خالق مجسمههای غولپیکر درگذشت/اولدنبرگ پل بین هنر پاپ و کانسپچوال آرت
کلاوس اولدنبرگ مجسمهساز شهیر سوئدی که بخاطر سازههای غولآسا مشهور است و همواره به دنبال ایجاد دگردیسی بین پاپآرت(هنر مردمی) و کانسپچوال آرت(هنر مفهومی) بود، درگذشت.
کلاوس اولدنبرگ زادهٔ ۲۸ ژانویهٔ ۱۹۲۹ هنرمند و مجسمهساز اهل سوئد است. او بیشتر به خاطر تندیسهای همگانیش که با ابعاد بزرگ در فضاهای شهری تعبیه میشدند، شناخته میشود. وی همسر کوسیه فان بروخن، هنرمند شناخته شده هلندی–آمریکایی است.
کلاس اولدنبرگ در سال ۱۹۲۹ در استکهلم سوئد به دنیا آمد. به دنبال زندگی در نیویورک و اسلو، خانواده وی در ۱۹۳۶ به شیکاگو مهاجرت کردند. او تحصیلات خود را از ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ در دانشگاه ییل انجام داد. پس از کار به عنوان دستیار خبری در شیکاگو سیتی نیوز بورو در مؤسسه هنر شیکاگو، وی در سال ۱۹۵۶ به نیویورک رفت و در آنجا ماندگار شد.
اولدنبرگ با تندیسهای نوین خود که در محیطهای باز و شهری و در دسترس همگان گذاشته میشدند نقش مهمی در برآمدن هنر مردمی در آمریکا داشت. در واقع اولدنبرگ را از پیشگامان هنر عمومی بود. او مجسمه و چیدمانهایش را از فضای بسته گالریها بیرون کشاند، به عرصههای باز شهری کشاند. اولدنبرگ تلاش می کرد معاصر زمانه اش باشد، از این رو با نقد هنر نخبه گرایانه مدرنیسم تلاش کرد هنری خلق کند که برای همگان باشد، بی خود نبود وقتی میگفت: من طرفدار هنری هستم که به شما بگوید ساعت چند است؟ و کدام خیابان در کجاست؟...
غذاها، وسایل بازی، تیر و کمان، خمیر دندان و … مهمترین سوژههای ساخت آثار هنری اوست. هنرمندی که استعداد عجیبی در خلق آثار غولپیکر داشت و برای ساخت آثار هنری نیز از سادهترین وسایل زندگی روزمره ایده میگرفت. آثار وی از بزرگترین موزههای هنرهای معاصر جهان سردرآوردند.
این هنرمند سوئدی که نقش مهمی در تقویت هنرهای مردمی و خیابانی(پاپ آرت) داشته است، اغلب مجسمههای خود را در اندازههای غیرواقعی اما از اجسام عادی زندگی روزمره انسانها میساخت. به زبانی ساده تر اولدنبرگ اشیاء عادی و هر روزه زندگی شهری را در قطعهای غول پیکر بازنمایی میکرد و از این رو اثری سراسر تازه میآفریند.
اولدنبرگ از مواد سخت چیزهای نرم و از مواد نرم چیزهای سخت میسازد از جمله مشهورترین هنرمندان پاپ آرت جهان به حساب میآید که متاثر از فرهنگ عامه و تجاری است. یکی از آثار معروف او مجسمه دو همبرگر آبدار است که تقریباً دوبرابر اندازه واقعی هستند. این همبرگرها که ممکن است در نگاه اول واقعی به نظر برسند در واقع از پارچههای ضخیم ساخته شدهاند که با گچ رنگشده سخت روی آنها پوشانیده شده است.
مجسمههای اولیه اولدنبورگ از اشیایی مانند توالت و پنکه ساخته می شدند. اگرچه او توسط مورخان هنر به عنوان یک هنرمند پاپ طبقه بندی می شود، اما تفاوت او با اندی وارهول و روی لیختنشتاین در این است که موضوع او قرابت های نزدیکی با دادا و سورئالیسم دارد. یکی از اولین مجسمه های یادبود هندسی موش بود.
اولدنبرگ سال ۱۹۵۶ به نیویورک رفت و به دنبال آشنایی با گروهی از هنرمندان جوان از جمله «جیم داین»، «رد گرومز» و «آلن کاپروف» و همکاری با آنها در برخی از پروژههای هنری پا به عرصه هنر پاپآرت گذاشت و دیگر هم جدا نشد؛ البته آثار او بهنوعی با سایر هنرمندان پاپآرت متفاوت است و وجه تمایزش نیز در رنگهای درخشان و اندازههای بسیار بزرگ، خلاصه میشود.
تمرکز اولدنبرگ در میانه دهه ۱۹۶۰ میلادی، روی پرفورمنسهایی بود که فرم دیگری از هنرهای نمایشی بودند و در خیابانها و محلههای فقیرنشین شهر نیویورک اجرا میشدند. طبیعتا تفاوت میان هنری که عرضه میکرد با آنچه آن زمان به عنوان هنر در میان جامعه پذیرفته شده بود، باعث شد که خیلی زود مورد توجه قرار بگیرد. هرچند تب تند هنرهای مردمی در سالهای بعد خوابید، اما اولدنبرگ در مسیری که در آن گام نهاده بود ثابت قدم ماند و به خلق آثار هنری در سبک پاپآرت ادامه داد و این هنرمند پیشرو تا نهمین دهه زندگی نیز دست از خلق آثار هنری برنداشت.
به باور بسیاری از کارشناسان هنری، آنچه در آثار هنری اولدنبرگ توجه مخاطب را جلب میکند، سادگی است. او برای خلق مجسمههای عظیمالجثهاش سراغ موضوعات پیچیده و عجیب و غریب نمیرود تا شاید یادمان بیاورد که لذت بردن از سادهترین موضوعات را در میان پیچیدگیهای زندگی، فراموش نکنیم؛ لذت بستی خوردن از جمله همین حسهای خوب است که در میان سختیهای زندگی فراموشش کردهایم. اولدنبرگ اما با قرار دادن یک بستنی قیفی وارونه روی سقف ساختمان یک مرکز تجاری در کلن تلاش کرد تا این موضوع را به یاد راهگذران بیاورد.
او در ادامه مسیر حرفهای برخی از آثار معروفش را به کمک ون بروگن، همسرش خلق کرد. یکی دیگر از آثار مشترک او و همسرش که بسیار نیز مشهور است، «پل قاشق و گیلاس» است. از میان دیگر آثار مشترک این زوج هنرمند میتوان به «بطری یادداشتها»، «گیره لباس»، «پاک کن ماشین تایپ» و «چتر کروزوئه» اشاره کرد.
اولدنبرگ بهخوبی توانست با بهرگیری از هنر، هم انسان را به اندیشه وا دارد و هم اینکه در عین خلق آثار انتقادی، حال جامعه را خوب کند. شاید خلق آثار غولپیکر و تعبیه آنها در مرکزیترین نقاط شهر که توجه هر رهگذری را به خود جلب میکند، باعث شود که دیگر بهراحتی از کنار موضوعات ساده زندگی گذر نکنیم. فرقی نمیکند، بستی یا یک وسیله بازی یا یک خوراکی، اولدنبرگ تلاش کرد بگوید همین لذتهای کوچک فراموششده، در پیچوتابهای زندگی همچنان هستند، فقط ما آنها را از یاد بردهایم.
دیدگاه