آی عشق آی عشق چهره آبیات پیداست
آغاز روایت با عاشقانهای دلنشین به تصویر کشیده میشود، عاشقانهای بین دو شخصیت اصلی قصه، خاتون و شیرزاد، که بیننده را به تماشای عشق میان آن دو ترغیب میکند. دو آدم با دو دیدگاه و دو دنیای متفاوت که گویی تنها عشق آنها را به یکدیگر پیوند داده است.
در ادامه و با شروع جنگ و اِشغال وطن توسط بیگانگان عشق شکل دیگری به خود گرفته و گویی بزرگتر میشود. از «خاتون و شیرزاد» و «فرهاد و گلی» به خاک و وطن میرسد و روایت عاشقان وطن آغاز میشود.
سرزمینی آباد با حضور دشمن به ویرانه ای تبدیل شده و بوی فقر و بیماری و مرگ میدهد، سرسبزی آن را خون عاشقانش سرخ کرده و تجاوز بیگانگان وحشت شبانه روزی مردم را باعث شده است.
شادی به غم، آزادی به اسارت و عشق به نفرت تبدیل میشود و در این بین عشق کوچک و دلنشینِ قصه به پایان خط نزدیک شده و در مقابلِ عشقی جاودانه رنگ میبازد.
زن اصیل و قدرتمند قصه، خاتونِ عاشق، پا به پای خاک وطن و هموطنانش فرسوده میشود، زجر میکشد، مقاومت میکند و در نهایت عشقی بزرگتر جایگزین عشقِ زندگیاش میشود تا همچنان قدرتمند و محکم در برابر دشمن اشغالگر بایستد.
شیرزادِ عاشق اما همچنان عاشق خاتونش است و سرگردان و مستاصل از راهی که به ناچار در پیش گرفته.
«خاتون» حکایت مردمان دورانی است که قربانی قدرت شده اند، روایت ظلم ظالمان است و مظلومیت مظلومان، تصویری از پلیدی جنگ است و ویرانی، قصه مرگ است و بیماری و اسارت، نمایش خیانت است و استقامت و در این بین «عشق» است که در جای جای روایت حضوری پررنگ دارد و اشتیاق بینندهاش را میطلبد. «عشق» برگ برنده ای است برای داستان «خاتون» و چه عاشقانه، پیدا و پررنگ است چهره آبیاش!
حاصل تماشای قصهی تلخ خاتون بغض است و اندوه و انتظار. بغض از عشقی که لابهلای این همه تاریکیها ملموس است و نورانی، اندوهی که نمک میپاشد بر زخم کهنه و انتظاری تلخ برای دانستن سرنوشت شخصیتهایش!
دیدگاه