فردوس حاجیان و روایتش از «آرش‌های زمان ما»

در جهان تقدیر می‌شوم و در کشور خودم در حاشیه‌ام

فردوس حاجیان که قرار است با نمایش «آرش، شهر سوخته، بخش طبی ۴» به جشنواره تئاتر فجر بیاید می‌گوید تندیس‌اش در شهرش ساخته و نصب می‌شود اما خودش در حاشیه است.

در جهان تقدیر می‌شوم و در کشور خودم در حاشیه‌ام

با شنیدن نام فردوس حاجیان، احتمالا نخستین چیزهایی که به ذهن‌تان می‌رسد، «عمو فردوسِ شهرک الفبا» و نامزد شدن او برای دریافت جایزه نوبل بهترین معلم جهان در سال ۱۳۹۵ است، اتفاقی که خود از آن این‌گونه یاد می‌کند: «از بین ۲۰ هزار معلم در جهان، در فهرست ۵۰ نامزد اصلی دریافت نوبل بهترین معلم قرار گرفتم.» شاید هم اتفاقی را که در سال ۱۳۷۷ رخ داد و انتخاب او به عنوان معلم و پژوهشگر برگزیده از سوی یونسکو را به خاطر بیاورید.

کارنامه کاری حاجیان اما تنها محدود به این اتفاقات نیست. رئیس دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی از ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۸ و فارغ‌التحصیل دکترای تئاتر، همواره آموزش را با نمایش همراه دیده است و قرار است پس از سال‌ها دوری از جشنواره تئاتر فجر، با «آرش، شهر سوخته، بخش طبی ۴» به این رویداد هنری بیاید. اثری حاصل نگاه او به اسطوره آرش کمانگیر و به گفته خودش، «آرش‌های زمان ما، کهنه‌سربازان وطن» که می‌گوید بهمن ۱۳۶۴ به چشم دیده است که چگونه در بخش طبی ۴ بیمارستان امام خمینی تهران بر اثر عوارض ناشی از بمباران شیمیایی پرپر می‌شدند. نمایشی که با بازی مقداد کامیاب‌اسلامی، احمد خیرآبادی، بابک مولانا، مهشید زبردست، مبینا آقاخانی، پویا فراهانی، آرش رحیمی، مهران تقوی و پرنیا لرنی در بخش غیررقابتی چهلمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر روی صحنه خواهد رفت.  

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگویی است با فردوس حاجیان که اگرچه در پایان می‌گوید «روزی ۱۵ عدد قرص می‌خورم و سمت چپ صورتم همچنان اندکی درگیر فلج اعصاب است»، آموزش به کودکان در بحران و روزآمدکردن «شهرک الفبا» را رها نکرده است.

برخی حتی خاطره‌ها را هم می‌دزدند

فردوس حاجیان صحبت‌هایش را این‌طور آغاز می‌کند: «سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در کنار اروندرود، در حوالی همین روزها که این گفت‌وگو را انجام می‌دهیم، چهار شبانه‌روز در خط مقدم بودم و همان‌جا بر اثر بمباران شیمیایی، جوانان نازنین وطن جلوی چشمانم پرپر شدند و ناجوانمردانه‌ترین اتفاق در زمان جنگ رخ داد.»  

او ادامه می‌دهد: «من معلم بودم و کارم هنر بود و آن زمان در تلویزیون مازندران، ژانر ۱ «شهرک الفبا» را برای کودکان کار می‌کردم. کار من شادی بخشیدن به کودکان از طریق موسیقی، ترانه، نمایش و بازی‌های محلی بود و این که چگونه در شرایط بحرانی، آموزشی را سامان‌دهی کنم که برای بچه‌های خسته از جنگ قدری فرح‌بخش باشد. از سوی دیگر من در جوانی مدرس آموزش معلمان بودم و حضورم در مناطق جنگی بیشتر به واسطه همین مسئله بود؛ آموزش دروسی که خود به خوبی در دوران دبیرستان گذرانده بودم، به ویژه فیزیک و ادبیات، به رزمندگان از طریق کلاس‌های سیاری که در شهرهای شوش، دزفول، شوشتر و در مناطق حاشیه اروندرود، اطراف خسروآباد و اهواز برگزار می‌کردم. حضور من در لشکر ۲۵ کربلا حتی در خطوط مقدم، حضوری آموزش‌محور بود و من مدام در حال آموزش بودم.»  

حاجیان با بیان این که «من حکایت مجروحان شیمیایی عملیات والفجر ۸ را در بیمارستان امام خمینی تهران، بخش طبی ۴ که قربانگاه این جوانان وطن بود به چشم دیدم»، می‌گوید: «در بین آن‌ها جوانی به نام نعمت‌الله ملیحی بود که سلاح شیمیایی، ریه‌هایش را سوراخ کرده بود و تاول‌های نایژه‌های ریه به نایژک‌ها رسیده بود. او قدرت حرف زدن نداشت. درخواست کاغذ می‌کرد و من، پرستاران و برادران او که به ملاقاتش آمده بودند کاغذ را دست به دست می‌چرخاندیم تا نعمت بنویسد چه می‌خواهد. او روی کاغذی که بیش از همه جگر مرا سوزاند و برای من یاد آرش‌های ما و کهنه‌سربازان وطن را زنده می‌کند که همواره در مقام دفاع بودند و نه جنگ، نوشته بود: «آب! جگرم سوخت.» و من ویران شدم.»  

او می‌افزاید: «بهمن ۶۴ بود، چشم من پر از قطره آتروپین بود و شیمیایی موجب تاول‌های جلدی شده بود و در چشمم انگار یک مشت سوزن ریخته بودند. از کشاله‌های ران تا زیر بغل و کف پایم تاول بود و باقی بچه‌ها که روی تخت بودند؛ مالک، بهمن، اسفندیار و... دانه‌دانه جلوی چشمم شهید می‌شدند. من در «آرش، شهر سوخته، بخش طبی ۴» راوی یک روایت واقعی شدم.»   

حاجیان تاکید می‌کند: «این را بنویسید که برخی حتی خاطره‌ها را هم می‌دزدند. برخی می‌نوشتند شهیدی که تشنه جان داد. من ناراحت شدم و با خود گفتم هرچند که ما قرار نیست خود را مرکز قرار دهیم و شهید را به حاشیه برانیم ولی شما راوی را حذف کرده‌اید در حالی که من زنده‌ام! با یکی از این افراد که فارغ از نامش، چند فیلم هم ساخته است، تماس گرفتم و پرسیدم چرا این کار را کرده‌ای؟! پرسید چه کرده‌ام؟! گفتم نعمت‌الله ملیحی در آغوش چه کسی شهید شد؟! پاسخ داد من چه‌کار دارم در آغوش چه کسی شهید شد! گفتم آن روایت را شما از چه کسی شنیده‌ای؟! و چرا فیلمی ساخته‌ای که راوی ندارد؟!»

وقتی همه، جز یک نفر، به فردوس حاجیان خندیدند

حاجیان پس از ذکر آن‌چه سال ۱۳۶۴ در بخش طبی ۴ بیمارستان امام خمینی تهران گذشت، داستان شکل‌گیری ارتباطش با اسطوره آرش را این‌طور تعریف می‌کند: «از جوانی در کلاس‌های فیزیک بسیار در مورد رابطه هرمنوتیک اساطیر، افسانه و آرکتایپ (کهن‌الگوها) با واقعیت‌های موجود مطالعه می‌کردم و این پیش از آن بود که وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شوم. همیشه برای من سوال بود که آیا می‌توانیم اساطیر، افسانه‌ها و آرکتایپ‌ها را هرمنوتیزه (تاویل و تفسیر) کنیم؟ در اوج جوانی به آرش رسیده بودم و اندیشیدن به این که آیا تیری که آرش رها می‌کند می‌تواند در قوانین فیزیک، هرمنوتیزه شود؟ سال ۱۳۶۱ دبیر فیزیکی به نام حسین جمشیدی داشتم، روحش شاد، که این موضوع را با او مطرح کردم و او این سفر خیالی را تشویق کرد و گفت می‌تواند نگاه نو و تازه‌ای باشد. همین‌جا باید پرانتزی باز و اشاره کنم که بخشی از این نگاه بعدها در کتابی از من به نام «آرش، پیشرو در گفت‌وگوی تمدن‌ها» توسط انتشارات گفتمان خلاق به چاپ رسید.»  

او با بیان این که «آن زمان به تشویق همان دبیر فیزیک، به مطالعه کتاب شش جلدی «طرح فیزیک هاروارد» پرداختم» ادامه می‌دهد: «با خود اندیشیدم اگر آرش آن‌طور که می‌گویند از دامنه کوه رویان تیری انداخته باشد و آن‌طور که در اوستا آمده است این تیر پس از یک نیمروز، در کرانه جیحون فرود آمده باشد، با در دست داشتن مسافت و زمان، می‌توان شتاب و سرعت متوسط تیر آرش را به دست آورد؟ نتیجه، بعدها یک مقاله علمی- پژوهشی به نام «معاصرسازی اسطوره آرش، مبتنی بر فیزیک مدرن» شد که در فصلنامه مطالعات نقد ادبی به چاپ رسید. مقاله‌ای که در آن، ارتباط این اسطوره با قوانین فیزیک مدرن، از جمله قوانین نیوتن، مورد سنجش قرار گرفت.»

حاجیان می‌گوید: «اوایل این اتفاق، خیلی‌ها می‌خندیدند و تنها یک نفر نمی‌خندید و او دوست ارزشمند و همکلاسی خوب من، علیرضا نادری بود. ما در محوطه دانشکده هنرهای زیبا نشسته بودیم و من به علیرضا گفتم می‌خواهم پایان‌نامه فوق‌لیسانسم، آرش با این نگاه، نگاهی که اشاره کردم باشد و او از آن جایی که تفکر بسیار خلاقانه‌ای دارد، هرچند خودش به خلق معتقد نیست و به کشف باورمند است، یک ساعتی با من به گفت‌وگو پرداخت و از من خواست طرح مسئله کنم و من گفتم اگر تیری که آرش رها می‌کند مصداق امواجی باشد که ماهواره‌ها ارسال می‌کنند در این صورت آیا آرش می‌تواند نخستین پیام‌آور گفت‌وگوی تمدن‌ها باشد؟ نتیجه این که من پایان‌نامه فوق‌لیسانس‌ام را با عنوان «آرش کهن‌الگوی ارتباطات» با حضور فرهاد ناظرزاده‌کرمانی به عنوان استاد راهنمای نظری، زنده‌یاد حمید سمندریان به عنوان استاد راهنمای عملی و فریندخت زاهدی به عنوان مشاور نوشتم و نمایشنامه‌ام با عنوان «آرش در تیغ آفتاب» نیز سال ۱۳۷۶ در شانزدهمین جشنواره سراسری تئاتر فجر روی صحنه رفت.»   

در جهان تقدیر می‌شوم و در کشور خودم در حاشیه‌ام

او ادامه می‌دهد: «نمایشنامه دیگر من، «شهر سوخته» سال ۱۳۸۱ هنگامی که به علت عوارض سلاح‌های شیمیایی مجددا در بیمارستان بستری شده بودم توسط خانم شیوا بلوریان به عنوان پایان‌نامه فوق‌لیسانس‌شان با حضور قطب‌الدین صادقی به عنوان استاد راهنما کار شد و سال ۱۳۸۲ نیز در جشنواره سراسری تئاتر دفاع مقدس در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت اما همچنان همه آن چیزی نبود که من می‌خواستم از آرش و از بخش طبی ۴ نشان دهم.»  

حاجیان ادامه می‌دهد: «این‌ها در ذهن من بود تا این که از سه سال پیش به علت مشکلات جسمی ناشی از جراحت شیمیایی خانه‌نشین شدم، صورتم فلج شده بود و طی ۱۰ مرحله و در ۳۶۰ جلسه فیزیوتراپی و اشعه‌درمانی به وضعیت فعلی برگشت. طی آن روزها و شب‌های دشوار، آرش، بخش طبی ۴، شهید نعمت‌الله ملیحی و... بودند که در سرم چرخ می‌زدند و سرانجام سال گذشته این نمایشنامه را بازنویسی کردم. مقداد کامیاب‌اسلامی، دانشجوی فوق‌لیسانس بازیگری و کارگردانی کار را دست گرفت، برای اجرای نمایشنامه‌خوانی‌اش زمان گذاشت و در چهارمین جشنواره نمایشنامه‌خوانی تئاتر دفاع مقدس در فرهنگسرای نیاوران اجرایش کرد و اکنون قرار است با کارگردانی من در چهلمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر روی صحنه برود.»  

تندیسم را در شهرم نصب می‌کنند اما خودم در حاشیه‌ام  

حاجیان با بیان این که «من به آموزش در وسط بحران معتقدم» می‌گوید: «هم‌اکنون در سال ۱۴۰۰، به ۱۴۰۰ معلم، مادرمعلم، پدرمعلم و داوطلب‌معلم برنامه «پرچم آموزش» را از پیش‌دبستانی تا ششم دبستان از طریق شبکه‌های اجتماعی یاد می‌دهم. با توجه به این که اکنون خودم از نویسندگان فارسی اول و ششم دبستان هستم، هم از منظر محتوا و هم از نظر روش تغییراتی در «شهرک الفبا» ایجاد کرده و ۵۰ بسته آموزش در بحران طراحی کرده‌ام که بخش کوچکی از آن را می‌توانید در صفحه اینستاگرامم مشاهده کنید و هرچند دوستان قول حمایت داده‌اند ولی هنوز چیزی عملیاتی نشده است و اگر نشود ناچارم در بخش خصوصی از آن رونمایی کنم.»  

او می‌افزاید: «من سال ۲۰۱۷ نامزد نوبل معلمان جهان شدم و تصاویرش موجود است که معلمان برتر فرانسه، آمریکا، انگلیس، آلمان، نوار غزه و... از عمو فردوس می‌گویند، می‌گویند عمو فردوس مروج صلح است. آن‌ها می‌دانستند من جانباز جنگ هستم ولی مدام در گفت‌وگوهایشان می‌گفتند او مروج صلح است، شهرک الفبای مرا هم دیدند اما من در کشور خودم باید در حاشیه باشم؟! مجسمه من، تندیس من در شهرم ساخته و نصب می‌شود اما خودم در حاشیه‌ام. آن هم در شرایطی که آموزش کشورم به «شهرک الفبا»ی دوباره نیازمند است. من اعلام کردم اجازه دهید با ۱۰ نفر از دانشجویان فارغ‌التحصیل تئاتر و ۱۰ نفر آرتیست- معلم با خودم ۲۱ نفر برای میلیون‌ها دانش‌آموز غوغایی به پا کنیم. آیا منی که تربیت معلم درس خوانده‌ام، روانشناسی خوانده‌ام و لیسانس و فوق لیسانس و دکترای تئاتر دارم و الان نویسنده کتاب‌های درسی‌ام و می‌توانم در شرایط بحرانی، در وسط بحران آموزش را زنده و تسهیل‌گری کنم باید در حاشیه باشم؟! من بارها گفته‌ام در شبکه آموزش شرایطی را رقم بزنید تا از طریق تئاتر، بازیگری، نمایش عروسکی و... مجموعه‌ای، هزاردستانی، بسازیم که هم اقتصاد هنر را پویا کند و هم دانش‌آموزان‌مان را از شرایط فعلی نجات دهیم.»  

منبع: خبر آنلاین
کد مطلب: ۳۵۷۱۵۶
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت