پاسخ رئیس صداوسیما درباره بازگشت عادل فردوسیپور به تلویزیون
پیمان جبلی، رئیس صداوسیما میگوید: ممکن است کسی رفته باشد با یک جای دیگری قرارداد بسته باشد، یا یک مشکل خانوادگی دارد و فعلا نمیتواند بیاید با ما کار کند. ۶ ماه که روی آنتن ما نمیآید، میگویند که لابد این هم طرد شده. در صورتی که اینطور نیست.
۶ ماه از آمدن پیمان جبلی ۴۵ساله از بخش برونمرزی به ساختمان شیشهای صداوسیما میگذرد. او بعد از ۱۸ ماه پرحرفوحدیث مدیریت محمد سرافراز و ۵ سال مدیریت پرفرازونشیب عبدالعلی علیعسگری، حکم مدیریت سازمان صداوسیما را گرفت تا مانند پیشینه متفاوتش نسبت به همه مدیران این سازمان کارش را شروع کند.
سابقه او بهعنوان خبرنگار شاید به او توانایی ببخشد که چشم اسفندیار جامجم را به تفاوت کارنامه او با دیگران تبدیل کند. او به جای تغییرات مدیریتی و تغییرات ساختاری، ابتدا تولیدات را متوقف کرد و سپس برنامه پخش بخشهای خبری را به هم ریخت. او میداند که تغییر در سازمان یعنی تیشه زدن به صخرههای یک کوه. ساختار سازمان صداوسیما نیازمند قدرتی فراتر از مدیریت است. پس تغییر را از برنامهها و حیاتیترین برنامهها یعنی اخبار آغاز کرد. او خبرنگار است و برایش خبر، آب حیات است.
برای درک آنچه در ذهن مدیر تازه سازمان میگذرد، عصر روزی در اسفند شلوغ تهران راهی دفتر پیمان جبلی شدیم. سعی کرد تصویر مطبوعی از یک مدیر تازهنفس از خودش بسازد. او یک خبرنگار بوده که هنوز به روزنامه ایمان دارد.
در روزهای پایانی سال موضوعی که سروصدا به راه انداخت، حذف بخشهای خبری است. این تغییر و تحولات در معاونت سیاسی و بخشهای خبری بر چه اساس است؟
در مورد سیاستهایی که پیش از ۵ ماه گذشته در حوزه معاونت سیاسی سازمان اجرا شده و بیش از حوزههای دیگر در بین مخاطبان و افکار عمومی نمود داشته، این نکته مدنظر است که حوزه سیاسی به لحاظ اجرای سیاستهای تحولی حوزه زودبازدهی است. حوزههای دیگر سازمان صداوسیما به برنامهریزی درازمدتی نیاز دارند. برای اینکه ایده، تبدیل به برنامه شود، زمانبر است. بعضی از ایدهها شاید سالها طول بکشد تا به نتیجه برسد. مثل کارهای نمایشی فاخر و به قول ما که میگوییم «الفِ ویژه» که بعضی اوقات ۵ سال یا ۶ سال تولیدشان طول میکشد، طراحی ایده، شکلگیری ایده و فیلمنامه و تصمیم به اجرا گاهی اوقات ۲ دهه طول میکشد. مثل کار «حضرت موسی(ع)» که شروع کردیم و کار «سلمان فارسی» که شروع شده و در میانه راه است. اینها ایدههایی هستند که از ۲ دهه پیش حداقل اراده آن در صداوسیما وجود داشته و تازه الان به بار نشسته، لذا این حوزهها دیربازده هستند و هر مدیر جدید سازمانی که میآید، برای اینکه سیاستهای تحولیاش در حوزههای نمایشی دیده شود، به یک یا بیش از یک سال زمان احتیاج دارد اما مدل خبر اینطور است که زود میتوانید سیاست مدنظرتان را اعمال کنید و به نتیجه برسید.
آنچه در حوزه سیاسی و خبر و اطلاعرسانی از روز اول در حکمی که برای معاونت تأیید سیاسی صادر شد مشخص بود، این بود که در حوزه خبر، تحولی که دنبال میکنیم تحول مبتنی بر سندمحوری است. درواقع مبنای اولویتدهی و اولویتبندی و پیگیری و مطالبات را برمبنای اسناد بالادستی میگذاریم. چون احساس ما و آسیبشناسیای که کرده بودیم، این بود که مشکل کشور این است که اسناد و قوانین بسیار زیادی داریم، منتهی هیچکدام آنطور که باید و شاید اجرا نمیشوند؛ یعنی اجرای سندها، اجرای قوانین، آن هم قوانین مهم و اساسی، قدم اول برای حل مشکلات کشور است. لذا مبنای کار را در حوزه خبر، سندمحوری قرار دادیم.
در حوزه خبر، اولا تشخیص اولویت بر مبنای سند تشخیص درستی باشد، از نگاههای سلیقهای و بهعبارتی، شخصمحوری در حوزه سیاسی عبور کنیم و به حوزه رسانهمحوری به معنی صداوسیمامحوری برسیم. سازمان صداوسیما بهعنوان رسانه، بهعنوان یک دستگاه بسیار مهم تصمیمگیر در حوزه فرهنگ و اطلاعرسانی باشد که تصمیم بگیرد نه یک فرد، نه یک سلیقه، نه حتی یک خبرنگار. یک سوژه توسط خبرنگار مطرح میشود، بعد جریانسازی و پیگیری پروندههاست که باید در یک اتاق فکری شکل بگیرد. این اتاق فکر به قوانین و اسناد بالادستی و چالشهای روز کشور مسلط است و به اولویتهای کشور مسلط است که اینها باید حل شود، پیگیری و دنبال شود.
اولویت اول این بود که بحث سندمحوری باشد و بعد موضوع همافزایی. همافزایی هم یکی از مهمترین اهدافی است که در حوزه خبر، دنبال میشود. سالهای سال در حوزه سیاسی بخشهای متعدد خبری در کنار شبکه خبر را داشتیم که علاوه بر آن، خبرگزاری صداوسیما را هم از سال ۹۴ که خودم معاون سیاسی سازمان بودم از شکل واحد مرکزی خبر به خبرگزاری صداوسیما تبدیل کردیم که دلایل آن هم قابلذکر است، مجموعههای متعددی را در حوزه خبر داشتیم اما جریانسازیای که تأثیرگذاری داشته باشد و منجر به نتیجه شود، کم اتفاق افتاده بود.
ما برای اینکه از همین ظرفیت موجود فعلی که همکاران باسابقه، باتجربه و خوشفکر و بعضا منحصربهفردی در حوزه کاری خودشان بودند، بتوانیم بهترین استفاده را کنیم، تصمیم به همافزایی نیروها گرفتیم. برای این کار حتما لازم بود تمام این ظرفیتها از شبکه خبر، بخشهای مختلف خبری و خبرگزاری صداوسیما با هم یکجا دیده شوند و ما چندین گروه تخصصی خبرگزاری صداوسیمایمان را به ۲۰-۱۰گروه تخصصی تبدیل کنیم و هر گروه تخصصی حداقل دوباره برای خودش ۱۵-۱۰میز تخصصی داشته باشد؛ بهطور مثال یک گروه تخصصی اقتصاد، برای اینکه بتوانیم جریانسازی کنیم و بتوانیم درواقع مطالبه منجر به نتیجه داشته باشیم، این گروه باید شامل تخصصهای متعدد باشد که در خیلی از رسانههای حرفهای دنیا هم معمول است.
مجموعه ظرفیتهای تولید خبر و گزارش و پیگیری شبکه خبر، خبرگزاری صداوسیما و بخشهای خبری صداوسیما و حتی بخشی از باشگاه خبرنگاران بیایند و به این حوزههای تخصصی تبدیل شوند که لازمه این کار همافزایی و تجمیع امکانات و نیروی انسانی بود و عبور کردن از موازیکاریها و آسیبشناسی بخشهای خبری که همیشه در دستور کار بوده. شبکه خبر بهعنوان شبکهای که به موازات بخشهای خبری سیما همیشه فعالیت میکرده و بهعنوان یک شبکه مرجع شناخته شده بود. خب این یک فعالیت موازی است که اتفاق میافتاده. تصور کنید مثلا ساعت ۷ بعدازظهر یک مخاطبی که میخواهد از اخبار مطلع شود، همزمان هم شبکه یک دارد خبر را پخش میکند و هم شبکه خبر. و چون ما یک رسانه هستیم و تفاوتی نداریم؛ قاعدتا تغییر خاصی هم در رویکرد و حتی در چینش خبرها مشاهده نمیکنید. این مصداق روشن موازیکاری است. آن کسی که میخواهد خبر را ببیند، میتواند از شبکه مرجعی که خبر پخش میشود، اخبار را ببیند.
یکی از گامهای مهم برای اینکه ما به آن هدف اصلیمان برسیم، این بود که از این موازیکاریها حتیالامکان به نفع بیشتر دیده شدن خبر از این ادغام عبور کنیم البته ترجیح میدهم به جای ادغام واژه همافزایی را بهکار ببرم، همافزایی بخشهای مختلف خبری را در دستور کار قراردادیم، بررسی و مطالعه شد و با سیما هماهنگیهای لازم به عمل آمد.
یکی از اشکالاتی که همیشه در کنداکتور برنامههای سیما بهویژه در شبکههای یک و دو وجود داشت، این بود که ساعتهای قرار گرفتن خبرهای متوالی که پشت سر هم پخش میشود؛ باعث میشد که آن قدرت مانور در اختیار سیما نباشد. با این سیاست جدید، هم خبر متمرکز میشود، بیننده خبر میداند که در نهایت با یک مجموعه خبری کامل و جامع مواجه است، قدرت جریانسازی مجموعه سیاسی بیشتر میشود و هم قدرت مانور سیما برای اینکه بتواند از کنداکتورش حداکثر استفاده را کند بیشتر میشود. سیاست در غالب شکلگیری مجموعه تحریریه مرکزی در حوزه سیاسی که اسم آن جرس گذاشته شده شکل گرفته است. جرس خلاصه جریانسازی، راهبردنویسی و سیاستگذاری است؛ یعنی مجموعه اتاق فکر حوزه سیاسی که در آنجا فکر و بحث میشود و اولویتها سنجیده میشود.
این موضوع چه زمانی عملیاتی میشود؟
عملا از روز اول شکلگیری دوره جدید تحولی در معاونت سیاسی، همافزایی بخشهای مختلف شبکه خبر و خبرگزاری صداوسیما شروع شد؛ نیروهای خبرنگاری که در شبکه خبر بودند و خبرگزاری صداوسیما کنار همدیگر هستند. ما دیگر ۲تا خبرنگار، یکی خبرنگار شبکه خبر و یکی خبرنگار خبرگزاری صداوسیما عملا نداریم. همه به مجموعه واحد خبرگزاری صداوسیما در میزهای تخصصی تبدیل شدهاند. و هر کدام از خبرنگاران هم در حوزه تخصصیای که خودشان علاقه داشتند رفتهاند و قرار گرفتهاند و آن قسمت را به حوزه تخصصی خودشان تبدیل کردهاند.
وقتی روسای سازمان تغییر میکنند، نخستین کار رئیس جدید انتصابات در شبکههای مختلف سیماست. شما سراغ این بخشها نرفتید. حدس و گمانهزنیهایی مبنی بر حذف دو معاونت سیما و صدا وجود دارد. در مورد این بفرمایید. آیا قرار است معاونت سیما و صدا برداشته شود؟
ما برنامه تحولی خودمان را در ۳ بعد دیدیم. بعد تحول محتوایی، تحول رویکردی و تحول سازوکاری. در تحول محتوایی، ابتدا باید خلأهای محتوایی خودمان را شناسایی کنیم. در تولیداتی که تا به امروز در حوزههای مختلف صدا، سیما و حتی خبر داشتیم، به چه حوزههایی نپرداختیم، کدام حوزهها مغفول ماندهاند و کجاهاست که جامعه اتفاقا عطش و مطالبه آن را دارد و درخواست دارد و ما به آن نپرداختهایم. یا اینکه کدام حوزهها را بیشتر از حد به آن پرداختهایم، همچنین منطقی کردن این سهمبندی و تخصیص دادن به موضوعات و درحقیقت بنمایه محتوا، این حوزه اول تحول ماست که حوزه آسیبشناسی جامعی نسبتا انجام شده و سرفصلهایی را شناسایی کردیم که اینها در پرداختن محتوا، سهم یکسان نداشتند. مثلا ما در موضوعات مختلفی که در حوزه نمایشی داریم، به چه موضوعاتی میپردازیم؟ معمولا به حوزههای روابط خانوادگی، روابط تحتعنوان ملودرامهای خانوادگی اجتماعی که بیشتر به آنها توجه میکنیم. موضوعاتی با رویکرد مثلا آیندهنگری، تخیلی یا گونههای دیگری که تا به حال به آنها نپرداختهایم و یا حتی موضوعاتی که باید به آن پرداخته شود، مانند ژانر کمدی را بررسی میکنیم.
سهمیهبندیای که ما برای یک سال برای موضوعات مختلف داریم، آیا منطقی هست یا نه؟ آیا حوزههایی هست که ما تا به حال سراغ آن نرفتهایم مانند گام دوم انقلاب اسلامی که رهبری آن را تبیین و تعیین کردهاند، ما تصورمان از ۳۰سال آینده چیست؟ آیا توانستهایم در قالب داستان و رمان دربیاوریم و آن را دراماتیک کنیم؟ فیلمنامه و تبدیل به سریال شود؟ پس گام اول ما تحول در محتواست، گام دوم تحول در رویکرد است.
تحول در رویکرد به این معنی که ما درواقع شیوه عملمان و فرایندهایمان را متفاوت کنیم؛ فرایندها به این معنی که مسیر تولید محتوا و رویکردهایی که اینها در رسیدن به آن محتوای موردنظر میتواند به ما کمک کند. تحول در سازوکار یعنی این که تحول در محتوا و در رویکرد با سازوکارهای فعلی و ساختارهای فعلی پاسخ دهد، البته ما سراغ تغییر دادن ساختار و سازوکار نمیرویم اما اگر تغییر و تحول محتوایی و رویکردی منوط به تغییر سازوکار و ساختاری باشد حتما سراغ سازوکار هم میرویم.
بنابراین در برنامه تحولیمان اولویت را به تغییر ساختاری ندادهایم؛ چون تغییرات ساختاری بهویژه در سازمان گسترده و پیچیدهای مثل صداوسیما اینگونه است که اگر شما بخواهید به یک نقطهای دست بزنید یا تغییری ایجاد کنید، این بهصورت مویرگی تا بخشهای خیلی زیادی از سازمان منتشر میشود و از مدیران وقت بسیار زیادی را میگیرد و ناگهان میبینیم ۴سال است که درگیر تغییرات ساختاری شده و کاری نکردهایم. انتصابات هم به همین شکل است. با رویکرد آسیبشناسی و بعد رویکرد فرایندشناسی نگاه میکنیم؛ آیا این تحول، رویکرد و این فرایند با مجموعه افرادی که در خدمت آنها هستیم رخ میدهد یا نه؟
البته بحث شایستهگزینی در همه مراحل مطرح است. تغییر ایجاد نمیکنیم اما اگر احساس کنیم براساس این تغییرات حتما باید تغییراتی در افراد هم اتفاق بیفتد، ما این کار را انجام میدهیم. لذا با توجه به ویژگی شخصی که خودم داشته و دارم و این است که چون داخل سازمان هستم، همه را به نوعی میشناسم و خیلی نباید انرژی مصرف میکردم که افراد را شناسایی کنم یا بشناسم، لذا در مرحله اول در حوزههای سیما و صدا، به تغییرات انتصابی خیلی اولویت ندادیم، به آسیبشناسی، گرفتن نظر همکاران و کارشناسان داخل و بیرون سازمان و رسیدن به آن نقطه تحولی فرایندی که آن نقطه تحولی بتواند برای ما محتوای خوب و مناسب تولید کند، وقتمان برای این موضوع صرف شد.
البته بهصورت طبیعی هم در داخل سازمان و هم بیرون سازمان، انتظار نو شدن و تغییرات مدیریتی هم از مدیریت جدید صداوسیما میرود، بهنظر میآید که ما بعد از اینکه به نقطه تقریبا نهایی فرایند مطلوب تولید رسیدیم، بهتدریج تغییرات مدیریتی را هم شاهد خواهیم بود.
آن شایعاتی هم که بیرون از سازمان منتشر شده، گمانهزنیهایی است که الزاما منطبق با واقعیت نیست. اینکه معاونت صداوسیما با هم یکی میشوند یا پیشبینیهای دیگر، ما هرچه جلوتر رفتیم دیدیم، هیچکدام تا به امروز اتفاق نیفتاد. در دستور کارمان ، یکسانسازی و ادغام ۲معاونت صداوسیما در دستور کار ما نبوده و بهنظر هم نمیرسد که الان این موضوع دستور کار ما باشد.
یک بحثی که همیشه به عنوان نقد در دورههای قبلی مطرح میشد، سروسامان دادن به تولیدات است؛ بهطور مثال شبکههای یک، دو و سه در طول سال و در مناسبتها دستشان پر است اما شبکه ۵ هیچ ندارد. تقریبا توازنی وجود نداشت که مثلا این سریالهای الف ویژه که ساخته میشود کدام شبکه است. واقعا همینطور بود، دوستی مدیر شبکه سه با ریاست سازمان باعث میشد که توجهها به شبکه سه باشد، یک دورهای توجهها به شبکه دو باشد. این را فقط در بحث سریال و تلهفیلم و اینها عرض میکنم، شما و تیم همراهتان چه در درون سازمان و چه بیرون از آن چه برنامهریزیای خواهید داشت تا به یک توازن و در نتیجه رضایت مخاطب برسیم؟
برداشت شما کاملا درست است. ما هم در آسیبشناسیمان به همین نکتهای که شما فرمودید رسیدیم. تشدد در توزیع محتوا وجود دارد. محتوا میتواند سریال و نمایش باشد و برنامهها و سرگرمی، مسابقه و به قول ما بیگپروداکشن، مستند و چیزهای دیگر. متأسفانه این تشدد ناشی از تشدد در فرماندهی در مدیریت سیماست. تشدد در فرماندهی باعث میشود که با جهتگیریهای مختلف، یکی به سمت چپ بزند، یکی به راست بزند، آخر سر هم معلوم نشود که صداوسیما چه مشکلی را میخواهد حل کند، دنبال برداشت چه باری از روی زمین است. تلاش و هزینه میشود، انرژی صرف میشود ولی در آخر برایند مشخص ندارد و این در حوزه سیاسی تبدیل به یک همافزایی شد که در نهایت از درون آن برایند بربیاید.
شما در همین ۲،۳ماه با وجود اینکه واقعا در مرحله آزمایشی هستیم و هنوز ساختار شکل نگرفته، اما چند پرونده از روی زمین برداشته شد. همین روزها ما شاهد موضوع مجوزهای الکترونیک هستیم که عملی شد، یعنی کاری که سالهای سال روی زمین مانده بود با پیگیری مداوم ما و رسانه انجام شد. بحث آزادسازی سواحل که سالهای سال بود کسی زیر بار آن نمیرفت، نخستین کسی که مجبور شد انجام دهد خودمان بودیم. چون ما هم مشمول همین بحث آزادسازی در مجموعه زیباکنار میشدیم. این واقعا نتیجه همین همافزایی بود؛ همافزایی و مدیریت واحد و یکپارچه. عینا همین مسئله را همانطور که شما هم اشاره کردید، در سیما در تولید محتوا و هم در چینش محتوا داریم. متأسفانه در عرض یکماه چند سریال پخش میشود که همه آنها تقریبا یک موضوع دارد. حتی ۳یا چند سریال طنز ممکن است که همزمان با هم پخش شود یا ۲ برنامه پرمخاطب جذاب، هردوی آنها زمان پخش یکسان دارند. شما بهعنوان مخاطب نمیدانید الان شبکه یک را بزنید یا شبکه سه، یا مثلا شبکه نسیم. بعضیمواقع میبینید هرجا را که میزنید هیچی ندارد.
با اینکه آن ساعت همه منتظرند که حداقل یک شبکه برنامه بهدردبخور داشته باشد؛ این یعنی درواقع ما ۲تا مشکل داریم. اول عدموجود نظم و انضباط در تولید محتوا بهصورتی که همه حوزهها را پوشش دهد و دوم عدممدیریت یکپارچه کنداکتور، مدیریت واحد یکپارچه کنداکتور به این معنی که با یک نگاه از بالا به شبکهها مشخص کند که در این پازل کجا چه برنامهای باید چیده شود که وقتی ما بهصورت جدولهای طولی و عرضی مشاهده میکنیم، طولی یعنی اینکه ما شبکههای متعددی که کنار هم داریم، اینها با هم یک پازل را تنظیم کنند. برنامهریزی ما این است که یک شبکه بتواند سریال جذاب پخش کند، شبکه دیگر مستند فاخر پخش کند، یک شبکه دیگر برنامه سرگرمی داشته باشد؛ مثلا مسابقه داشته باشد و بهصورت عرضی، یعنی خود شبکه هم در کنداکتور بهاصطلاح عرضی خودش، این محورها را بتواند بهصورت متوازن پوشش دهد.
این همان اصلاح فرایندی است که تقریبا به این نقطه رسیدیم که برای ایجاد وحدت فرماندهی و یکپارچهسازی و انسجام بخشی به تولید در سیما هم ما باید به نوعی تمرکز در تولید برسیم. نه به این معنی که ما تنوع را از بین ببریم، نه به این معنی که تولیدات ما خطی شود و تخت و یکدست شود، نه به این معنا که نوآوری و تنوع شبکههای ما از بین بروند و همه یک شکل شوند، بلکه بهمعنای اینکه اولا از یک گلوگاه ایدهها به مرحله تولید برسد. چرا از یک گلوگاه؟
منظورم این است که یک جا تشخیص دهند که من در این پازل در این قسمت کم و کسری دارم و در این قسمت زیاد دارم، پس الان بروم سراغ آن قسمتی که کم و کسری است. سفارش ساخت میخواهم بدهم، به آن قسمتی سفارش دهم که کم و کسر دارد، آن قسمتی که تمرکزش زیاد بوده یا تراکم داریم، در مورد آن قسمت فعلا دست نگه دارم، یعنی یک نوع تنظیمگری در تولید براساس محتوا و نوع دیگر تنظیمگری چینش کنداکتور، حالا که این تولیدات آمده و چه در حوزه نمایشی و چه در حوزه سرگمی، در حوزه بیگپروداکشن، در حوزه مستند، در حوزههای مختلف، حالا بهگونهای توزیع شود که این آرایش شبکهها، چگالی لازم را بتواند هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ چینش حفظ کند. این فرایندی است که انشاءالله اگر اجرا شود تقریبا شبیه آن وحدت فرماندهی میشود که در تناسب با ماموریت سیاسی نوع دیگری است. ما یک سازمان هستیم، دو سازمان نیستیم؛ یعنی اینکه یک سیاستگذاری در سازمان صداوسیما باید دنبال شود.
مواردی هست که مدیریت با جسارت و با یک آیندهنگری میتواند اعتماد عمومی را نسبت به سازمان زیاد کند. نمونه آن مثلا بازگشت چهرههای قدیمی به سازمان است؛ مثلا روی آنتن رفتنشان. اگر خاطرتان باشد، ۲سال قبل برای آمدن شادروان ملکمطیعی به سازمان اعلام شد و بعد ایشان نیامدند و وقتی ایشان فوت کردند، یک جوری یک خلائی در سازمان احساس شد که مثلا چه اتفاقی میافتاد اگر ایشان میآمد روی آنتن و در یک برنامه خیلی فان، یک حرفهایی میزد، برنامه هم که زنده نبود... بهنظر شما وقت آن نیست که بعضی از چهرههایی که بعد از این چند دهه انقلاب تثبیت شده و مسائل و سیاستها مشخص است و راحتتر می شود در مورد بعضی از چهرهها تصمیم گرفت، البته نه با چهرههای معاند و منافق و اینها، منظورم چهرههایی است که دارند در کشور زندگی میکنند و تکلیفشان هم با کشور و هم با حاکمیت مشخص است. آیا در دوره مدیریت شما از این اتفاقات خواهد افتاد؟
در این دورهای که مسئولیت بهعهده قرار گرفتهام، تمام تلاشمان را باید بکنیم که این موضوع را حفظ کنیم تا از دایره رسانه ملی خارج نشود. در کشور با مسئلهای روبهرو هستیم که مسئله فقط صداوسیما هم نیست، بلکه دستگاههای دیگر هم هست. عموما افراد وقتی از یک سطح شهرتی بالاتر میروند، مدیریت کردنشان خیلی سخت میشود.
البته در دنیا برای مدیریت کردن چهرهها قوانین مالی یا حقوقی وجود دارد؛ یعنی الزامهای مالی و الزامهای حقوقی بر اساس قانون وجود دارد. متأسفانه همچنان در یک فضای بلاتکلیفی به سر میبریم که البته این هم جزو کارهای جدیدی است که در دوره تحولی، ما یک نظامدهی و یک سازماندهی به مدیریت چهرهها باید داشته باشیم؛ نه از موضع سلبی بلکه از موضع ایجابی. مثال میزنم؛ با یک بازیگر، یک تهیهکننده، در یک فصل کار داریم و با او همکاری می کنیم، میآید بازیگریاش را انجام میدهد، درآمدش را هم دارد. بعدها به هر دلیلی، تیم بعدی میآید و میخواهد سریال بعدی را بسازد، از این بازیگر استفاده نمیکند یا اصلا نقش طوری است که با سریال بعدی جور نیست، بازیگر باید برود ششماه در خانهاش بنشیند. تکلیف بازیگر چیست؟ کارمند رسمی ما نیست که بخواهد حقوق ثابت بگیرد.
درواقع درآمدش از محل ایفای نقشی است که در آن سریال دارد. این یکی از دلایلی است که باعث میشود از وجود سرمایههای انسانی محروم شویم. موضوع فقط در صداوسیما هم نیست. در فضای فرهنگی کشور و سینما هم هست. تلاش میکنیم که یک نقطه امنی برای هنرمندان ایجاد کنیم. برای عوامل تولیدمان ایجاد کنیم که به نوعی مطمئن باشند که اگر کاری هم ندارند سازمان صداوسیما پشت آنهاست و هوایشان را دارد و آنها را تامین میکند. باید کاری کنیم که اصلا نرود، به هر حال ممکن است کسی به لحاظ اعتقادی و گرایشی اصلا تمایل نداشته باشد که کار کند. با این نوع گرایش یا با این نوع سیاستها، که مسئله فرق میکند و چیز دیگری است. اما قریب به اتفاق چهرههایی که ما از دست میدهیم، یا بهخاطر این است که به معیشتشان توجهی نداریم یا بهخاطر بیتوجهی به شخصیتی که بالاخره خواه یا ناخواه برایش ایجاد شده است.
همیشه میگویم ما مثل یک تیم فوتبال هستیم، سرمربی باید قدر بازیکنانش را بداند، بداند که کدام بازیکن را کجا بچیند. از طرف دیگر بازیکن هم باید خودش را در تیم ببیند. یعنی بازیکن هم باید به سرمربی احترام بگذارد و خودش را در یک کار دستهجمعی ببیند. اگر سرخود بخواهد تکروی کند تیم موفق نمیشود. گاهی اوقات در نقش یک سرمربی بد عمل کردهایم، یعنی نقش بازیکنهایمان را ندانستهایم و او را دستکم گرفتهایم، تواناییهایش را نتوانستهایم درنظر بگیریم، گاهی اوقات هم بازیکنان ما خودشان را در قالب تیم ندیدند و به قول معروف از سرمربی تبعیت نداشتند.
این یک تعامل دوطرفه و دوجانبه است. ما تمام تلاشمان این است که اولا بهگونهای تعامل کنیم با نیروهایمان، با سرمایههای انسانیمان که اینها خارج نشوند. آنهایی را که خارج شدند چه کار کنیم؟ بعضیهای دیگری هم هستند که بهخاطر دلگیریهای متراکمی که یا در این طرف یا در آن طرف ایجاد شده، روابط شکرآب هنوز اجازه نمیدهد که یا آنها بیایند یا سازمان سمت آنها برود.
این باید بهتدریج برطرف شود. بعضی از موارد هم هست که میشود که خیلی سریع تصمیم گرفت و دوستان را بازگرداند یا خودشان بیایند کارشان را شروع کنند و از نظر ما مانعی ندارد. شاید شما مدنظرتان آقای فردوسیپور هم باشد. در مصاحبههایم گفتم. ایشان نیروی سازمان است و هیچ منعی وجود ندارد. حالا چرا هنوز اتفاق نیفتاده، بالاخره باید یا از خودشان سؤال شود که به چه دلیل؟ گاهی اوقات یک موانع ساختگیای وجود دارد که این موانع باید برطرف شود. از نظر ما بهعنوان صداوسیما هیچ مشکلی وجود ندارد که وی برگردد، بیاید کارش را انجام دهد.
این تلقی پیش میآید که این هنرمندان طرد شده اند، یا رفتهاند. درصورتی که اینگونه نیست. فرد رفته با یک جای دیگری قرارداد بسته یا یک مشکل خانوادگی خودش دارد و فعلا نمیتواند بیاید با ما کار کند، ۶ ماه که روی آنتن ما نمیآید، میگویند که لابد این هم طرد شده، درصورتی که اینطور نیست. در همین عید امسال شما میبینید که خیلی از چهرهها دوباره روی آنتن ما هستند که حتی یک سال نبودند. این هیچ ارتباطی به اینکه صداوسیما سیاست طرد کردن چهرههای خودش را دارد واقعا ندارد. موضوع گاهی اوقات پیچیده و گاهی اوقات هم ساده است.
در جامعه اینگونه است که صداوسیما را یک منبع ثروتمند میدانند که بودجه هنگفتی میگیرد و هیچکس قبول نمیکند این جمله را که مثلا صداوسیما هم ممکن است یک روز کمبود مالی داشته باشد.در این مورد همین توضیح دهید که چه برنامه و چه راهبردهایی وجود دارد که این موضوع حل و فصل شود. یکی از موضوعات بحث آگهیهای سازمان است که همیشه یک علامت سؤالی هست. هم برای مخاطبان معمولی و هم برای دوستانی که تخصصی در این حوزه کار میکنند، در مورد بحث آگهیها، سازمان آگهیها که درآمدشان چطوری است و چطور کمک میکند به سازمان و... .
موظف هستیم که نزدیک به بیستوخردهای شبکه ملی، ۳۳شبکه استانی و ۱۷شبکه برونمرزی و ۲۴برنامه پخش کنیم، به همین تعداد و بلکه بیشتر رادیو هم باید فعالیت داشته باشند. این حجم عظیمی از تولید محتوا را میطلبد. من نمیخواهم وارد آسیبشناسی سیاستهای گذشته شوم، به هرحال در یک مقطعی، شاید هم اقتضائات آن موقع همین را ضروری میکرد که مثلا ما بیاییم به شکل ناگهانی یک گسترش کمی به شبکههایمان بدهیم. برای زمانی بوده که ماهوارهها بهشدت فعال شدند، صداوسیما باید خودش را به روز میکرد .
اما ببینید واقعیتی که وجود دارد، این است که این گسترش کمی، به همراه خودش گسترش زیرساخت به همراه نیاورد؛ فقط شبکه اضافه شد. آیا به تعداد شبکه ما سرمایه مورد نیاز نیروی انسانی هم توانستیم ساماندهی کنیم یا خیر؟ آیا توانستیم بودجهمان را هم مطابق این گسترش کمی تامین کنیم یا خیر؟ آیا تجهیزات فنی ما با این گسترش کمی همراهی میکرد یا خیر؟ اینها بحثهایی است که باعث شده امروز ما دچار چالشهایی شویم. در مقاطعی در دورههای قبلی، این گسترش کمی هم شامل شبکهها میشد و هم شامل جذب به وفور نیروی انسانی در سازمان. البته در مقاطعی شاید بودجههای خوبی متناسب با وضع اقتصادی کل کشور، به سازمان هم تزریق شد اما الان ما با شرایطی مواجه هستیم که برای تامین حقوق همکارانمان که تعدادشان نزدیک به ۵۰ هزار نفر است، مشکل داریم.
در سازمان نزدیک به سیوچند هزار نفر همکار شاغل داریم که شامل همکاران رسمی و پیمانی، قرارداد خرید خدمات با سازمان، یعنی طرف قرارداد سازمان و همکاران قراردادی مشهور به تبصره ۴، یعنی کسانی که قراردادشان با شرکت سروش هست، به اضافه همکاران شرکتی؛ یعنی شرکتی قرارداد با شرکت سروش، قرارداد با سازمان، رسمی و پیمانی، شما اضافه کنید به این ۱۸هزار نفر بازنشسته عزیزی که موظف هستیم که حقوق و مزایای آنها را هم پرداخت کنیم.
این را هم درنظر بگیرید که برخلاف بقیه دستگاهها بهخاطر اقتضائات صداوسیما، مشمول قانون مدیریت خدمات کشوری نیستیم. اینطور هم نیست که یک سرفصل جدای حقوق ثابت همکاران ما را دولت پرداخت کند و ما دغدغه حقوق را نداشته باشیم و فقط به تولیدات و ماموریتهایمان بپردازیم. ما باید هم حقوق را پرداخت کنیم و هم تولیداتمان را داشته باشیم و هم بودجه عمرانیمان را لحاظ کنیم و هم توسعه تجهیزات و زیرساختها را باید دنبال کنیم. البته حقوق بازنشستهها را تامین کنیم. یعنی ما درواقع هر چیزی که باید در سازمان هزینه شود، گردن خودمان است.
در برنامه ششم توسعه بندی وجود داشت که امسال هم احتمالا سال آخر است که برنامه ششم باشد، اگر سال آینده برنامه هفتم نوشته شود، دولت موظف است که سالانه ۷دهمدرصد بودجه عمومی کشور را بهعنوان کمکی خودش به صداوسیما تخصیص دهد. البته باز اسمش بهعنوان کمک دولت است و گفته نشده بودجه. کمک دولت یعنی دولت فقط میآید بخشی از هزینههای صداوسیما را از طریق این ۷دهمدرصد پوشش میدهد.
خب در دولت سابق که عملا این ۷دهمدرصد محقق نشد به جز سال آخر که آن هم با فشار مجلس، ۷دهم درصد آن هم روی کاغذ است، یعنی ردیفهایی که بعضی از آنها هیچ وقت تبدیل به پول و بودجه نمیشد. امسال هم باز ما با فشار بسیار زیاد، البته حالا شاید گفتنش لازم نباشد، هم در دولت و هم در مجلس، در نهایت با زحمت بسیار زیاد داریم آن را به۷دهمدرصد نزدیک میکنیم.
چند وقت پیش آقای مهران مدیری در گفتوگو با آقای جیرانی گفته بودند الان حتی نمیتوانم سریالهایی که ۱۰ سال پیش ساخته بودم را در سازمان بسازم. منظورش این بود که دایره ممیزیای که شوراهای کنونی در سازمان برای هنرمندان تعیین میکنند، تنگتر از گذشته شده. بنده خودم چون که تجربه فیلمنامهنویسی در سازمان را در مجموعه سیما فیلم و دیگر شبکهها دارم، تجربه من، این را میگوید که شوراها وقتی یک نفر عضو شورا، بهعنوان مشاور پروژه از شوراهای نظارتی جدا میشود، هم فعالتر است و هم دقیقتر است و هم کمک بیشتری میکند اما وقتی همان فرد داخل ساختار شورا میشود، حالا به دلایل متنوعی، آن کارایی که بهعنوان یک فرد دارد، ندارد. بهنظر شما شوراهای نظارتی مخصوصا برای حوزههای نمایشی و با توجه به تجربههایی که در ۶،۵سال اخیر برای خروجی این شوراها داشتیم، آیا نیازی به یک بازنگری جدی ندارند؟ آیا ترکیبها نباید تغییر کنند؟
بله. حرف شما کاملا درست است.
مثلاً در شوراها بعضی از اعضا افرادی هستند که از دهه ۶۰ در این شوراها حضور دارند. ممکن است که از یک بابتی به تجارب کمک کنند اما بهعنوان اینکه یک نیروی فعالی باشند، شاید نشود؛ مثلا با یک جوانی که ۲۵ سالش است و دارد فیلمنامه مینویسد، یک فیلمنامهنویس جوانی هم هست و دارد فیلمهای روز میبیند، میخواهد در سازمان کار کند ولی خوب فاصله سنیشان ۵۰ سال است، نیم قرن است... .
برداشت شما دقیق است و خودتان هم چون تجربه و اشراف دارید، ارزیابیتان هم کاملا درست است. داریم فرایند را اصلاح میکنیم. یعنی ببینید ما یک الگویی میتوانیم داشته باشیم که «الگوی خط قرمز محور» باشد؛ یعنی بگوییم که در اینجاها نباید کار کنید. اینجا نزدیک نشو. گاهی اوقات الگوی خط سبز محور داریم که میگوید به کجاها ورود کنیم و یا این که به چه چیزهایی نیاز داریم.
متأسفانه گاهی اوقات رویکرد ما خط قرمز محوری است. یعنی میگوییم تو به این قسمتها نپرداز، اینجاها را نرو، اینجایی را که من میگویم برو. ما میخواهیم این را عوض کنیم، یعنی بگوییم که به این محورها وارد شو، به این قسمتها وارد شو، این خط قرمزها میشود بحث درجه دو، میگوییم خیلی خب حالا که این محور را آمدی، اینجا را در پوشش مراقب باش که رعایت شود. اینجا را در دیالوگ مراقب باش که این الفاظ بهکار برده نشود، مراقب باش که اینجا در داستان سیاهنمایی و ناامیدی نباشد. نقش آن خطوط قرمز خیلی کمرنگتر میشود تا آن خطوط سبز.
درواقع اگر بیاییم یک سوپرمارکتی را باز کنیم و بگوییم که این حوزهها نیاز ماست، آقای فیلمنامهنویس بیا فیلمنامه بنویس، آقای تهیهکننده ما این صد فیلمنامه را داریم این یکی از نیازهای ماست، بیا یکی از اینها را بگیر و کارش کن.
درواقع ما از این شکل بستهای نشستهایم و منتظریم که در گروه فیلم و سریال باز شود، و یک تهیهکننده بیاید یک طرح جلوی ما بگذارد و بگوید که من این را دارم. میگوییم بگذار من این را بخوانم ببینم به درد میخورد یا نه، بعد بگوییم قبول یا رد یا اصلاح. باید بهگونهای باشد که روی این میز کلی فیلمنامه و طرح و ایده چیده باشیم، در هم باز باشد، اطلاعیه هم بزنیم آن پشت بگوییم هرکس میخواهد بیاید یک فیلمنامه بردارد برود بسازد.
نه اینکه ما معطل یک فیلمنامه که یک تهیهکننده میخواهد بیاورد باشیم. یعنی این دو تا رویکرد با هم متفاوت است. نکتهای که گفته میشود که حالا محدودیتها و ممیزیها بیشتر از اینجا ناشی میشود. ما چون خودمان دستمان خالی بود، ایده و فیلمنامه نداشتیم، اعتقادمان این است که اگر ما سالی ۵۰ سریال نیاز داریم، درنهایت باید ۱۵۰ فیلمنامه حاضر و آماده داشته باشیم.
در ۳ دوره قبلی سازمان، برخورد مدیران بهخصوص با فیلمنامهنویسان طوری بوده که همیشه میخواستند از تلویزیون فرار کنند، یعنی سازمان فیلمنامهنویسها را جذب نمیکرده و منظور من از جذب کردن فقط این نبوده که به آنها پول یا منابع مالی بدهد. همکاریای که سازمان با فیلمنامهنویسان باید انجام دهد باید فرای تهیهکنندهها و اینها باشد. متأسفانه میگویند فیلمنامهنویس باید با تهیهکننده بیاید، ساختارها برای فیلمنامهنویس عرصه را تنگ کرده است؟
البته بعضی از تهیهکنندگان باتجربه و امتحان پس داده هستند که به نوعی نسبت به داستانشان، نگارششان و فیلمنامهشان یک اطمینان نسبیای وجود دارد.
آنها دیگر استودیو هستند، ۶،۵ تا تهیهکننده دارید که مشخص هستند ...
تعدادشان کم است، اگر به قول شما بخواهیم از استعدادهای جوان استفاده کنیم، ما نرفتهایم که کشف کنیم و این استعدادها فراوان است. اگر بخواهیم آن کار را بکنیم، سیاست فعلی ما که دیدن فیلمنامه در یک شکل حداقلی و مینیمال است، این نگاه را باید عوض کنیم. اتفاقا بحث مالی آن هم مهم است. یعنی اگر قرار است که ما برای یکسریال ۱۵میلیارد یا ۲۰میلیارد هزینه کنیم، هیچ اشکالی ندارد که برای فیلمنامه حداقل ۵۰۰میلیون تومان هزینه کنیم. برای فیلمنامه حداقل یکمیلیارد هزینه کنیم حتی اگر نخواهیم استفاده کنیم. قطعا و یقینا در دوره جدید تقویت حوزه فیلمنامهنویسی و کشف استعدادهای فیلمنامهنویس در دستور کار است چون راهی غیر از این نداریم.
سازمان به این موضوع نیاز دارد.
ما باید صداوسیمامحور شویم، نه خبرنگار و تهیهکنندهمحور. با احترام به همه تهیهکنندگان و خبرنگاران، ما باید بگوییم که چه میخواهیم نه اینکه خودمان را محدود کنیم در آن چیزی که خبرنگار یا تهیهکننده جلوی دست ما میگذارد. اگر ما بگوییم که چه میخواهیم، باید اینقدر این سوپرمارکت پر باشد که حتی اگر یک تهیهکننده طرحی آورد، به او بگوییم که دو تای دیگر هم غیراز تو روی این طرح دارند کار میکنند و تو بیا روی این طرحی که من به تو میگویم کار کن.
این قطعا یکی از سیاستهایی است که اگر موفق شویم و بتوانیم آن را اجرا کنیم یک گنجینه فیلمنامه قابلساخت خواهیم داشت، نه فیلمنامههایی که ما الان داریم؛ فیلمنامههایی که از ۲۰سال پیش خاک میخورد. اگر ما بخواهیم تهیهکننده و هنرمندان را بهکار علاقهمند کنیم، اول باید مبنای ما خط سبز محوری باشد نه خط قرمز محوری. دوم، واقعا وزن دادن و به رسمیت شناختن قلم و نویسندگی و فیلمنامهنویسی.
شوراها را هم که شما فرمودید نکته کاملا درستی است. شورا اصلا برای چه شکل میگیرد؟ برای اینکه در مورد طرح نظر دهد یا فیلمنامه را بخواند. متأسفانه بسیاری از شوراهای ما، با وجود این یا فرصت نمیکنند فیلمنامه را بخوانند یا به طرح اکتفا میکنند، به هر دلیلی، ما شوراهایمان را طبیعتا باید اولا به مقدار حداقل برسانیم. یعنیچند مرحله طی شدن یک طرح تا به نتیجه برسد، خودش آفت کارهای تولیدی و نمایشی است که یا به نتیجه نمیرسد یا اینقدر از آن زده و تکهپاره میشود که ته آن چیز دیگری درمیآید.
دوم استفاده از استعدادهای جوان و استعدادهای تازه کشف شده، هنرمندان، نویسندگان و منتقدین و افرادی که هم حال و حوصله خواندن فیلمنامه را داشته باشند و هم اینکه صاحبنظر باشند در مورد داستان و درام و اینها... یعنی آسیبشناسی که شما فرمودید بهنظر من کاملا درست است و ما هم به همین نقطه رسیدهایم.
چند کلیدواژه هست که این سالها به لحاظ تبلیغات منفی علیه سازمان بهکار برده میشود، اینکه سازمان رسانهای است که هر طور میخواهد رفتار میکند؛ یک بحث اعتمادسازی است و یک بحث دیگر رقابت سازمان با دیگر رسانههای جهانی. با توجه به وضعیت اقتصادی مردم و راضی نگه داشتن مخاطب و آوردن نشاط عمومی در تولیدات سازمان چه برنامههایی دارید؟
ما وضعیت اقتصادی را داریم لمس میکنیم و اصلا داریم با عدد و رقم خودمان را در این فضا حس میکنیم. مثال میزنم خدمتتان، اگر یکسریال قبلا دقیقهای n تومان هزینه داشت، الان شده n ضربدر ۵. نه بهخاطر ماهواره، همین شبکه نمایش خانگی که تقریبا ۹۰درصدشان هم عوامل سابق خود صداوسیما هستند، این عوامل به بیرون از سازمان رفتهاند و حالا چنان نرخها بالا رفته که اگر ما تا ۲روز پیش همان بازیگر خودمان را با یک نرخی میآوردیم و با او همکاری میکردیم، الان باید بودجه ها را سهبرابر کنیم تا بتوانیم به او کار بدهیم.
این یعنی رقابت در همهچیز نه فقط رقابت در محتوا، رقابت در قیمت تمام شده، رقابت در جذابیت کار و... . بعضی مواقع این رقابت هم باعث شده که ما به مسیرهای افراطی و تفریطی رو بیاوریم. درست است که الان حس میکنیم که ماهواره آمده که همهچیز را از ما بگیرد. درست است که فکر میکنیم ماهواره یک رقیب بسیار خطرناک و جدی است برای ما، آمدیم چه کار کردیم برای مقابله با این رقابت؟ آمدیم گفتیم که ما از ساعت ۸ شب تا ۱۲ شب مردم را با سریالها بمباران کنیم. اصلا فرصت نکند برود پای ماهواره بنشیند. این ایده منطقی بهنظر میرسد منتها آیا ما امکانات، بودجه، عوامل، داستان و مستلزمات لازم را برای این تعداد تولید داریم؟
البته در این میان کیفیت هم مهم است!
کیفیت پایین میآید، هزینه بسیار زیاد به رسانه و سازمان تحمیل میشود. میخواهم بگویم که این رقابت اینقدر بعضی مواقع جدی گرفته شده که ما رفتهایم سراغ مسیر افراط و تفریط، چهکسی گفته که حتما باید وقت فراغت مردم پای تلویزیون فقط با سریال پر شود؟ خب بسیاری از برنامههای سرگرمکننده هستند که شاید از سریال بیشتر جذابیت داشته باشند.
بعضی از مستندها هستند، مستندهای طبیعی، مستندهای سیاسی، اجتماعی، تاریخی میتوانند جذابیت داشته باشند. دورههایی خیلی تلهتئاتر جذابیت داشت، البته بعضی از شبکهها، نه در همه شبکهها. یعنی خیلی از ژانرها هست که میشود با آنها مخاطب را واقعا سرگرم کرد. چهبسا اتفاقا جذابیتشان بیشتر از سریال هم باشد؛ یعنی ما برای اینکه از شر رقابت سنگینی که با مثلا ماهواره داریم، رفتهایم سراغ پرهزینهترین و گاهی اوقات کمتأثیرترین گزینه. و آن هم حجم سنگین تولید سریال و نمایشی است.
ما داریم بازنگری میکنیم و میگوییم که اگر قرار است پولی هزینه کنیم، با امکانات محدودی که داریم، آیا بیاییم ۱۰کار بیکیفیت تولید کنیم یا ۵ کار به قول معروف خیابان خلوتکن تولید کنیم؟ در کنار آن برای اینکه آنتن خالی نباشد، از قالبهای دیگری هم استفاده کنیم. از قالبهای برنامههای تلویزیونی استفاده کنیم، بیگپروداکشن استفاده کنیم، مستندهای جذاب، برنامههای سرگرمکننده، مسابقات، استفاده هوشمندانه از آرشیو، نه اینکه ما بیاییم ردیف تمام سریالهایی که سال گذشته پخش کردهایم را امسال دوباره در نوبت پخش بگذاریم و همه شبکههای ما بشوند آیفیلم، همه شبکهها بشوند تماشا، این یعنی معلوم است که یک جای کار دارد میلنگد. میخواهم عرض کنم که ما نهتنها رقابت را به رسمیت میشناسیم، بلکه گاهی اوقات اینقدر زیاد آن را جدی گرفتهایم که بهاصطلاح در مشکلات و چاههای دیگری افتادهایم.
تمرکزمان را بگذاریم روی تولید سریالهای باکیفیت جذاب، حالا نمیخواهم بگویم یکسریال در شب، اما برای من بهعنوان مخاطب و بهعنوان یک شهروند، اگر شبی یکسریال خیابان خلوت کن ببینم، با یک مستند خوب، با یک خبر جذاب، فکر میکنم که سفرهام پر شده، اما اگر ببینم که سریال هیچی نیست، سریال بیخاصیت، غیرجذاب، خبر با ریتم کند و خستهکننده، هیچی فقط برنامه تکراری سریالهایی که تا به حال ده بار دیدهام، معلوم است که این به درد من نمیخورد، الزاما حجم زیاد تولید جذاب نیست. مهندسی پیام، تنوع دادن به پیام، وزن دادن و عمق دادن به پیام، آن است که میتواند جذابیت ایجاد کند.
در هفتهای که گذشت در مجلس یک مصوبهای تصویب شد که دستگاههای اجرایی را مکلف کردند که یکدرصد از اعتبارات هزینهای را به سازمان جهت فرهنگسازی و آگاهیبخشی اختصاص دهند. آیا درآمد آن طوری هست که سازمان را برای تولیداتش متحول کند؟این بودجه صرف چه نوع برنامهها و برنامهسازی شود، برنامهای مدنظرتان هست؟
این بند سالهای قبل هم بوده، سالهای قبل میگفتند که دستگاهها مجازند اما الان مکلف شدهاند. امسال سال دومی است که مکلف میشوند. فلسفه وجودی این بند مشخص است. دستگاههای مختلف هر کدام ماموریتهای متفاوتی را دارند. در حوزه وزارت نیرو، در حوزه مصرف گاز و برق، در حوزه مصرف آب، ایمنی جادهها، موضوع مالیاتها، هرکدام اینها فرهنگسازی نیاز دارند.
نیاز دارند به اینکه افکار عمومی را مدیریت کنند. خب دستگاه شکلدهنده افکار عمومی و فرهنگسازی هم عمدتا صداوسیماست؛ یعنی بزرگترین دستگاهی که میتواند این کار را انجام دهد.
عموما دستگاهها به ما مراجعه دارند که بیایید به ما کمک کنید که ما این کار را انجام دهیم. بند «چ» یعنی اینکه بیایید شما هم این یکدرصد را در اختیار ما بگذارید، ایده از شما، یعنی هدفگذاری از شما، طراحی رسانهای از ما، بودجهگذاری هم یا بهصورت مشترک یا همه آن را شما تامین کنید ما برنامه را تولید کنیم برویم روی آنتن. یعنی درواقع یک کار مشترکی که میشود هم ماموریت ما و هم ماموریت دستگاه مربوطه، ماموریت مشترک میشود، هزینهاش هم مشترک است. این بند چ برای تامین این نیاز مشترک است.
مگر سال گذشته به ما بودجه دادند، راستش را بخواهید بسیار کمتر از حد انتظار. کاری ندارد. حساب کنید ببینید بودجه عمومی دستگاهها را بگذارید روی همدیگر... مثلا یک دستگاهی ۲۰ هزارمیلیاردتومان بودجهاش است، یکدرصد آن میشود چقدر؟ میشود ۲۰۰میلیارد تومان، خوب اگر ۲میلیارد به ما بدهند، یعنی اصلا هیچی محقق نشده است. البته امسال خوشبختانه یک تغییر عبارتی خوبی هم در این بند اتفاق افتاده آن هم بحث تخصیص است.
سال گذشته در بحث اختصاص، سازمان برنامه و بودجه خودش را مکلف نمیدانست که حتما این پول را واریز کند. فقط میگفت که من اختصاص میدهم. اما امسال خوشبختانه. درک متقابل باید در دستگاهها شکل بگیرد.
دستگاهها نباید فکر کنند که درواقع صداوسیما روی گنجینهای از پول نشسته و هر لحظه هر چه که اراده کند میتواند برود و بسازد. صداوسیما خودش اولویتهایی دارد. ساخت محتوا را طبق سیاستگذاری خودش دارد دنبال میکند. شما الان تصمیم میگیرید که بهخاطر مصرف بالای گاز در کشور و سرمای هوا فوری میروید سراغ صداوسیما که آقای صداوسیما شما زیرنویس برو، تیزر برو، این کار را بکن، که مردم تشویق به کاهش مصرف گاز شوند.
درست است که این یک ضرورت است ولی منابع ما هم صرف شده و برای جاهای دیگری پیشبینی شده است. نخستین قدم این است که این هماهنگی و همفکری بین ما و دستگاهها بهصورت مشترک ایجاد شود که اگر ماموریتی دارند از آن محل منابع خودشان برای این کار صرف کنند. البته این بند هم ما را ملزم کرده که قرارداد ببندیم با دستگاهها برای استفاده از این محل که امیدواریم که در بودجه سال آینده بتوانیم قراردادهایی را با دستگاههای اجرایی ببندیم.
برآورد ما این است که اگر دستگاهها بیایند پای کار و واقعا از این بودجهشان استفاده کنند، رقم خوبی را میتوانیم بهدست بیاوریم. منتها سال گذشته و سال قبل آن خیلی چنگی به دل نمیزند و رقم، بسیار با آن چیزی که ما انتظار داشتیم متفاوت بود.
دیدگاه