ماجرای اختلافات عمیق یک عروس با خانواده شوهر/ وقتی ملکه بریتانیا همه عروس هایش را با چشم گریان، فراری می دهد
فیلم سینمایی «اسپنسر» (Spencer) اثر جدید پابلو لارائین از جمله فیلمهای چند ماه اخیر هالیوود بوده که با واکنش رضایتآمیز منتقدان انگلیسیزبان همراه شده است.
.اسپنسر با حضور کریستن استوارت در نقش پرنسس دایانا روایتی داستانی را از تصمیم او برای پایاندادن به ازدواجش با پرنس چارلز و ترک خانواده سلطنتی ارائه میدهد.
اسپنسر فیلمی است که به شدت با حال و هوای فیلم دیگر لارائین یعنی «جکی» مطابقت دارد، درام سال ۲۰۱۶ او که در آن ناتالی پورتمن به طرز درخشانی شخصیت جکی کندی را طی هفته پس از ترور جان اف کندی به تصویر میکشد.
دیوید رونی منتقد هالیوود ریپورتر نوشت: پابلو لارائین و استیون نایت فیلمنامهنویس این فیلم جسورانه، بر یک تعطیلات سه روزه آخر هفته کریسمس در املاک ساندرینگهام ملکه الیزابت دوم در شهرستان نورفک طی سالهای آغازین دهه ۱۹۹۰ تمرکز کردهاند. زمانی که ساختگی و ریاکارانهبودن مناسبات درونی ازدواج دایانا و پرنس چارلز دیگر غیرقابل تحمل شده بود. فیلم که عنوان «داستانی از یک تراژدی واقعی» را یدک میکشد، تعمقی است درباب زنی در شرایط فوقالعاده دشوار که با بازی درخشان کریستین استوارت همراه شده.
حسین معززىنیا درباره فیلم نوشت: اسپنسر (پابلو لارین ـ ۲۰۲۱) میتواند بابت رویکرد رادیکالش در طراحی یک فیلم زندگینامهای که اطلاعات چندانی دربارهی شخصیت اصلیاش به تماشاگر نمیدهد تحسین شود. فیلم دربارهی پرنسس دایاناست، ولی نه اسم فیلم ما را یاد دایانا میاندازد، نه توضیحات مقدماتی مرسوم در فیلم وجود دارد. اولین کپشن هم این است: A Fable From a True Tragedy که یعنی با انتظار هیچ نوع تطبیق با واقعیت به تماشا ننشینید.
ساختمان روایت به این شکل طراحی شده که یک طرف دایانا را داریم، در مقابلش کلیتی شامل کاخ سلطنتی و آدمهایش. این آدمها تفاوت چندانی با هم ندارند، هرچند یکیشان شوهر دایاناست و دیگری آشپز، خدمتکار یا رئیس نگهبانها. همهشان یکپارچه در خدمت نظامیاند که گویا حتی ملکه هم در آن فردیت مطلق ندارد. او هم جزئی است از همان نظام؛ بنابراین غذاهای تعطیلات کریسمس، قرقاولهایی که باید شکار شوند، لباسها، جواهرات، درها، پنجرهها و پردهها هم بخشی از همان نظامند. آن چشمانداز سبز پهناور مهگرفته نیز؛ و دایانا در محاصرهی اینهاست که احساس خفگی میکند. وسط گوشهایی نامرئی که میشنوند.
دوربین در اغلب لحظات چسبیده به شخصیت اصلیاش، موقعیت را آنطور روایت میکند که او میبیند. با دیدگاه او پیش میرویم، همانقدر میدانیم که او میداند. فیلم قصد ندارد شبیه فیلمهای زندگینامهای مرسوم، گاهی از رخدادها فاصله بگیرد، نکاتی دربارهی گذشته به ما بگوید یا سکانسهای مستقلی بسازد تا روابط قهرمان با اطرافیان را توصیف کند. یکی دو روز همراه کاراکتر اصلی شدهایم تا شاهد دستاورد یگانهاش باشیم؛ اینکه چطور موفق میشود خودش را از شر سفرهی رنگارنگ قصر باشکوه ملکه برهاند، غذاهای سلطنتی را توی توالت بالا بیاورد، دست بچههایش را بگیرد، برود گوشهی خیابان، از کیافسی غذا بگیرد، روی نیمکتی چوبی بنشیند و فستفود نوش جان کند.
میزانسن و دوربین بهتمامی در خدمت بازیگر اصلی است، کرستن استیوارت هم با آگاهی از موهبتی که نصیبش شده، نقش را به همان شیوهای اجرا میکند که فیلیپ سیمور هافمن در مورد ترومن کاپوتی طراحی کرده بود: نهایت تلاش برای یادآوری لحن، لهجه، نوع نگاه، حرکت سر و گردن، نشستن و برخاستن و حتی شکل پیاده شدن از اتومبیل.
اسپنسر برای تماشاگری که چیزی از ماجرا نمیداند خستهکننده و مطول به نظر خواهد رسید. اما ایدههای تازهای دارد برای فیلم زندگینامهای ساختن بدون پیروی از فکتهای تاریخی، صرفاً متکی به وسعت دادن به «مود» یک شخصیت.
دیدگاه