در گفتوگو با گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛
پشت پرده انحلال مدارس «نمونه مردمی» به روایت محمدعلی نجفی/ «ایجاد مدارس غیرانتفاعی را از زمان مهندس موسوی شروع کردیم»
جو آموزش پرورش بر علیه مدارس غیرانتفاعی بود. بهخصوص این جو چپ آموزش پرورش که از نظر مدیریت حاکمیت هم داشتند.
محمدعلی نجفی وزیر آموزش و پرورش در سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۶ در خاطرات خود که در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است تجربه راهاندازی مدارس غیرانتفاعی را روایت میکند.
راهاندازی مدارس غیرانتفاعی
آقای هاشمی از اول موافق مدرسه غیرانتفاعی بودند. من هم کامل موافق بودم. حتی من با آقای مهندس موسوی هم صحبت کردم که من معتقدم این قانون باید اجرا شود آقای مهندس موسوی هم این مسئله را تأیید کردند. ایشان هم مدافع مدرسه غیرانتفاعی بودند. ما کار ایجاد مدارس غیرانتفاعی را از زمان آقای مهندس موسوی شروع کردیم. نمایندهی ایشان در اولین شورا آقای اشرف اسلامی شد. آقای دکتر کمال خرازی به عنوان نمایندهی شورای عالی انقلاب فرهنگی آمدند که خود من پیشنهاد کردم. در شورا خود بنده هم بودم. یعنی یک هیأت سهنفره برای راهاندازی مدارس غیرانتفاعی باید تشکیل میشد که آئیننامههای اولیه را تنظیم میکردند و کار را شروع میکردند. وزیر آموزش پرورش نماینده داشت ولی من به خاطر اهمیتی که برای این مطلب قائل بودم خودم در جلسات شرکت میکردم. آقای مهندس موسوی انصافاً حمایت کردند از اینکه این کار راه بیفتد چند جلسه خودشان آمدند؛ یعنی دعوت کردیم یک جلسه ایشان تشریف آوردند یک جلسه ما رفتیم دفترشان و نظراتشان را دادند.
از مخالفت طوفانی تا موافقت طولانی
منتها جو آموزش پرورش بر علیه مدارس غیرانتفاعی بود. بهخصوص این جو چپ آموزش پرورش که از نظر مدیریت حاکمیت هم داشتند. یک خاطرهای هم بد نیست من بگویم از یکی از دوستان عزیزمان که هنوز هم در آموزش پرورش مسئولیت دارند. آقای مهندس علاقمندان که معاون آقای اکرمی بودند آدم بسیار حزباللهی و متعهد، برادر شهید یک برادرشان هم اسیر بودند. اولین جلسهای که با معاونین آموزش پرورش میخواستیم بگذاریم قبل از رأی اعتماد مجلس در زمان مهندس موسوی، گفتیم خوب نیست برویم در وزارت آموزش پرورش چون هنوز که وزیر نداشتیم از آقای دکتر حداد خواستیم این معاونین آموزش پرورش را دعوت کنید ما با ایشان یک صحبتی کنیم میخواهیم برنامه بدهیم، احترام به ایشان بگذاریم اگر نظری دارند در برنامه مطرح کنند.
در صداوسیما جلسه گذاشتیم چون من آن موقع هنوز صداوسیما کار میکردم آنجا صحبت کردیم. خوب دوستان فرمایشات مختلفی داشتند ازجمله آقای علاقمندان گفتند که «اگر شما فکر میکنید که میخواهید بیایید در آموزش پرورش میخ مدارس غیرانتفاعی را به زمین بکوبید و بروید ما نمیگذاریم»؛ یعنی اینقدر مخالف بودند آن هم ما حالا هنوز نه وزیر شدیم... ما هم دیدیم ایشان بد صحبت میکند گفتیم: «ببین ما میخ جایی را نمیخواهیم بکوبیم ولی اگر من وزیر شدم حتماً مدارس غیرانتفاعی را راه میاندازم کسی هم که بتواند نگذارد در آموزش و پرورش نیست.» یعنی با دعوای اینجوری ولی بعداً دیگر دوستیها خیلی عمیق شد و ایشان بعد از یکی دو سال که من در آموزش و پرورش بودم جزء مدافعین مدارس غیرانتفاعی بودند هنوز هم از کسانی هستند که بیشترین حمایت و دفاع را میکنند.
میخواهم بگویم بالاخره نظرات آن موقع خیلی منفی بود نسبت به مدارس ولی در مدت کوتاهی خیلی از نظرات عوض شد. حتی بعضی از دوستان خود آقای اکرمی یا خود آقای اکرمی که مخالف بودند بعداً آمدند و مجوز مدارس غیرانتفاعی گرفتند. ما هم خیلی استقبال کردیم. این هم نکتهی منفی نمیدیدیم میگفتیم آقایان یک موقعی مخالف بودند حالا انشاءالله فهمیدند که این کار میتواند تبدیل به یک کار مثبت هم بشود اگر خوب کنترل بشود.
باریکهای بین آزادی و نظارت
به هر حال یکی از کارهایی که با مقاومت زیاد شروع شد همین مدارس غیر انتفاعی بود. منتها ما معتقد بودیم واقعاً باید راه را باز کرد و یک مقداری آزادی عمل داد. البته باید کنترل بشوند این مدارس یک جوری نشود که صد درصد طبقاتی، هر کاری خواستند بکنند. متأسفانه در سالهای اخیر این کنترل یک مقداری ضعیف شده اینجور که من میفهمم.
در زمانی که من وزیر آموزش پرورش بودم با اینکه مدافع مدرسه غیرانتفاعی بودم و راهاندازی مدارس غیرانتفاعی توسط من انجام شد خیلی هم وقت گذاشتم برای اینکه کار پیش برود؛ ولی کنترلی که ما روی مدارس داشتیم خیلی زیاد بود. دو سال بعد از وزارتم یک جایی یک عده از همین مدیرهای مدارس غیرانتفاعی جمع بودند؛ گفتند واقعاً شما که موافق ما بودید - تعبیر خود آنهاست – اینقدر کنترل و نظارت قوی بود که ما نمیتوانستیم نفس بکشیم. الان گروهی که مخالف ما هستند آمدند و ما هر کاری بخواهیم میکنیم. واقعاً این بیانی بود که خود آن آقایان داشتند.
گریز از مرکز
در مجموع مدارس غیرانتفاعی اثرشان مثبت است گر چه ممکن است حالا بعضی فشارها به مردم است. بهخصوص در شهرستانها مدرسهی غیرانتفاعی واقعاً این چیزهایی که در تهران هست مثلاً میگویند یک میلیون تومان یک میلیون و دویست هزار تومان، چهارصد هزار تومان شهریه رسمی میگیرند هشت صد هزار تومان زیرمیزی میگیرند. واقعاً در شهرستانها خیلی کم است. شهرستانهای کوچک که اصلاً نیست واقعاً چون من هنوز هم با خیلی از این مؤسسان مدارس غیرانتفاعی ارتباط دارم.
هفته پیش چالوس بودم اتفاقاً یکی از مدیران مدارس غیرانتفاعی در خیابان من را دید، از مدیرهای با سابقهی آموزش پرورش بود که بازنشسته شده مدرسهی غیرانتفاعی راه انداخته بعد با او صحبت کردم گفت: «ما بهترین مدرسه چالوس را داریم.» از همین نظر [به لحاظ] مالی گفتم «خدایی چه جور است؟» گفت: «باور بکنید که اگر به خاطر همین عنوانش و اینکه حالا بازنشستهام بالاخره خدمتی میتوانم بکنم این خدمت را ادامه بدهم؛ اگر به خاطر این نبود اصلاً آن جنبهی مادیاش ارزش ندارد برای اینکه چیزی برای من ندارد من اگر بروم الان تدریس کنم در مدارس مختلف خیلی بیشتر درمیآورم تا اینکه مثلاً مؤسس و مدیر یک مدرسهای شدم. حتی حق مدیریتی که میگیرم کمتر از یک مدیر است.» این است که میخواهم بگویم که در شهرستانها اینجور نیست و در مجموع من این کار را کار مثبتی میدیدم و میبینم. میشود هم کنترل کرد.
یکی از ابزارهای کنترلی [این]مدارس که من همیشه در جلسات خصوصی میگفتم آنتیتز مدارس غیرانتفاعی مدارس نمونه مردمی است. مدارس نمونه مردمی فلسفهاش این بود که بالاخره در سیستم دولتی ما یک مدارسی داشتیم که پتانسیل خیلی خوبی داشتند از قدیم هم اینها بالاخره اسم و رسم داشتند ولی از نظر اجرایی هیچکدام دولتی عمل نمیکردند. یعنی رئیس منطقه جرأت نداشت یک دانشآموز به اینها معرفی کند حتی نسبت به مدرسه غیرانتفاعی خیلی خودرأیتر بودند. برای اینکه مدرسه غیرانتفاعی بالاخره یک کسی پول داده بود خرج کرده بود میدانست اگر یک روزی آموزش پرورش بیاید مجوز این را لغو کند، مثلاً یک خسارتی به او وارد میشود که ممکن است هیچ وقت نتواند دیگر کمر راست کند ولی اینجا یک تیمی رفته بودند در مدرسه دولتی و چیزی از خودشان نبود ولی هر کاری میخواستند میکردند. نمونههایش هم خیلی زیاد بود. ما فکر کردیم از این پتانسیلی که تبدیل به یک موضوع منفی در آموزش پرورش شده باید به نفع آموزش پرورش استفاده کنیم.
نمونه دولتی
علاوه بر آن میگفتیم نمیشود که همهی مدارسی که در یک سطح بالاتری هستند یا غیرانتفاعی باشند یا تیزهوشان که ظرفیت خیلی کمی دارد. ما در سیستم دولتی هم یک جاهایی را میخواهیم که واقعاً از یک سطح بالاتری برخوردار باشد. تعداد دانشآموزهای بسیار با استعداد ما خیلی بیشتر از ظرفیت مدارس غیرانتفاعی است حتی اگر همهی این دانشآموزهای بسیار با استعداد پول هم داشته باشند، بروند مدرسهی غیرانتفاعی ولی جواب نمیدهد؛ در حالی که خیلیهایشان پول هم ندارند. لذا ما آمدیم یک مدارس نمونهای درست کردیم در سیستم دولتی شبانهروزی برای روستاها و مناطق محروم که کنکور میگرفتیم.
یک دسته مدارس نمونهی دیگر در شهرهای بزرگ ایجاد کردیم و اسمش را هم گذاشتیم «نمونه مردمی» گفتیم اینها حق دارند با یک ضوابطی تحت کنترل دانشآموز انتخاب کنند؛ یعنی از یک معدلی بالاتر. واقعاً اگر میخواهیم سطح اینها بالا باشد حق دارند برنامههای اضافه بگذارند چه آموزشی چه پرورشی حق دارند از معلمهای غیر از معلمهای رسمی آموزش پرورش هم به عنوان کمکدرسی برای دانشآموزان بگذارند، حق دارند کلاس کنکور بگذارند، حق دارند کلاس زبان بگذارند، منتها در یک چارچوب و یک قالبی و مردم هم باید یک شهریهای بدهند. کسانی که دلشان میخواهد در این مدارس ثبتنام کنند، و به هرحال مشخص بود اگر مثلاً کسی میخواست از کلاس زبان استفاده کند باید ده هزار تومان مثلاً بیشتر میداد، از کلاس کنکور استفاده کند ده هزار تومان دیگر، الی آخر.
اولویت اول خانوادهها مدارس نمونه مردمی بود
یک سیستمی گذاشتیم با شهریهای به مراتب پایینتر از مدارس غیرانتفاعی ولی با کیفیت بسیار عالی. در عرض دو سه سال اول تبدیل شد به اینکه بسیاری از خانوادهها حتی آنهایی که دغدغهی پول نداشتند اولویت اولشان این بود که در مدرسهی نمونه مردمی ثبتنام بشوند تا اینکه در مدرسهی غیرانتفاعی یعنی اگر اینجا قبول نمیشدند میرفتند مدرسهی غیرانتفاعی. یک کنترل خیلی خوبی هم آموزش و پرورش روی این مدارس داشت. سعی کردیم مدیرهایی که به هر حال این تز را قبول دارند و میتوانند اجرا کنند برای این مدارس بگذاریم.
این مدارس، مدارس دولتی معمولی را هم تدریجاً میکشیدند با خودشان بالا. یک طرحی آن سال آخر اجرا کردیم که هر مدرسه نمونه مردمی با یک مدرسه دولتی هم یک رابطه همکاری متقابل داشته باشد. گاهی اینها مثلاً جزوههای کمکدرسی درست میکنند، جزوههای کلاس کنکور درست میکنند، اینجا پول میگیرند از مردم این کار را میکنند همین جزوهها را مثلاً بدهند یک مدرسه دولتی آنها هم استفاده کنند. به هرحال خیلی کار مثبتی بود.
خطای بزرگ
من فکر میکنم آقای مظفر خیلی زحمت کشیدند در آموزش پرورش و دوست بنده هم هستند ولی بزرگترین خطای ایشان در آموزش و پرورش این بود که متأسفانه مدارس نمونه مردمی را منحل کردند با یک روش غیرقانونی هم چون اینها مصوبه شورای عالی آموزش پرورش را داشت. ایشان اول منحل کردند بعد در دولت مورد اعتراض قرار گرفتند. یادم است این مسئله در سال ۷۷ در زمان ریاستجمهوری جناب آقای خاتمی بود که آقای خاتمی در جلسهی دولت خیلی تند شدند. چون یک عده از آقایان وزراء هم اعتراض کردند که شما حق نداشتید این کار را کنید این خلاف است. ایشان گفتند میبریم در شورای عالی مطرح میکنیم هرچه شورای عالی رأی داد. چون حساب کردند که در شورای عالی رأی نمیآورد؛ یکی از اعضای شورای عالی را - که باز به نظر من خلاف قانون بود - تغییر دادند، یک کس دیگری را جایش گذاشتند. حالا این داستان خیلی مهم نیست ولی منظورم این است که در شورای عالی آموزش و پرورش در همان سال ۷۷ اینها را منحل کردند و به نظرم یک لطمهی بزرگی که به آموزش پرورش خورد همین بود.
اعتراض غیرانتفاعیها
الان هم خیلی از کسانی که در آموزش و پرورش خدمت کردند و خدمت میکنند معتقدند آن مدارس خیلی حیف شد که تعطیل شد. آن اواخر خود مدیرهای مدارس غیرانتفاعی میآمدند حالا جدی شوخی میگفتند شما خلاصه با این مدارس دارید گور ما را میکنید چون میفهمیدند مثلاً این مدارس با شهریهی خیلی کمتر با مثلاً آن موقع حالا سالی ۳۰-۳۵ هزار تومان که الان اگر میخواستند بیشتر باید میدادند میشد سالی ۱۰۰ هزار تومان مقابله و رقابت خیلی خوبی داشتند با مدارس غیرانتفاعی، به هر حال آن انجام نشد.
روی دیگر آزادی مدنی
هنوز هم معتقد به مدارس غیرانتفاعی هستم ولی باید از جهات مختلف کنترل میشدند. متأسفانه این کنترلها برداشته شد. یکیاش مدرسهی نمونه مردمی. وقتی میدان خالی شد اینها دیگر هرجور بخواهند خودشان در این میدان بدون رقیب میتازند. بعد هم کنترلهای در مورد شهریه، بازرسیها یواشیواش کم شد. جو کلی جامعه هم به هر حال یک مقداری به سمت اینکه یک وجه آزادیهای مدنی را هم مثلاً اینجور فرض کردند که بالاخره کسی که مدرسه مال خودش است حق دارد روی شهریه تصمیم بگیرد.
نمونه دولتی در مناطق محروم
نمونه دولتی هم در بعضی از شهرهای بزرگ در مناطق محروم فقط بود. مثلاً تهران منطقه ۱۸، ۱۹. در شهرهای دیگر هم معمولاً مدارسی که شبانهروزی بود و بچههای محروم آن شهرها یا روستاها خیلی جاها بچههای روستایی بودند. مثلاً یک روستایی تا دورهی راهنمایی مدرسه داشت و دبیرستان نداشت به خاطر کم شدن تعداد دانشآموز در دورهی دبیرستان، یا تا ابتدایی داشت و راهنمایی نداشت. هنوز هم هستند آنها خوب هم هستند. دولت همهی مخارج این مدارس را میدهد یک رقم خیلی کمی از بعضی از دانشآموزهایی که شبانهروزی هستند میگیرند. اگر واقعاً خانوادهی مستضعف روستایی هستند هیچ چیزی نمیگیرند. اگر مثلاً جزء کسانی هستند که در روستا وضعشان خوب است یک رقم خیلی کمی میگیرند.
دیدگاه