روزنامهنگاری که با رضاخان درافتاد به قتل رسید + ماجرای قتل خونین
سرنا_ ۱۲ تیرماه سال ۱۳۰۳ بالاخره آن اتفاقی که باید افتاد؛ همه میدانستند اتفاق خواهد افتاد و خودش هم. «میرزاده عشقی» زبانِ سرخ را برگزیده بود و هنوز ۳۰ سالش نشده بود که فریاد حقخواهی مردم علیه دیکتاتوری رضاخانی شده بود و ترور شد.
اسمش «سیدمحمدرضا کردستانی» بود و «میرزاده عشقی» تخلصش؛ شاعر و روزنامهنگار و نویسنده که باشی، تخلصت معروفتر است از نامت. عشقی سر پرشوری داشت و عاشق نوگرایی بود و کهنهها را دوست نداشت، حتی شعر نو میگفت و حتی نخستینبار شعر « نیما یوشیج » را او در روزنامهاش چاپ کرد و شعر نو در ایران شناخته شد.
نام روزنامهاش « قرن بیستم » بود و عشقی که تند و تیز بود و سر نترسی داشت در این روزنامه و در هر روزنامهای که دستش میرسید به یک نفر میتاخت؛ رضاخان که آن موقع نخستوزیر بود. آن نوگرایی که عشقی میپسندید، آن نبود که رضاخان حرفش را میزد و عمل میکرد و عشقی شناخته بود این مرد را و داستان قدرت در ایران را و میشناخت انگلیسیها را و میدانست بیدلیل پشت کسی در نمیآیند و رضاخان را علناً نوکر انگلیس معرفی میکرد.
انتقاد از قلدر مشهور زمانه هم بیپاسخ نمیماند در دوره یکهتازی رضاخان. اینطوری بود که عشقی هنوز ۳۰ سالش نشده بود که ترور شد و پیکرش را تهرانیها با جمعیتی تشییع کردند که خیلیها گمان کردند و نوشتند دیگر تهران چنین مراسم تشییعی به خود نخواهد دید. پیکر عشقی بود، همچون پیکر آزادهای و شهیدی و مردی و تهران و ایران آن روزها غمبار بود.
گرفتن رشوه وثوقالدوله نخستوزیر وقت و چند وزیر از بریتانیا در زندگی چگونه آدمی بود؟ معروف است که «سعید نفیسی» با چند جمله بهترین توصیف را از وی ارائه داده است: «بسیار دست و دلباز بود و هرچه عایدش میشد در چند ساعت تمام میکرد و هیچوقت اندوخته فردا را نداشت. دوست بسیار کم داشت و ما دوستان معدود او هرچه کوشیدیم سروسامانی به کار او بدهیم، خود نگذاشت. تردیدی نیست که مناعت طبع داشت و این مناعت طبع با بلندپروازی همراه بود و بهمحض اینکه گشایشی در زندگی او پیدا میشد در اندک مدتی تلف میکرد... خاصیت بارز شاعری که در بعضی از سخنسرایان بوده است، در او نیز بود و آن این بود که با صاحبان قدرت نمیجوشید و گردنفرازی میکرد، اما درباره افرادی که به او نزدیک بودند، فروتن بود.
از دیگر خصوصیات عشقی این بود که هیچ وقت زیر بار عرف و مقتضیات نمیرفت. خشم و نفرتی از اوضاع زمانه داشت و گاهی در این زمینه بسیار بیباک و بیپروا بود. میتوان گفت مردی افراطی بود در دوستی و دشمنی و همچنین در موافقت و مخالفت . »
همین آدم وقتی «وثوقالدوله» قرارداد ۱۹۱۹ را با بریتانیا بست، رفت در خیابان در کنار مردم معترض و فریاد کشید و شعر خواند علیه قراردادی که در تاریخ معاصر ایران معادل خیانت کامل و سند تحتالحمایگی ایران ارزیابی شده است. حالا بماند که بعدها معلوم شد جناب وثوقالدوله نخستوزیر وقت و چند وزیر رسما رشوه گرفته بودند از بریتانیا.
دیدگاه