نگاهی به نمایش «چخفته» در گفت‌وگو با نویسنده و بازیگر

نویسنده‌ای که برای نوشتن درباره چخوف به مسکو رفت/ روح چخوف در تئاتر شهر

فرزانه محمدحسین، نویسنده «چخفته» می‌گوید که برای نوشتن این نمایشنامه و درک زمان و مکان زندگی چخوف به مسکو سفر کرده و مدتی را در آن‌جا سپری کرده تا بتواند روح چخوف را در این نمایش به تصویر بکشد.

نویسنده‌ای که برای نوشتن درباره چخوف به مسکو رفت/ روح چخوف در تئاتر شهر

مهسا بهادری: همانطور که در داستان‌های کوتاه، به ترسیم وضع موجود جامعه روسیه دست می‌زند، در نمایشنامه‌هایش نیز، با دقتی وسواس‌گونه، از فضایی آشنا بهره می‌گیرد و خصلت‌های پیدا و پنهان اشخاص جامعه خود را نمودار می‌سازد. اشخاص ملموسی که همگی متعلق به قرن نوزدهم و از اهالی معمولی شهرستان‌هایی در روسیه تزاری هستند و امیدها و آرزوهایی اغلب دست نیافتنی دارند؛ زیرا متأثر از وضع موجود و به نوعی اسیر زمانه‌اند. شاید «دایی وانیا» چخوف را خوانده باشید. این نمایشنامه، ماجرای سرزدن یک استاد بازنشسته به نام سربریاکوف همراه با همسر جوان و فریبنده‌اش به نام یلنا به یک ملک روستایی است که مخارج زندگی آن‌ها در شهر را تأمین می‌کند. دو دوست به نام‌های وانیا (برادر همسر اول پروفسور سربریاکوف که سال‌ها اداره این ملک را برعهده داشته) و آستروف (پزشک محلی) هردو شیفته یلنا می‌شوند و در خلال نمایش، از ملال و بیهودگی اداره ملک می‌نالند. سونیا، دختر پروفسور سربریاکوف از همسر اولش، که در اداره ملک با دایی‌اش وانیا همکاری کرده، از علاقه یک‌طرفه‌اش به آستروف رنج می‌برد. اوضاع هنگامی بحرانی می‌شود که پروفسور اعلام می‌کند قصد دارد این ملک را که خانه وانیا و سونیا هم هست بفروشد و پول آن را برای رسیدن به درآمد بیشتر برای خود و همسرش، در جای دیگری سرمایه‌گذاری کند.

حالا در این نمایش فرزانه محمدحسین، نویسنده و بازیگر نمایش «چخفته» نقش تصور وانیا از یلنا در سنین بالاتر را دارد، زنی که خودش فکر می‌کند بیش‌تر از جوانی‌اش می‌فهمد و مثل روزهای جوانی احساساتی نیست و نهایتا به‌صورت کابوس در خواب وانیا ظاهر می‌شود. این نمایش به کارگردانی اشکان پیر دل‌زنده روی صحنه تئاتر رفته تا روایتی از شکست عشقی و سرخوردگی مردم را به نمایش بکشد.

به بهانه اجرای این نمایش به گفت‌وگو با فرزانه محمدحسین پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

هویت داستانی این نمایش را تا چه میزان می‌توان مستقل از خرده روایت‌های نمایشی آثار چخوف دانست؟

به عقیده‌ من «چخفته» هویت مستقل خودش را دارد اما جالب است بدانید پس از اتمام نگارش و چندین‌بار بازنویسی طی دوسال، چندی پیش مقاله‌ای تحلیلی در مورد این نویسنده‌ شهیر روس خواندم و متوجه شدم چقدر روح آثار چخوف در این کار حاضر است.

منظور شما از روح آثار چخوف همان قرار دادن آدم‌ها در یک موقعیت نابسامان است؟

بله، آدم‌هایی که از جایگاه اجتماعی خود راضی نیستند، شخصیت‌هایی که از بیرون طنزآلودند اما اگر خود را به‌جای آن‌ها بگذاریم به عمق درد و اندوهشان پی می‌بریم.

در این‌جا چند اندوه عمیق دیدیم، شکست عشقی و تکرار هر روزه یک زندگی، کدام مد نظر شماست؟

سرخوردگی در عشق، روزمرگی، تعلیق زمان، این‌ها همه ویژگی‌های آثار او هستند که در چخفته نیز ظاهر شدند.به عنوان مثال من المان قطار را وارد کار کردم چون شخصیت‌های چخوف همیشه با چمدان‌هایی در دست از جایی به جای دیگر می‌روند و در حال سفر هستند اما شکل سفری که مدنظر خودم بود را به آن‌ها دادم.

نویسنده‌ای که برای نوشتن درباره چخوف به مسکو رفت/ روح چخوف در تئاتر شهر

از کدامیک از داستان‌ها و نمایشنامه‌های چخوف برای نگارش «چخفته» بهره بردید؟

«چخفته» قرارگیری چند داستان از چخوف در کنارهم نیست که به راحتی قابل تفکیک باشند بهتراست بگویم چخفته حاصل مطالعه‌ نمایشنامه‌ها، تعداد زیادی داستان‌های کوتاه، گزارش چخوف از جزیره‌ ساخالین و نهایتا ترکیب ذهنی و بی‌مرز از هرآن‌چه خواندم و در ذهنم ته‌نشین شده بود با دغدغه‌های شخصی و اجتماعی‌ام و در نهایت، خلق یک روایت و داستان جدید است. چخفته حاصل تفکر عمیق، وسواس بسیار زیاد و دغدغه‌ی کارگردان و نویسنده و تلاش جمعی و عاشقانه‌ی یک تیم محسوب می‌شود روایت آدم‌هایی که چمدان‌ به دست هستند اما حرکت نمی‌کنند.

آن چیزی که در خط داستانی اثر برای روایت پردازی به آن توجه داشتید، چه بود؟

روایت «چخفته» نوعی پرسه‌زدن میان رویا، خیال، کابوس و تصویر جامانده از واقعیت در ذهن یک انسان است که البته ویژگی خاص این فرد، میل به نویسندگی است و این مسئله در همه جای روایت، مدنظر بود اما من خودم را در نوشتن به چیزی محدود نکردم، به آموزه‌ استادم محمدچرمشیر گوش کردم، لبریز شدم و نوشتم. ساعت‌ها با کارگردان، درباره‌ روایت کار، صحبت و پس از تجربه‌ بازیگران از هر صحنه و مشورت با کارگردان، نمایشنامه را بازنویسی کردم تا به آن‌چه امروز ‌روی صحنه می‌رود، رسیدیم.

پیش بردن نقش به عنوان یک نویسنده چه تضادهایی را در ذهن شما ایجاد می‌کرد؟ چون ممکن است آنچه در ذهن نویسنده شکل گرفته با میزانسنی که کارگردان می‌سازد متفاوت باشد.

کاراکتر من در واقع تصوری است که وانیا از یلنا در سنین بالاتر دارد زنی که خودش فکر می‌کند بیش‌تر از جوانی‌اش می‌فهمد و مثل روزهای جوانی احساساتی نیست و نهایتا به‌صورت کابوس در خواب وانیا ظاهر می‌شود. یلنای من زنی ست که کم‌ترین رد عاشقانه در وجودش باقی مانده است. با توجه به اشرافی که به عنوان نویسنده بر متن و زیرمتن نمایشنامه داشتم در درک کاراکتر بسیار راحت بودم اما رسیدن به ریتم درست و خاصی که به‌ویژه در صحنه‌های قطار مدنظر کارگردان بود نیاز به تمرین بسیار زیاد داشتم که با راهنمایی‌ها و البته سختگیری‌های ایشان به ریتم درست رسیدیم. خطوط شکسته‌ لباسم قطعا در حرکات من که تاحدودی ژئومتریک هستند تاثیر مثبت داشته به علاوه اینکه گریم هم در خلق فضای فانتزی و ذهنی به کمک بازی آمده است.

توانستید مکان و زمان چخوف را درک کنید؟

در این دوسال بیش از قبل به آثار چخوف پرداختم و حتی در طول پروژه، سفری به مسکو داشتم تا در جغرافیایی که این نویسنده‌ بی‌نظیر و کاراکترهای خلق شده‌اش در آن زیست کردند، «چخفته» را بازنویسی و یلنا را زندگی کنم. هرچند به عقیده من نمایش «چخفته» مکان و زمان ندارد اما نزدیک شدن به زبان و محل زندگی چخوف برایم بسیار مهم بود و تاثیرعمیقی در درک داستان‌های این نویسنده‌ بزرگ داشت.

اولین تصویری که از شنیدن نام چخفته در ذهن‌تان نقش می‌آید، چیست؟

فانوس دریایی.

چه چیزی باعث اجرای دوباره این کار شد؟

احترام به مخاطب، تشکر می‌کنم از مخاطبان عزیز «چخفته» که در این مدت با استقبال از این نمایش، نشان دادند در هنر اگر برای مخاطب احترام قائل باشید این احترام به شما برمی‌گردد.

منبع: خبر آنلاین
کد مطلب: ۳۶۹۳۰۳
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت