سلبریتی مشهوری که توسط طرفدارانشان کشته شدند؛ از «جان لنون» تا «جیانی ورساچه»
سلبریتی بودن اغلب اوقات چیز خوبی است. کیست که دوست نداشته باشد هزاران نفر برایش غش و ضعف بروند و تحسینش کنند؟ دقیقاً به همین خاطر است که افراد بسیاری سخت تلاش می کنند تا مشهور شوند. اما شهرت نقاط تاریک و ناخوشایندی هم دارد.
وقتی مشهور باشید دیگر نمی توانید مانند یک شخص نرمال زندگی کنید. باید بی نقص باشید زیرا کوچک ترین اشتباهی باعث می شود شما به تیتر اول رسانه های زرد تبدیل شوید. نمی توانید بدون ماسک زدن یا مخفی کردن چهره تان، با لباس های تکراری یا حتی سرفه کردن بدون نیاز به پوشاندن صورت، خانه را ترک کنید.
نقطه تاریک دیگر مشهور بودن این است که نمی توانید از شهرت فرار کنید زیرا موفقیتتان به میزان شهرتتان وابسته است. باید همچنان در چشم مردم باشید تا بتوانید از موفقیت آلبوم، فیلم یا اجرای آینده تان مطمئن باشید. این روزها همه برای خرید آلبوم جدید ادل به فروشگاه ها هجوم می برند اما اهمیتی نمی دهند که ده سال پیش چه کسی مشهورتر بوده است. مشهور بودن تضمین کننده تبلیغات رایگان برای تمام پروژه هایتان است. شوربختانه، این توجه از جانب طرفداران گاهی اوقات مرگبار از آب در می آید. برخی طرفداران ممکن است حس مالکیت به سلبریتی مورد نظر پیدا کرده و به خودشان بقبولانند که آن شخص به آن ها تعلق دارد. برخی دیگر نیز ممکن است یکباره به خاطر کار یا گفته ای از جانب شما، جای عشق و علاقه را به نفرت از شما بدهند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ سلبریتی مشهوری آشنا کنیم که به دلایل مختلف توسط طرفدارانشان کشته شدند.
۱۰- ربکا شیفر
مرگ تراژیک ربکا شیفر (Rebecca Schaeffer) بدست یکی از طرفدارانش که به وسواس فکری مبتلا بود، به تصویب اولین قوانین ضد تعقیب گران در ایالات متحده منجر شد. آن دوران کارکنان اداره حمل و نقل موتوری می توانستند آدرس افراد را به هر کسی بدهند که نتیجه ای تراژیک و مرگبار برای شیفر ۲۱ ساله داشت. قاتل شیفر، رابرت جان باردو، وقتی شیفر در دهه ۱۹۸۰ بازی در سریال خانوادگی My Sister Sam را آغاز کرد نسبت به او علاقه ای وسواس گونه پیدا کرد. او به مدت دو سال و از طریق مدیران و نزدیکان شیفر و همچنی استودیو برادران وارنر برای او نامه و هدایای کوچک می فرستاد. وقتی باردو در یکی از سکانس های Scenes From The Class Struggle in Beverly Hills شاهد عشقبازی شیفر بود به شدت احساس حسادت می کرد.
بدین ترتیب بود که کارآگاهی خصوصی را برای پیدا کردن آدرس محل زندگی ربکا شیفر استخدام کرد، به در خانه اش رفت و در ۱۸ جولای ۱۹۸۹ از فاصله نزدیک به سینه او شلیک کرده و از آنجا گریخت. در هنگام فرار، باردو یک سری از چیزهای همراهش را روی سقف خانه ای در همان حوالی دور ریخت، از جمله جلد اسلحه و یک جلد از کتاب ناتور دشت، همان کتابی که مارک دیوید چاپمن نیز هنگام به قتل رساندن جان لنون همراه داشت. باردو که آن زمان ۱۹ سال داشت، دو روز بعد از قتل در زادگاهش توسکان، آریزونا دستگیر شد. او را به کالیفرنیا مستر کرده و به جرم قتل عمد دادگاهی شد و در نهایت به حبس ابد بدون امکان درخواست عفو مشروط محکوم شد. باردو هنوز هم در زندان است.
۹- آندرس اسکوبار
وقتی آندرس اسکوبار ( Andres Escobar) در جام جهانی ۱۹۹۴ به تیم خودشان گل زد، اصلاً فکرش را نمی کرد که این اشتباه سهوی به قیمت جانش تمام شود. اما نُه روز بعد، بازیکن تیم ملی فوتبال کلمبیا کشته شد. اسکوبار یکی از بازیکنان اصلی تیم ملی فوتبال کلمبیا بوده و در ۲۶ مسابقه قبل از جام جهانی ۱۹۹۴ تنها در یک مسابقه شکست خورده بود. این همان دورانی بود که فوتبال کلمبیا با تزریق درآمدهای ناشی از فروش مواد مخدر قدرت دوچندانی گرفته بود. آن زمان پابلو اسکوبار (قاچاقچی مشهور کلمبیایی) که البته هیچ ارتباط خانوادگی با آندرس اسکوبار نداشت، مالکیت باشکاه فوتبال شهر مدیین به نام اتلتیکو ناسیونال را در اختیار داشت، همان تیمی که آندرس اسکوبار برای آن بازی می کرد. پابلو اسکوبار اولین کسی بود که از باشگاه های فوتبال برای پولشویی استفاده کرد و بعد از آن بود که دیگر کارتل های مواد مخدر نیز مسیر وی را در پیش گرفتند.
بدین ترتیب بود که فوتبال در کلمبیا به یکباره شکوفا شد. بسیاری از فوتبالیست ها دستمزدهای قابل توجهی دریافت می کردند تا به جای انتقال به تیم های خارجی، در تیم های داخلی کشورشان بازی کنند. پابلو اسکوبار در دسامبر ۱۹۹۳ توسط نیروهای امنیتی در یک تعقیب و گریز کشته شد. آندرس اسکوبار گل خودی تراژیکش را در ژوئه ۱۹۹۴ به ثمر رساند، در زمانی که شهر مدیین هنوز پرآشوب بود. در شرایطی که پادشاه شهر و کارتل های مواد مخدر مرده بود، هزاران نفر برای بدست آوردن جایگاه او به شکلی بیرحمانه با هم می جنگیدند. در این شرایط نامساعد بود که آندرس اسکوبار بعد از نمایش ضعیفش در جام جهانی به خانه بازگشت و بلافاصه با شش گلوله ای که در یک پارکینگ در شهر مدیین به پشتش شلیک شد به قتل رسید.
۸- جان لنون
جان لنون عضو سابق گروه بیتلز (Beatles) در ۸ دسامبر ۱۹۸۰ در بیرون خانه اش در نیویورک توسط یکی از طرفداران خشمگینش به نام دیوید چاپمن به ضرب گلوله کشته شد. چاپمن تمام روز را بیرون از ساختمان محل زندگی لنون ایستاد و منتظر لحظه مناسب بود. همان روز و در حین انتظار بود که او با شان، پسر لنون، نیز دست داده و حتی از خود لنون نیز امضا گرفته بود. فرصت زمانی دست داد که لنون حدود ساعت ۱۰:۵۰ نیمه شب به خانه بازگشت. او پشت سر لنون راه رفته و گارد مبارزه به خود گرفت و چند بار پشت سر هم او را با عنوان «آقای لنون» صدا زد و در نهایت پنج گلوله به پشت جان لنون شلیک کرد. یکی از گلوله ها به بدنش نخورد اما چهار گلوله دیگر در بدن لنون فرو رفت. چاپمن تلاش نکرد فرار کند، بلکه روی زمین نشست و مشغول خواندن کتاب ناتور دشت (The Catcher in the Rye) از جی دی سالینجر شد تا پلیس از راه رسید و او را دستگیر کرد.
انگیزه چاپمن از قتل جان لنون چه بود؟ او بر این باور بود که لنون خواننده ای دغل باز بود که در مورد جهانی بدون تعلقات مادی ترانه می خواند اما همزمان زندگی شاهانه ای داشت. هولدن کالفیلد شخصیت اصلی کتاب ناتور دشت، به شدت نسبت به دورویی و دغلکاری موضع می گیرد. چاپمن همچنین به خاطر ادعای لنون در سال ۱۹۶۶ که مدعی شده بود بیتل ها از عیسی مسیح نیز پرطرفدارتر است از او کینه به دل گرفته بود. در دادگاه، چاپمن علیرغم هشدار و اعتراض وکلایش، گناهکار بودنش را پذیرفت. آن ها بارها خواستند که درخواست آزمایش های روانی کرده و قتل لنون را نتیجه دیوانگی لحظه ای بداند اما چاپمن اصرار داشت که پذیرفتن حکمش اراده خداوند است و بدین ترتیب بود که به حبس ابد با امکان درخواست عفو پس از ۲۰ سال محکوم شد. مدت ها بعد از چاپمن بار دیگر به تمجید از لنون پرداخته، از جنایتش ابراز پشیمانی کرده و مدعی شد که تنها برای مشهور شدن دست به قتل او زده است. مشخص نیست این گفته های چاپمن واقعیت بوده یا تنها راهی برای متقاعد کردن قضات برای عفو وی بوده است. تاکنون ۱۱ درخواست چاپمن برای عفو مشروط و آزادی پیش از موعد رد شده است.
۷- آلبر ابوسه
در ۲۳ آگوست ۲۰۱۴، آلبرت ابوسه (Albert Ebosse) کامرونی در حالی که تماشاگران هر چیزی دم دستشان را از جایگاه هایشان به سمت بازیکنان پرتاب می کردند، داشت از زمین بازی یکی از مسابقات لیک یک فوتبال الجزایر خارج می شد. تیم او، جی اس شبیبه القبائل در خانه با نتیجه دو بر یک مغلوب تیم یو اس ام آلجر شده بود. ابوسه تنها گل تیمش را از روی نقطه پنالتی به ثمر رسانده بود و آن زمان گلزن برتر لیگ الجزایر به شمار می رفت. یکی از همان اشیاء پرتابی از سمت تماشاگران باعث مرگ ابوسه شد. بر اساس گزارش های رسمی، تکه ای کاشی نوک تیز به سر او برخورد کرده که جمجمه اش را دچار فرورفتگی کرده و به مغزش آسیب رسانده بود. بعد از این ماجرا، تیم القبائل به مدت دو سال از تمام رقابت های فوتبال در آفریقا محروم شده و مجبور شد مسابقات خانگی اش را در استادیوم خالی از تماشاگر بازی کند.
چهار ماه بعد از مرگ ابوسه، یک آسیب شناس کامرونی توسط خانواده اش استخدام شد تا علت مرگ واقعی ابوسه را کشف کند. دکتر آندره مون بر این باور بود که یک تکه کاشی نمی تواند باعث فرو رفتگی جمجمه و مرگ این بازیکن کامرونی شده باشد زیرا چنین شیئی قدرت لازم برای چنین آسیب قابل توجهی را ندارد. او مدعی شد که جراحات دیگری روی بدن ابوسه وجود داشته، از جمله زخم چاقو روی شانه و خرد شدن استخوان لگن. دکتر مون مدعی شد که ابوسه در رختکن تا سرحد مرگ کتک خورده است. دولت الجزایر پرونده این قتل را از نو باز کرد و پس از هفت سال هنوز نتیجه ای بدست نیامده است.
۶- دایم بگ دارل ابوت
برای لحظاتی پس از اینکه یکی از طرفداران عصبانی دایم بگ دارل ابوت ( Dimebag Darrel) گیتاریست سابق گروه Pantera را در حال اجرای برنامه با گروه جدیدش Damageplan هدف گلوله قرار داد، دیگر طرفداران همچنان به خوشحالی کردن و بالا و پایین پریدن ادامه می دادند. برخی فکر می کردند که این تیراندازی بخشی از برنامه یا شوخی است زیرا در یک کنسرت هوی متال حضور یافته بودند. این قتل در ۸ دسامبر ۲۰۰۴ در ۲۴امین سالگرد قتل جان لنون اتفاق افتاد. ناتان گیل، قاتل ابوت، سال قبل تر به خاطر شیزوفرنی پارانویایی از نیروهای ویژه دریایی اخراج شده بود. او علاقه وسواس گونه ای به گیتاریست ها داشت و بیرون از کلوب شبانه آلروسا ویلا در کلمبوس ایستاده بود در حالی که چندین گروه موسیقی محلی برنامه اجرا می کردند.
او از داخل رفتن امتناع کرده و مدعی شد که علاقه ای به گوش دادن به گروه های موسیقی محلی «بی مصرف و بدرد نخور» ندارد. او تنها منتظر گروه Damageplan بود. وقتی این گروه اجرایش را آغاز کرد، گیل به روی صحنه رفته، چیزی در مورد گروه Pantera رفته و چندین بار به ابوت شلیک کرد. سه نفر دیگر نیز در جریان تلاش برای خلع سلاح کردن گیل کشته شدند. در نهایت یک افسر پلیس به نام جیمز نیگمیر با شلیک گلوله به سر گیل به زندگی او پایان داد پس از آن که یک نفر را گروگان گرفته بود.
۵- کریستینا گریمی
در ۱۰ ژوئن ۲۰۱۶، کریستینا گریمی (Christina Grimmie) تنها ۲۲ سال سن داشت. او با انتشار آهنگ هایش در یوتیوب به شهرت رسیده بود. گریمی به تازگی در ششمین فصل از مسابقات استعدادیابی The Voice به مقام سوم دست یافته و به شهرت رسیده بود. اولین فیلمش هم منتشر شده و همه چیز برای پیشرفت او فراهم بود. اما کوین جیمز لویبل برنامه های دیگری برایش داشت. لویبل ساکن سنت پترزبورگ، فلوریدا بود و ۱۰۰ مایل را پیموده بود تا اجرای گریمی را ببیند. به گفته تنها دوست و همکار لویبل در BestBuy، این جوان ۲۷ ساله به شدت به گریمی علاقه داشت. او حدود ۲۳ کیلوگرم از وزن خود را کاسته، کاشت مو انجام داده و عمل لیزیک چشم انجام داده بود. او همچنین پنج روز قبل از کنسرت گریمی در اورلاندو، بلیت حضور در کنسرتش را پرینت گرفته بود. اما لویبل تدارکات دیگری برای این سفر اندیشیده بود.
او دو تفنگ خریده و سه روز پیش از کنسرت و بدنبال پنج روز انتظار، دومین تفنگ را برداشت. وقتی گریمی در حال امضا دادن و صحبت با طرفدارانش بود، لویبل به او نزدیک شده و وقتی گریمی خواست با او خوش و بش کند، چند بار به سینه اش شلیک کرد. مارکوس گریمی، برادر کریستینا، با لویبل درگیر می شود اما موفق نمی شود و در نهایت لویبل اسلحه را روی شقیقه خود گذاشته و شلیک می کند. لویبل همانجا می میرد و کریستینا گریمی نیز چند ساعت بعد در بیمارستان فوت می کند. پلیس هیچگاه انگیزه لویبل را از این قتل پیدا نکرد اما لویبل همه چیز را با جزییات و به دقت برنامه ریزی کرده بود. تلفن همراهش رمزگذاری شده و عمداً هارد درایو کامپیوترش را نیز معدوم کرده بود تا هیچ داده ای از آن بدست نیاید.
۴- میخاییل لرمانتف
وقتی میخاییل لرمانتف در سال ۱۸۳۷ به خاطر نوشتن مرثیه مرگ یک شاعر (Death Of A Poet) به قفقاز تبعید شد فکرش را هم نمی کرد که چهار سال بعد سرنوشتی مشابه شخصیت اصلی سوگنامه خود پیدا کند. او این سوگنامه را برای الکساندر پوشکین نوشته بود که در یک دوئل کشته شد. لرمانتف خود نیز شاعری رمانتیک بود و بساری از او به عنوان پدر رمان روانشناختی روسیه یاد می کنند که مسیر دوستش پوشکین را دنبال کرده و در سال ۱۸۴۱ در یک دوئل کشته شد. در سال ۱۸۴۱، در دوران تبعیدش در شهر پیاتیگورسک در قفقاز، لرمانتف به شکلی بی رحمانه یکی از دوستان قدیمی اش به نام نیکولای مارتینوف را مسخره کرد. مارتینوف و لرمانتف قبلاً در ارتش امپراطوری روسیه با هم خدمت کرده و افسر بودند. آن ها دستکم از سال ۱۸۳۲ و زمانی که به کالج نظامی سنت پترزبورگ پیوسته بودند همدیگر را می شناختند.
مارتینوف از دوست قدیمی اش خواست که او را جلوی خانم ها مسخره نکند اما لرمانتف توجهی به خواهش دوستش نکرد. بدین ترتیب بود که مارتینوف همان کاری را کرد که همه آریستوکرات های آن زمان پس از خدشه دار شدن شرافتشان می کردند و لرمانتف را دعوت به دوئل کرد که شاعر داستان ما نیز پذیرفت. گفته می شود که لرمانتف نسبت به این دوئل بسیار ساده انگارانه عمل کرد و دوئل های زیادی بودند که پیش از این کنسل شده بودند. لرمانتف نیز پیش از این بارها دوئل کرده بود و دوست مشهورش پوشکین نیز بیش از ۲۰ بار دیگران را به دوئل دعوت کرده و خودش هم هفت بار دیگران را به دوئل طلبیده بود. تنها چهار مورد به دوئل واقعی انجامیده بود از جمله دوئل مرگبار آخرش. در مورد لرمانتف نیز مارتینوف هیچ شفقتی به دوست قدیمیش نشان نداده و وقتی روز دوئل فرا رسید درست به قلب دوست شاعرش شلیک کرد و همانجا او را کشت.
۳- سلنا
سلنا کویینتانیلا-پرز (Selena Quintanilla-Perez) ملکه موسیقی تخانو (Tejano ) آنقدر مشهور بود که تنها با نام کوچکش همه او را می شناختند. افول زیرشاخه موسیقی تخانو بعد از مرگ سلنا شاید گواهی کامل بر تاثیر عظیم او بر این سبک موسیقی باشد. زمانی که سلنا در سال ۱۹۹۵ کشته شد تنها ۲۳ سال داشته و به تازگی یک جایزه گرمی برده بود. قاتل او، یولاندا سالدیوار، طرفدار شماره یکش بود. سالدیوار موسس و رییس کلوب طرفداران سلنا بود و آپارتمانش نیز در واقع به پرستشگاهی برای سلنا شبیه بود. علاوه بر مدیریت کلوب طرفداران، سلنا در سال ۱۹۹۴ او را به مدیریت بوتیک های سلنا به نام Selena Etc منصوب کرده بود. در مارس ۱۹۹۵، سلنا دریافت که سالدیوار از طریق کلوب طرفداران دست به اختلاس زده است. آبراهام کویینتانیلا، پدر سلنا، در ۹ مارس همان ماه به سالدیوار می گوید که این موضوع را با پلیس در میان می گذارد.
در ۳۱ مارس، سالدیوار از سلنا می خواهد که او را به بیمارستان ببرد و مدعی می شود که در سفری به مکزیک مورد تجاوز قرار گرفته است. بعد از آن، هر دو به مهمانخانه Days Inn می روند جایی که سالدیوار قرار بوده برخی از اسناد مالی گمشده را به سلنا بدهد. در این مهمانخانه، سالدیوار برای سلنا اسلحه می کشد. سلنا تلاش می کند فرار کند اما سالدیوار از پشت به او شلیک می کند. بعد از اینکه سلنا به بیمارستان برده می شود، قبل از مرگ می گوید که سالدیوار به او شلیک کرده و سپس در اثر جراحات وارده می میرد. سالدیوار نیز خودش را در ماشینش حبس کرده و تنها بعد از هشت ساعت مذاکره با پلیس خودش را تسلیم می کند. او تمام این مدت اسلحه را روی شقیقه خودش گذاشته و مدعی می شود که تیراندازیش به سمت سلنا تصادفی بوده است. سالدیوار به حبس ابد محکوم شد و تنها در سال ۲۰۲۵ می تواند درخواست عفو مشروط کند.
۲- جسی جیمز
در دوران حیاتش، جسی جیمز قاتلی بیرحم بود که سرقت هایش بعد از جنگ داخلی آمریکا در روزنامه های طرفدار جنوبی ها به شکلی دراماتیک روایت می شد. بعد از مرگ نیز او همچنان قاتلی بیرحم است که داستانش در قالبی دراماتیک در فیلم های سینمایی به تصویر کشیده می شود. تنها چیزی که همه بر سر آن توافق دارند این است که قاتلش، رابرت فورد، یک بزدل بود. فورد یکی از اعضای دار و دسته جسی جیمز بود که در قبال دریافت جایزه تعیین شده برای سر جیمز و بخشش از سوی مقامات دولتی، از پشت به رهبر گروه خود شلیک کرد و او را به قتل رساند. وقتی رابرت فورد در سال ۱۸۶۲ به دنیا آمد، جسی جیمز ۱۴ سال داشت و دو سال بعد بود که جیمز به نیروهای شبه نظامی کنفدراسیون پیوسته و باقی جنگ را به کشتن سربازان اتحاد و ساکنان طرفدار آن ها در میزوری گذراند. جیمز بعد از پایان جنگ به راهزنی روی آورد و این راهزنی ها در قالب داستان هایی دراماتیک و قهرمانانه در روزنامه های جان نیومن ادواردز، افسر سابق نیروهای کنفدراسیون روایت می شد.
رابرت فورد و برادرش چارلز در سال ۱۸۸۱ به دار و دسته جدید جسی جیمز پیوستند که حتی بعد از پایان جنگ داخلی نیز به راهزنی ها و قتل های خود ادامه می دادند. گروه قبلی جیمز در اثر بازداشت ها، مرگ ها و بازنشستگی نیروهایش به شدت ضعیف شده و تعدادشان کم شده بود. جسی در رابرت فورد یک نیروی مشتاق را می دید. آن زمان جسی جیمز تحت تعقیب ترین مرد آمریکا به شمار می رفت. در سال ۱۸۸۲، فورد در قبلا دریافت ۱۰,۰۰۰ دلار (معادل ۳۰۰,۰۰۰ دلار امروزی) جایزه ای که برای سر جسی جیمز تعیین شده بود از پشت به او شلیک کرد و به زندگی این چهره افسانه ای پایان داد. رابرت فورد نیز خود ده سال بعد هدف گلوله قرار گرفته و کشته شد.
۱- جیانی ورساچه
در اواخر آوریل و اوایل می ۱۹۹۷، اندرو کونانان اهل سن دیگو دست به یک سری قتل ها زد. در طی ۱۲ روز، کونانان دستکم چهار نفر را در سه ایالت متفاوت به قتل رساند. بدین ترتیب اسم او به فهرست تحت تعقیب ترین افراد اف بی آی اضافه کرد و بدین ترتیب بود که کونانان به مدت دو ماه دیگر دست به قتل نزد. وقتی قاتل دوباره خود را نشان داد، آخرین قربانی اش را به قتل رساند که کسی جز جیانی ورساچه نبود. کونانان روی پله های خانه ورساچه در ساوث بیچ، فلوریدا و در روز روشن دو گلوله به سمت این طراح مد و فشن مشهور شلیک کرد. ورساچه به تازگی از پیاده روی برگشته و تنها پنج روز بود که به این منطقه آمده بود. کونانان به مدت دو ماه در آن منطقه حضور داشت و انتظار ورساچه را می کشید تا از تور تبلیغاتی اش برگردد. فرضیه بر این است که ورساچه و کونانان از قبل رابطه ای عاشقانه داشته اما هیچ ارتباطی بین آن ها ثابت نشده است. اولین قربانی کونانان، جفری تریل نام داشت که از دوستان قدیمی اش بوده و با هم رابطه بسیار نزدیکی داشتند.
دومین قربانی اش هم دیوید مدیسون بود که او نیز از دوستان قدیمی اش بوده و رابطه عاشقانه ای در گذشته داشتند. بین کونانان و قربانی سومش لی میگلین پیدا نشد اما از آن دسته افرادی بود که شباهت زیادی به دوستان سابق کونانان داشت. کونانان در میان جامعه همجنس گرایان سن دیگو شخصیتی شناخته شده بوده و همیشه با مردان مسن تر و ثروتمندتر رفت و آمد می کرد. تنها چهارمین قربانی اش ویلیام ریس، هیچ ارتباطی با او نداشت. کونانان این نگهبان قبرستان اهل نیوجرسی را به این خاطر به قتل رساند تا بتواند وانتش را به سرقت ببرد. کونانان ده روز پس از قتل ورساچه به زندگی خود پایان داد و بدین ترتیب هیچگاه انگیزه او از قتل این شخصیت مشهور فاش نشد. گفته می شود این دو در سال ۱۹۹۱ در سانفرانسیسکو با هم آشنا شدند چیزی که خانواده ورساچه آن را تکذیب می کنند اما برخی از دوستان کونانان مدعی شده بودند که کونانان بارها در مورد آشنایی تصادفی اش با ورساچه برایشان صحبت کرده بود.
دیدگاه