آقازاده‌ای که زالو نماند و علیه پدر، شورش کرد

در روز‌های گذشته انتشار فیلم «زالو» ساخته‌ی بهمن کیارستمی، حاوی تصاویری از واکنش تندِ پدر به‌درس نخواندن و فیلم ساختن‌اش، بحث برانگیز شده است.

آقازاده‌ای که زالو نماند و علیه پدر، شورش کرد

صابر محمدی در روزنامه همشهری نوشت: لابد تا حالا این فیلم ۱۶ دقیقه‌ای را دیده‌اید، اما اگر ندیده‌اید بگویم که این فیلم ۳ اپیزودی با صحنه‌هایی از فیلم «مشق شب» عباس کیارستمی در سال ۱۳۶۷ آغاز می‌شود که طی آن، آقای کارگردان با فرزندش به‌عنوان یکی از دانش‌آموزان مدرسه شهید معصومی گفتگو می‌کند. سپس ۵ سال جلوتر می‌رویم و این بار گفت‌وگوی عجیب پدر و پسر ۱۵ ساله‌اش را می‌بینیم؛ اپیزودی که به انتقاد‌ها علیه عباس کیارستمی دامن زده از این بابت که چرا بهمن را بابت درس‌نخواندن چنین به گوشه رینگ برده است. سرآخر به سال ۱۳۸۱ می‌آییم و این بار دوربین را نه پدر که بهمن کاشته است، اما باز هم دوربین رو به فرزند است و نه پدر. باز هم کیارستمی در حال انتقاد از عملکرد بهمن است این بار به جای تحصیل، سویه انتقاد به فیلمسازی پسر مربوط است. آدم را یاد عنوان یکی از کتاب‌های عباس کیارستمی می‌اندازد؛ «سعدی از دست خویشتن فریاد». انگار این بار اوست که با انتقادی تند و تیز نسبت به فرزند، از دست خویشتن است که فریاد می‌کشد.

آقازاده‌ای که زالو نماند و علیه پدر، شورش کرد

این فیلم - که البته نخستین بار هم نیست که دیده می‌شود- حسابی شهر را به هم ریخته است؛ چرا؟ چون کسی که از او انتظار داریم صرفا به پدرش افتخار و از تصویر کم‌نقص او نزد ما محافظت کند، مسیر دیگری در پیش گرفته بر خلاف عرف مرسوم، به ترسیم سیمایی دیگر از پدر پرداخته است. کاری که بهمن کیارستمی در فیلم زالو صورت داده، نه تسویه‌حساب شخصی با عباس کیارستمی بلکه جسارت در یورش به آن چیزی است که علی‌الظاهر همه‌چیز او می‌توانست باشد؛ پدر مهمش.

او می‌خواهد به چیزی که ظاهراً مهم‌ترین وجه زندگی‌اش محسوب می‌شود، یورش ببرد: به عباس کیارستمی و فرزند او بودن. او با زالو به ما می‌گوید، عباس کیارستمی، همه آن چیزی نیست که او دارد که اگر اینگونه بود، در صیانت کاهلانه از آن می‌کوشید؛ مثل کاری که فرزندان همه آدم‌های سرشناس می‌کنند؛ مثل کاری که برادرش احمد به آن مشغول است. بهمن کیارستمی با برافراشتن بیرق نقد درون‌خانوادگی، چه حالا که این فیلم را منتشر کرده و چه با انتشار دو کتاب پاره‌نامه‌های عباس کیارستمی که شکایت دیگر فرزند آقای کارگردان را به اتهام «افشای اسرار» به‌دنبال داشت، نشان داده که از قضا با همین «افشای اسرار» می‌خواهد سنت و تابوی ترسیم سیمای بی‌نقص از بزرگان را بشکند.

آقازاده‌ای که زالو نماند و علیه پدر، شورش کرد

به جای همه جنجال‌ها و سر و صدا‌های این هفته و به جای انتقاد به بهمن کیارستمی به این بهانه که آبروی خانواده‌ای مهم را نشانه رفته، کاش یک‌بار دیگر به حرف‌های خود عباس کیارستمی درباره «آبرو» ارجاع می‌دادیم؛ حرف‌هایی که پیش از این‌ها طی مستندی ساخته مرتضی فرشباف با عنوان «ساختن مثل یک عاشق» زده... جایی که کیارستمی خود می‌گوید: «آبروی خودت را ببر. تو نمی‌دانی بی‌آبرویی چه آبرویی است در این عصر. به‌نظر من تمام کار‌های اتوبیوگرافیک، کار‌های درخشانی هستند. به این دلیل که لااقل تصویر یک نفر را به‌طور دقیق بیان می‌کنند؛ یک نفر. درحالی‌که فیلم‌هایی می‌بینیم که تصویر هیچ‌کس نیستند؛ از جایی نیامده‌اند و هیچ شناختی ندارند».

آقازاده‌ای که زالو نماند و علیه پدر، شورش کرد

امیر قادری (منتقد سینما) در این باره نوشت: این روز‌ها دو فرزند کیارستمی با هم اختلاف دارند. فیلمی از بهمن، وایرال شده به‌نام "زالو" و در آن تصاویری از عباس کیارستمیِ پدر، در قامت نماینده‌ی همان ارزش‌های بنیادین در زندگی واقعی، و نه روی پرده و بیلبردِ «سینمای انسانی ایران»، وجود دارد که مثل بسیاری دیگر از خانواده‎هایی با ارزش‎های سنتی در اجتماعِ ما، پسرش را به‌دلیل درس نخواندن و فیلم ساختن، تحقیر می‌کند. بهمن هم برداشته فیلمِ قدیمی سرزنش‌های پدر را منتشر کرده و بحث‌های فراوانی را به‌وجود آورده و برادر بزرگ‌تر یادداشت‌ای نوشته که در آن، همان ارزش‌های بنیادین سینمای پدر برجسته شده است: پیر خردمند و طعم گیلاس و فضیلت‌های پایدار زندگی؛ و نوشته هر آدم بزرگی به‌هر حال اشتباهاتی هم داشته.

آقازاده‌ای که زالو نماند و علیه پدر، شورش کرد

همان روش نصب بیلبرد پر از شعار، در برابر زندگی واقعی که در ویدیوی منتشر شده از سوی بهمن جریان دارد. جالب است که در همان ویدیوی قدیمی هم بهمن با اصرار از پدرش می‌خواهد حالا که دوربین را برای تحقیر او روشن کرده، توهین‌هایی را که پشت دوربین کرده، بازگو کند. قابیلِ خانواده، آن چیز واقعی را بیرون کشیده که سال‌ها در برابرِ نورافکن‌های روشن آن بیلبرد‌های پر از شعار و بیزینس «سینمای انسانی ایران» که تنها در فضای انحصاری و با حذف رقیب امکان رشد و نمو داشت، پنهان شده بود. آن چه این قصه را فراتر از یک دعوای خانوادگی می‌برد و به‌آن اهمیتِ اجتماعی و به‌روز می‌بخشد، واکنش جامعه به‌این دعواست.

جامعه‌ای که بین واقعیت بهمن و شعار‌های احمد، خود را به‌اولی نزدیک‌تر می‌بیند؛ که خاطره‌ی سرکوبِ سال‌های دور تحصیل‌اش را به‌یاد می‌آورد و در واکنش‌ها در دنیای مجازی، در برابر شعار‌های پر از فضیلتِ برادر دوم، تجربه‌های کودکی و نوجوانیِ واقعی خودش را برجسته می‌کند. جامعه‌ای که می‌داند اتفاقن برای رسیدن به‌همان خصلت‌های نیک، باید از مسیر پیچیده و پر از تناقض و رقابتی عبور کند که آن شعارها، آن تصاویرِ «سینمای انسانی ایران»، می‌کوشید با رسم یک جاده‌ی سرراست در دل یک چمن‌زارِ سرسبز، پنهان اش کند. این که جامعه‌ی در طلب آگاهی و رشد و توسعه‌ی امروز ایران، در مسیرِ شناخت بهتر وجودِ پیچیده‌ی خود، بیش‌تر طرف بهمن است تا احمد، کلید اصلی ماجراست.

آقازاده‌ای که زالو نماند و علیه پدر، شورش کرد

پوریا ذوالفقاری در این باره نوشت: به بهانهٔ انتشار فیلم «زالو» و دیدن رفتار کیارستمی با فرزندش، بد نیست یادآوری کنیم که اهمیت نگرش و نگاه هنرمند تا اواسط قرن بیستم دوام آورد و پس از آن که فروید از «ناخودآگاه» گفت و عیان شد که در پس هر رفتار - از جمله آفرینش هنری- نیرو‌هایی مرموز و سویه‌های ناشناخته (حتی برای خود فرد) درکارند، اهمیت فردیت هنرمند به مرور و در پی ظهور نظریه‌هایی دیگر کاست و وقتی رولان بارت تئوری حالا دیگر مشهور «مرگ مؤلف» را طرح کرد و گفت اصلا در تأویل و تفسیر اثر، خواست هنرمند اهمیتی ندارد و چه بسا چیز‌هایی حتی خلاف میل او به اثرش راه یافته باشد، قصهٔ «فردیت هنرمند» به پایان رسید.

مستند «زالو» مثال مناسبی‌ست برای اثبات درستی نظریهٔ «مرگ مؤلف» آشکارا می‌بینیم هنرمندی که جایگاهش را مرهون پس زدن کلیشه‌هاست، در همان سال‌هایی که بابت بیرون زدنش از «نُرم»‌های رایج هنری ستایش می‌شده، در خانه فرزند خود را سرزنش می‌کرده که: «تو چرا توی نُرم حرکت نمی‌کنی؟» و او که اهل «اشاره» و «کنایه» بود در قصه گفتن و پرهیزی باوقار داشت از رک‌گویی، رو به فرزندش و دربارهٔ فیلمِ ساخته‌اش می‌گوید: «باید به فیلمت شاشید!» آیا بعد از انتشار این فیلم، تماشای «کلوزآپ» و «طعم گیلاس» و «خانهٔ دوست کجاست؟» برای ما متفاوت خواهد بود؟ قطعا نه.

آقازاده‌ای که زالو نماند و علیه پدر، شورش کرد

چنان که آگاه شدن‌مان از اعتیاد و پریشانی و حتی جنون‌زدگی هنرمندان دهه‌ها و قرون دورتر بر دیدگاه‌مان دربارهٔ آثار آن‌ها سایه نینداخته‌اند و همچنان می‌بینیم و می‌خوانیم‌شان. این همان نکته‌ای‌ست که عدم درکش به نقطه‌ضعف جنبش «می‌تو» بدل شده است. شاهکار‌های هنری و ادبی را «انسان‌های کامل» نمی‌آفرینند.

«هنرمند بودن» نقشی‌ست در کنار «پدر بودن»، «همسر بودن»، «مادر بودن»، «فرزند بودن»، «همسایه بودن» و... قرار نیست کسی در ایفای تمام این نقش‌ها به یک اندازه موفق باشد. قطعا اگر در هر یک از نقش‌های خانوادگی و اجتماعی‌اش مرتکب جنحه و جُرمی شود، مجازات خواهد شد و بدتر این که افکار عمومی را از دست خواهد داد و این برای هنرمند همیشه نیازمند مخاطب ضربه‌ای‌ست جبران نشدنی. ولی باید بپذیریم در آرمانشهر زندگی نمی‌کنیم. بسیاری از هنرمندان بزرگ، آدم‌هایی کامل - و گاه حتی خوب- نیستند، اما آثاری درخشان و حتی انسانی و اخلاقی آفریده‌اند. مرگ مؤلف یعنی همین

 

کد مطلب: ۳۵۴۲۲۸
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

  • حسن ارسالی در

    اکی فیلمهای خوبی ساخته، شاهکارند اما چرا بت می سازید از آدمها. اتفاقا الان بهتر میشه فهمید که رفتارهای بهمن از جمله این فیلم عجیب و غریبش ناشی از تحقیرهایی است که مکررا از کودکی تجربه کرده

دیدگاه

تازه ها

یادداشت