وحشت و ناامنی، روان آدمی را درمانده و فلج میکند.
شما نگاه کنید درست در شرایطی که این مردم صبور، نجیب و وطنپرست نیاز به امید و نشاط دارند یک خبر که کورسویی از گشایش را در زندگی مردم نشان دهد در فضای مجازی و رسانههای داخلی و خارجی نمیبینیم.
بیاییم با خود پیمان ببندیم در شرایطی که بیماری کرونا مزید برعلت شده و همه چیز دست به دست هم داده تا دلسردی و ناامیدی را تا عمق وجود آدمی بکشاند، جز کردار، گفتار و اندیشه نیک بر زبان نیاوریم و برای همیشه چشم و گوش بر اخبار و تصاویر هولانگیز ببندیم.
ز وقت گذر کردن اندیشه کن/ پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس/ ره رستگاری همین است و بس (فردوسی)
باز هم ببینید نیمایوشیج در قرن ۱۳ و ۱۴ که شرایط اجتماعی آمیخته است با دروغ و بدگویی، ریا و تزویر، حسادت و زیادهخواهی چگونه از هر رگ او ناله برمیخیزد؟
از پس پنجاه و اندی ز عمر/ ناله برمیخیزدم از هر رگی
کاش باز دور بودمی از هر کسی/ چادری و گوسفندی و سگی
در خاطرات عارف قزوینی ترانهسرا، شاعر و مبارز سیاسی وطنپرست در یکصد ساله پیش آمده است:
هروقت نزد او میرفتیم اگر تا صبح نزد او میماندیم او فقط سکوت میکرد و گاه به گاه میگفت: ای داد ای بیداد.
چه کج رفتاری ای چرخ/ چه بدکرداری است چرخ
سر کین داری ای چرخ/ نه دین داری نه آیین ای چرخ
گرچه ما تصنیفهای عارف قزوینی را با صدای او نداریم ولی زندهیاد استاد محمدرضا شجریان کلیه تصنیفهای او را خوانده است و هربار که لالهای بر زمین میغلتید به بانگ بلند میخواند:
از خون جوانان وطن لاله دمیده/ از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
دریغا که جای شجریان و همه عزیزانی که بیماری کرونا به کام مرگ کشانید در این بهار خالی است.
با تسلیت صمیمانه به همه خانوادههای داغدار، امیدوارم شما سالم بمانید و روح آنان در آرامش باد.
ای مردم عزیز:
من از زبان بزرگان ادب فارسی از قرن سوم تا کنون چندین مثال برای شما آوردم تا بگویم:
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت/ دایماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
نمونههای گوناگون آوردم تا به شما بگویم:
به باور من بهترین گزینه در شرایط فوقالعاده پیچیده کنونی، پذیرش آگاهانه، صبوری و هوشیاری است تا بلکه بهار و زندگی را در رنج و زنجیر به سر نبریم.
این زندگی اکسیر دگر میخواهد/ این فلسفه تفسیر دگر میخواهد
با میخ نو و خشت کهن نو نشود/ این خانه که تعمیر دگر میخواهد
و شما ای مردم:
جهان یادگاریست و ما رفتنی/ به گیتی نماند بهجز مردمی
بیاییم دست در دستان یکدیگر، یکدیگر را دریابیم. هرکس با خبر است و میداند همسایهاش، بستگانش، همکار و هموطنش از نظر روحی و اقتصادی در چه حالی است و روزگار را چگونه به سر میبرد. بیش از این سخن گفتن بیهوده است.
جهان یادگاری است و ما رفتنی/ به گیتی نماند بهجز مردمی
بهارا از گل می آتشی ساز/ پلاسِ درد و غم در آتش انداز
بهارا زنده مانی زندگی بخش/ به فروردین ما فرخندگی بخش(ه.الف. سایه)
فدای شما- علیاکبر شکارچی
اسفند ۱۳۹۹»
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه