مجسمهسازی ۱۵دقیقهای
برای خودش پدر ژپتویی است. سال ها با چوب مجسمههای پرتره ساخته و از ۱۰سال پیش مجسمهسازی با گل را جایگزین آن کرده است. هم هنر و هم حرفه «منصور نوایی» این است که با گلی بیجان در کمتر از ۳۰دقیقه تمثال آدمها را بسازد و تحویلشان دهد.
همین که نام مجسمهساز را به زبان میآوریم، کسبه حوالی محله دردشت درِ کارگاهش را نشانمان میدهند. در فضایی بزرگ، پر از وسیلههای قدیمی و نوستالژیک، زیر اندک نوری، پشت میزی چوبی در حال ساخت مجسمه کسی است که رودررویش نشسته. هنوز کار به پایان نرسیده، اما شباهت مدل و مجسمه به هم کاملاً محسوس است. دور تا دور کارگاه، روی دیوار، میز، کمد و توی قفسهها، انواع و اقسام مجسمههای پرتره کوچک و بزرگ دیده میشود. نوایی میگوید همه این آثار کار دست خودش است. حاصل سالها عشق و زندگی با هنر مجسمهسازی.
صدای قلقل آب بهجوشآمده کتری و عطر چای تازه دم او را به تکاپو انداخته تا زودتر پذیرایمان شود. علاقه این هنرمند ۶۸ساله که روحش را ۳۷ساله میداند، به مجسمهسازی، به کودکیاش برمیگردد. آن روزها سر از این هنر در نمیآورد، اما عاشق حجم و سرهم کردن اشیا به یکدیگر بود: «پدرم راننده خودرو سنگین بود و مدام دستبهآچار؛ کارهای فنی خودرو را خودش انجام میداد. باوجودی که خیلی کمسن بودم، همیشه برای وصل کردن پیچ و مهرهها به یکدیگر اشتیاق داشتم و کارهای نیمهتمام پدر را به اتمام میرساندم. جذب هرچیزی مثل مجسمه میشدم که حجمی را اشغال میکرد، حال این مجسمه میتوانست و میتواند مجسمه آدمها باشد یا حیوانات و یا اشیا؛ خلاصه که حجمسازی در ذهنم خیلی آشکار و نیرومند جای خودش را باز کرده بود.»
مجسمهسازی با ماده خودساخته
لابهلای مجسمههای گلی چند مجسمه چوبی خاکخورده هم در قفسهها قرار گرفته که آنها هم جزء کارهای نوایی است: «قبل از مجسمهسازی با گل، در ۲۰سالگی و حین کار در یک خراطی، در اوقات بیکاری و به صورت خودجوش، بدون اینکه دورهای دیده باشم، چوب میخریدم و برای دل خودم مجسمه میساختم. حتی مغار نجاری هم نداشتم. فقط با یک تکهآهن، چوب را به شکلهای مختلف از مهرههای شطرنج تا صورت حیوانات و... در میآوردم. کمکم علاقهام به این کار بیشتر و بیشتر شد و با احساس نیاز به یادگیری، تصمیم گرفتم در کلاس طراحی شرکت کنم تا اصولیتر حجم را یاد بگیرم. در دورههای آزاد هنرهای زیبای دانشگاه تهران شرکت کردم و نزدیک ۲سال در رشته مجسمهسازی دوره دیدم.»
بعد از ورود به دانشگاه از سال۱۳۶۵ مجسمهسازی با گل را شروع کرد و دیگر گل به ماده اولیهاش برای ساخت پرتره آدمها تبدیل شد: «گل به دلیل انعطافی که دارد در ایجاد شباهت بیشتر بین مدل و مجسمه مؤثر است، اما ایراد بزرگ آن ترک خوردن است. مجسمه گلی وقتی خشک میشود، از حجم قسمتهای لایه رویی کم میشود. این در حالی است که قسمت زیرین هنوز حجم خودش را حفظ کرده و طبیعتاً ترک میخورد. برای رفع این مشکل، پس از ۱۰سال تجربه و آزمون و خطا، با ترکیب چند ماده دیگر با گل آماده، مادهای ساختم که در عین انعطافپذیری امکان ندارد ترک بخورد.»
غرفهداری در بوستان آب و آتش
چند مدل مجسمه در کارگاه وجود دارد. برخی کوچک و به صورت دیوارکوب هستند که در کمتر از ۳۰دقیقه میتواند درستشان کند. بزرگترها هم روی چرخ گردون درست میشوند و ساختشان حدوداً از ۲ساعت تا یک هفته طول میکشد. در صورت تمایل، همه کارها را با رنگآمیزی تحویل مشتریانش میدهد. هزینه کارها هم براساس اندازه و میزان زمانی که میبرد از ۲۵۰هزار تا ۶۰۰هزار تومان متغیر است: «تمام تلاش من این بود که مجسمهسازی را از حالت اشرافی خارج کنم تا هرکسی، در هرطبقهای، بتواند با هنر مجسمهسازی آشنا شود و مجسمهاش را سفارش دهد.»
تا ۱۰سال پیش به مجسمهسازی فقط به چشم یک هنر و سرگرمی نگاه میکرد و در کنارش از طریق کار تولید قطعات خودرو درآمد داشت، اما پس از آشنایی با یک ورکشاپ مجسمهسازی در باغموزه قصر، او هم به راهاندازی غرفههای نمایشگاهی ترغیب شد: «مدتی در رواق هنری برج میلاد غرفه داشتم. پس از آن در بوستانها و نمایشگاههای مختلف شهر غرفه داشتهام و در حال حاضر، علاوه بر حضور صبح تا ظهر در کارگاه شخصی، روزهای پنجشنبه و جمعه عصر تا شب هم در بوستان آب و آتش غرفه دارم.»
مزد کارش عشق است
هم هنرمند است و هم از پس کارهای فنی برمیآید. این را میتوان از انواع و اقسام ابزارهای نجاری تا تراشکاری و...دریل صنعتی که داخل کمد و روی زمین قرار گرفته، فهمید: «هروسیلهای را که در اینجا میبینید، خودم درست کردهام؛ از چرخ گردون گرفته تا ابزارهای مختلف کار و ... هرکار فنی از دستم برمیآید و تا حد امکان همه کارهای اینچنینی مربوط به خانه، کارگاه یا حتی خودرو را خودم انجام میدهم.»
این مجسمهساز باتجربه معتقد است درآمد مجسمهسازی با کار تولید قطعات خودرو و کارهای اینچنینی قابل قیاس نیست: «دستاورد مالیام خیلی کمتر از قبل است، اما روح لطیفی پیدا کردهام؛ از آن روز تا همین لحظه خیلی زیباتر زندگی میکنم. راستش هنرمندان، چون برای عشق و دلشان کار میکنند، اغلب پولدار نیستند. من هم با کار کردن در حوزهای که بزرگترین دستاوردش برایم عشق است، زندگی کردن با عشق را به پولدار بودن ترجیح دادم.»
عمل زیبایی روی چهره برخی آدمها
شگفتیهای کارش کم نیست؛ از سروکار داشتن روزانه با گل که از آن به عنوان مسکنی برای دوری از دغدغههای روزمره نام میبرد تا جذابیت ساخت تمثال آدمهایی که به تعداد اثرانگشتهایشان باهم متفاوتند: «کاری جذابتر از ملاقات آدمهای مختلف و ساخت مجسمههایشان برای خودم سراغ ندارم. آدمهایی که از نقاط مختلف همین شهر، کشور یا حتی گوشه و کنار جهان برای سفارش سراغم میآیند. مشاهده و درک تفاوت ریزبهریز بین این آدمها و دقت حداکثری برای فهم جزئیات چهره هریک از این افراد باعث شده تفاوت رفتاری بین آدمها را هم بهتر درک کنم و در ارتباط مسالمتآمیز با آنها قرار بگیرم.»
علاوه بر جذابیتهایی که نوایی میگوید، چالشهای بامزهای هم در کارش وجود دارد: «همیشه در تمام این سالها تلاش کردهام در ساخت مجسمه هر آدمی دقت زیادی به خرج بدهم تا شباهت حداکثری در مجسمه حفظ شود، اما گاهی بعضیها، به خصوص افراد حساس که در تلاش برای پوشاندن نقصهای چهرهشان هستند، مثلاً از بینی سر پایین، گودی چشمشان و... فراریاند، دیدن مجسمهای مشابه چهره خودشان، برایشان خوشایند نمیآید و تقاضا دارند من بنا به میل آنها چهرهشان را در مجسمه اصلاح کنم. مثلاً یکبار بینی خانمی کمی افتاده بود و وقتی مجسمهاش را تحویل دادم همه خانواده با دیدن مجسمه از شدت شباهت آنها شگفتزده شدند، در حالی که صاحب مجسمه بینی سرپایین را تحویل نمیگرفت و دنبال انکار و فرار از واقعیتی بود که در مجسمهاش به رخ کشیده میشد و تقاضا داشت روی بینی مجسمهاش عمل زیبایی انجام بدهم. یکی دیگر از اتفاقات بامزهای که در این کار حس کردهام این است که ساخت مجسمه آدمهای خوشقلب و بیشیلهپیله خیلی راحتتر است. گل راحت شکل میگیرد و کارم در حداقل زمان ممکن آماده میشود. حتی گاهی در کمتر از ۱۵دقیقه کار تمام میشود و برعکس آن، درست کردن مجسمه برخی افراد طولانی و سخت است.»
بدرقه یک مجسمه تا آلمان
کار و بارش مثل کار قبلیاش، تولید قطعات خودرو، زیاد نگرفته و به خصوص طی ۲-۳سال اخیر با آمدن کرونا و از سوی دیگر عدم برپایی مستمر نمایشگاهها، مشتریها و شاگردانش کم شدهاند: «قبل از کرونا من روزی حداقل ۱۰-۱۲ کار سفارش میگرفتم، اما حالا به حدود ۳-۴ مورد در روز رسیده است. خب، هنر جزء ملزومات زندگی مردم نیست و آنطور که باید برای آن هزینه نمیکنند. در بوستان آب و آتش روزانه افراد زیادی را میبینم که در صف بلال ۳۵هزار تومانی میایستند، اما بیتوجه از غرفه هنر و مجسمهسازی عبور میکنند. البته در این میان افرادی هم هستند که ارزش زیادی برای هنر و هنرمند قائلند و قدر آن را خوب میفهمند.
«فرهاد جهانگیر»، جوان مقیم آلمان، یکی از همین آدم هاست که امروز برای تحویل سفارش مجسمهاش به اینجا آمده: «برای دیدار خانواده به ایران آمده بودم که حین تفریح در بوستان آب و آتش با غرفه مجسمهسازی آقای نوایی آشنا شدم و به کارگاهش آمدم. ۹سال است در آلمان سکونت دارم، اما در تمام اینسالها با چنین هنرمندی آشنا نشده بودم. این آشنایی باعث شد با هزینه بسیار کم و در کمترین زمان بتوانم مجسمه خاص خودم را به یادگار داشته باشم.»
عکسها: امیر پناهپور
دیدگاه