گفتوگو با جلالالدین دری به مناسبت اجرای نمایش – موسیقی «کافه عاشقی»
موسیقی سنتی ایران موزهای میشود | ما تا ۱۵سال آینده خواننده موسیقی سنتی نخواهیم داشت
هفتههای گذشته در این هیاهوی بازار کنسرتها و نمایشها و تبلیغات گسترده شهری، نمایش - موسیقی «کافه عاشقی» به نویسندگی و کارگردانی جلالالدین دری و آهنگسازی پیمان خازنی در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه رفت.
نمایش - موسیقی «کافه عاشقی»، نمایشی برگرفته از داستان لیلی و مجنون نظامی گنجوی و جامی که با نگاه موسیقایی کارگردانش، موسیقی سنتی ایران جایگاه خاصی را در این نمایش بهخود اختصاص داده بود. بهگونهای که علاوه بر حضور نوازندگان روی صحنه، بازیگران تماما خوانندگان جوان موسیقی ایرانی بودند.
خوانندگانی که در همین هیاهوی داغ کنسرتهای پاپ و تلفیقی کمترین حمایت را دیدهاند. برای نخستینبار نیست که جلالالدین دری نگاه ویژهای به موسیقی دارد؛ چراکه او قبلا در فیلم «نرگس مست» به زندگی موزیسینهای برجسته ایران پرداخته یا در تئاتر «ترانههای شرقی» توجه و حمایتش از موسیقی ایرانی را نشان داده است و اینبار نیز در نمایش کافه عاشقی تلفیقی از ادبیات کهن و موسیقی اصیل را به مخاطبانش ارائه داد.
نمایش کافه عاشقی تازهترین کار شماست که در تلفیق با موسیقی اجرا شده است. یکی از شاخصههای پررنگ کار شما بهرهمندی از موسیقی و نگاهتان به موسیقی ایرانی در کارهایتان است. چه در فیلم سینمایی «نرگس مست»، چه در نمایش ترانههای شرقی و به تازگی نیز در نمایش کافه عاشقی؛ جایگاه پررنگ موسیقی ایرانی را میبینیم. این دیدگاه موسیقایی از کجا میآید؟ و چقدر معتقد به این هستید که درکارهای هنری، موسیقی میتواند حرف اول را بزند؟
فکر نمیکنم در آثار نمایشی، چه فیلم و چه تئاتر، موسیقی باید حرف اول را بزند چون حرف اول را قصه یا داستان میزند. در نمایش کافه عاشقی ۳ نوازنده (پیمان خازنی، ملینا فرجی، کیارش بیات) و ۴خواننده (فایضه کامیاب، علیرضا شفائی و هیوا سیفیزاده) حضور داشتند که اگر میخواستند به تنهایی و بدون بخش نمایش کنسرت برگزار کنند کارشان به جذابیت همراهی با نمایش نمیشد اما بهدلیل تلفیق موسیقیشان با یک داستان و نمایش، کار کمی متفاوتتر شده است همانطور که این نوع کارها بدون موسیقی جلوه خاص خودش را ندارد.
معتقدم موسیقی سنتی ما بهدلیل رخوت و رکودی که در اجرا و نوع برگزاریاش ایجاد شده است، کمکم به حالت موزهای تبدیل میشود؛ یعنی ما تا ۱۵سال آینده خواننده موسیقی سنتی نخواهیم داشت. کما اینکه امروزه هم خیلی از خوانندگان موسیقی سنتی که در این مکتب درس خواندهاند و در این حوزه فعالیت کردهاند خودشان را به سمت موسیقی پاپ یا پاپسنتی میاندازند.
همین مساله سالهاست برای من بهصورت هشدار درآمده که این ژانر از موسیقی بهدلیل سیاستهای دولت و عدمحمایت، کمکم حالت موزهای پیدا میکند و بعد از مدتی از بین خواهد رفت و این در حالی است که مهمترین ویژگی بارز موسیقی سنتی ایران، داشتن اصالت است. امکان ندارد با موسیقی سنتی ایران بتوان یک کلمه مهمل خواند.
درواقع کسوت و شخصیت این موسیقی اجازه نمیدهد که با آن اشعار بیربط و سخیف خوانده شود و حتی اگر شعر کلاسیک همچون اشعار حافظ و سعدی و عطار نباشد قطعا باید شاعری درحد آنها توانسته باشد شعر بگوید که بشود با این موسیقی خواند. بنابراین محتوا و مفهوم این موسیقی که به مخاطب ارائه میدهیم برایمان مهم است.
وقتی ما موسیقی و تئاتر را با هم در کاری ارائه میدهیم فارغ از برابری هنری، موسیقی و ترانه در خدمت نمایش است. در نمایش کافه عاشقی نیز چنین بود؛ یعنی همه تصنیفها و آهنگهایی که خوانده میشد به نوعی دیالوگهای خوانندگان بود که راستای پیشبرد متن نمایش گفته میشدند و تنها تصنیف غیرمرتبط با نمایش، تصنیف «چشم جادو» بود که در آن نیز سعی کردیم با حرکت نوازندگان روی سن به نوعی آنها نیز در بازیگری دخیل شوند.
داستان لیلی و مجنون بهخاطر ملودیک بودن آن انتخاب شده است یا خودتان در پردازش داستان، موسیقی را با آن همراه کردید؟
برای نوشتن این کار ۲ نمایش داشتیم؛ یکی نمایش امروزی که داشت اجرا میشد و دیگری نمایش لیلی و مجنون که در بطن کار بازی میشد. در نوشتن بخشهای قدیمی من کل منظومه لیلی و مجنون نظامی گنجوی را خواندم و احساس کردم شاعر چندین بیت را برای توضیح روند داستان سروده است که از حوصله مخاطب خارج بود. من با حذفیات بسیاری آن ابیاتی را انتخاب کردم که در عین حال که جنبه شاعرانگی دارد، احساس و خصوصیات نمایشی هم داشته باشد. به همینخاطر به سراغ داستان لیلی و مجنون جامی هم رفتم و بسیاری از ابیات جامی را نیز در کار وارد کردم. درواقع در بخشهای از نمایش، بازیگر روایتگر داستان از زبان نظامی است ولی جوابش را جامی میدهد.
بهطور کلی ابیات براساس نمایشی بودن، محتوا و جنس کلمات برای نمایش کافه عاشقی انتخاب شدهاند. هر چند که ۴سال پیش نیز این نمایش با آهنگسازی و بازی اشخاص دیگری اجرا رفت اما اینبار با یک رویکرد جدید آن را بهمدت ۱۰شب در فرهنگسرای نیاوران به روی صحنه بردیم.
در «کافه عاشقی» در کنار خوانندگانی که خودشان بازیگر بودند، گروه موسیقی روی صحنه و بهعنوان بخشی از صحنه حضور داشتند. این حضور گروه موسیقی به واسطه همان توجه به موسیقی ایرانی شکل گرفته یا اینکه از دیدگاه شما بهعنوان کارگردان، آنها هم بخشی از نمایش بودند؟
بخشی از نمایش بودند. اینگونه نمایشها را شاید بتوان با اپرت یا اپراهای خارجی مقایسه کرد که موسیقی و نمایش در هم تنیده شدهاند اما اینجا برایش واژه درستی نداریم. اگر دقت کنید حتی در تصنیف «چشم جادو» نوازندگان روی صحنه جابهجا میشدند. من دلم میخواست اینها در یک جاهایی بازی هم بکنند ولی متأسفانه به دلایل مشکلات خود سالن و بچهها، غیر از همان یک صحنه، امکانپذیر نبود.
با توجه به انتخاب اشعاری از نظامی و جامی، میتوان گفت اول متن انتخاب شده بعد موسیقی رویش قرار گرفته یا هر دو در یک مسیر با هم پیش رفتند؟
در کارهای اینچنینی اول باید متن انتخاب شود بعد موسیقی برای آن ساخته شود. همانطور که در بالاتر به آن اشاره کردم این نمایش با ملودیهای دیگر سال۹۷ در سالن شهرزاد اجرا شده است و شاید تنها تغییری که در اجرای کنونی رخ داده است اینکه من تمایل داشتم از خود خوانندهها بهجای بازیگر استفاده کنم. البته مطمئن نبودم چقدر این دوستان را میتوانم وادار به بازی کنم، به همین دلیل نوع نوشتن دیالوگهای من در طول تمرین دائما تغییر میکرد تا ببینم توان این عزیزان در برابر بازی چقدر است. در اجرای ۳ سال پیش نقش مرشد را آقای مهیار شادروان، خواننده موسیقی سنتی داشتند که برای اجرای امسال مجبور شدم کل بخش آوازی ایشان را حذف و دیالوگ را جایگزین کنم. مرشد در آن اجرا مرد و خواننده بود و در این اجرا نقش مرشد را یک زن ایفا میکرد؛ درواقع من با آوردن خانم صباغ بهعنوان مرشد سعی کردم بخش نمایش را تقویت کنم و بهمنظور انتقال کلی مفهوم داستان از راوی بهرهبردم تا روند داستان کمی کوتاهتر شود که از حوصله مخاطب نیز خارج نشود؛ چرا که مخاطب امروزی توان گوش دادن به موسیقی سنتی را بیشتر از ۲ ساعت ندارد.
چقدر از کیفیت کار خوانندگانی که در نمایش کافه عاشقی هم کار خوانندگی را ایفا میکردند و هم بازیگری رضایت داشتید؟
در کار هنری هیچ وقت نمیتوان رضایت صددرصدی از خروجی داشته باشیم. در اجرای ۳ سال پیش بسیاری از خوانندگانی که برای کار دعوت میشدند میگفتند مگر میشود هم بازی کرد و هم آواز خواند و تصوری از اینکه بخواهند روی صحنه دراز بکشند و بخوانند هم نداشتند و احساس میکردند شاید مسخره میشود یا به ساحت آن موسیقی برمیخورد و یا شاید سختشان بود و یا هر دلیل دیگری. اما در این اجرا خوانندگان با توجه به جایگاه کاری خودشان پذیرفتن به پذیرش بازیگری با درنظر گرفتن همه شرایط برای اجرا و بازی.
بر همین اساس میتوانم بگویم که بچهها در طول این چند ماه تمام تلاششان را برای رسیدن به آن چیزی که موردنظر بوده، انجام دادند. شاید اگر زمان بیشتری برای تمرین داشتیم یا انگیزه بیشتر، خروجی هم به همان نسبت بهتر میشد. بچههای گروه در حالی ۲ ماه تمرین را گذراندند و دائما برای کاری تلاش میکردند که معلوم نبود نمایش مجوز میگیرد یا خیر. برای نمایشی وقت گذاشتند که قرار نبوده از جایی دستمزد بگیرند و میدانستند قرار نیست کسی هم از آن حمایت کند و البته دائما هم تذکر میگرفتند که ممکن است جلوی کار گرفته شود. من با درنظر گرفتن همه این شرایط از بچهها راضی هستم.
فکر میکنید تلفیق ادبیات و موسیقی چقدر میتواند به رشد کارهای هنری کمک کند؟
بدون ادبیات هیچ هنری وجود ندارد. اول از همه ادبیات است. بهنظر من ریشه تمام مکاتب هنری از ادبیات گرفته شده است. ادبیات بخش جداییناپذیر فرهنگ و هنر است و چون امروزه از ادبیات جدا شدهایم در مسائل فرهنگی در بخش سینما و تئاتر و موسیقی و نقاشی نیز ضعیف شدهایم.
در شرایط کنونی که سلیقه شنیداری جامعه تغییر کرده، اجرای نمایشهایی نظیر کافه عاشقی با حضور جوانان موزیسین که کارشان مبتنی بر موسیقی اصیل ایرانی است چقدر میتواند ذهن وگوش جوان امروزی را به ادبیات کهن و موسیقی اصیل جذب کند؟
اگر این اتفاقات به ندرت صورت میگیرد بهخاطر کم کاری متولیان فرهنگی است. امسال سال نظامی است. در کشور کنگره نظامی برگزار شده و تئاتر ما درباره او اجرا رفته اما بدون کوچکترین حمایتی.
چه توقعی میشود داشت. من الان که میانسال هستم باید به جوانان بگویم که شما میتوانید به جای اشعار و موسیقی سخیف گوش دادن به سراغ ادبیات غنی و موسیقی اصیل ایرانی بروید و حتی با لیلی و مجنون و شیرین وفرهاد عاشقی کنید و زندگیتان را جلو ببرید.
اینها به شما یک وقاری میدهد که اگر دنبال کنید، امضا، انشا و شیوه حرف زدنتان را ارتقا میدهد. خواندن این کتابها دیدگاه بزرگی به زندگی میدهد. ما این قبیل نمایشها را به صحنه میبریم ولی باید حمایت شود تا تأثیر داشته باشند نه اینکه به جلوگیری از ادامه اجرا تهدید شویم.
متأسفانه این مسائل در شرایطی رخ میدهد که مسئولان فرهنگی با مبتذلترین کنسرتها و موسیقیها، تئاترها و فیلمهای سینمایی مخالفتی ندارند و واقعا تأسفآور است مملکتی که مدعی فرهنگ چندهزارساله است مبتذلترین فیلم وتئاترها و کنسرتهایش صدرنشین است.
در بسیاری از کشورها برای اجرای کارهای مبتنی بر ادبیات و موسیقی اصیلشان بیشترین هزینه را میکنند اما کنگره نظامی در ایران با داشتن بودجههای کلان حتی نیمنگاهی نیز به کار ما و البته کارهایی از این قبیل نمیکند.
مساله آزاردهنده عدمحمایت است
من در کار قبلی که عنوان «ترانههای شرقی» را داشت از حضور حجت اشرفزاده، خواننده، بهرهبردم. ایشان بنا بر جدول کاریشان یک زمان محدودی را برای همکاری به ما ارائه دادند که بر همان اساس ما خیلی کم ایشان را برای تمرین داشتیم، هر چند که گروه نمایش تمرینات خودش را داشت اما در کنار این خواننده تمرین کمی صورت گرفت و برای اجرا هم در همان زمان، محدودیت داشتیم.
به همین دلیل همیشه میگویم که محدودیت زمان افراد چهره مهمترین معضل ماست. از سوی دیگر چون با برگزاری کنسرتهایشان در چند سانس هم مخاطب زیادی دارند و هم دستمزدشان محفوظ است، کمتر حاضر میشوند در نمایشی بخوانند و هم بازی کنند که مجبور هم باشند کلی متن و دیالوگ حفظ کنند، آن هم برای یک نمایش ۱۰ شبه. معلوم است که خوانندگان چهره این همه وقت برای پول اندک تئاترها نمیگذارند؛ ما که برای نمایشمان که براساس داستانهای نظامی و جامی است نه سرمایهگذار داشتیم و نه تهیهکننده و نه از جایی حمایت شدیم. هر چه بود بهصورت خودجوش صورت گرفته است. من معتقدم کار فرهنگی کردن همیشه نیازمند از دست دادن یکسری چیزهاست؛ یا پولت را باید از دستدهی یا زمانت را. اینها برای بچههای گروه ما مهم نیست فقط مساله آزاردهنده عدمحمایت است.
دیدگاه