مستند «شلیک نکنید»؛ وقتی مذاکره شجاعانهترین کار است
«شلیک نکنید» (Hold Your Fire) مستندی فوقالعاده و جذاب است که هیچ چیز از یک درام مهیج و نفسگیر کم ندارد. این مستند روایتی دقیق و تماشایی از جزئیترین اتفاقات یک حادثۀ گروگانگیری است که در سال ۱۹۷۳ در شهر نیویورک اتفاق افتاد؛ حادثهای که نشان داد گاهی مذاکره کردن شجاعت بیشتری میخواهد تا جنگیدن.
در نوزدهم ژانویۀ ۱۹۷۳ چهار مرد سیاهپوست وارد یک فروشگاه سلاح و لوازم ورزشی شدند، هفتتیری را رو به فروشنده گرفتند و از او خواستند که همۀ اسلحههایی را که در فروشگاه دارد به آنها بدهد. موقعی که آنها میخواستند آنجا را ترک کنند یک مامور پلیس به صورت اتفاقی سر رسید و خیلی زود فروشگاه به محاصرۀ نیروهای پلیس نیویورک درآمد. بجز سارقان، دوازده مشتری هم در فروشگاه حضور داشتند که همگی به گروگان گرفته شدند.
دو سال قبل از این حادثه، شورش زندان آتیکا اتفاق افتاده بود. در آن حادثه پلیس تحت فشار مقامات سیاسی به طرز خشونتآمیزی وارد عمل شد و در نتیجۀ درگیریای که اتفاق افتاد ۴۳ نفر از جمله ۱۰ گروگان کشته شدند. از آنجایی که ماموران پلیس سفیدپوست بودند و اغلب زندانیها سیاهپوست، به نظر میرسید که گرایشهای نژادپرستانۀ نیروهای پلیس در شکل دادن به آن فاجعه کاملا تاثیرگذار بوده است.
یکی از کلیدیترین عناصر مستند «شلیک نکنید» بررسی تاثیر سیاست و نژادپرستی در عملکرد نیروهای پلیس است. مردان سیاهپوستی که در این حادثه دست به سرقت زده بودند از طرف بعضی دیگر از گروههای اجتماعی سیاهپوست احساس خطر میکردند و به همین دلیل فکر میکردند برای دفاع از خودشان نیاز به اسلحه دارند. آنها اصلا قصد گروگانگیری نداشتند، اما چون واقعۀ زندان آتیکا همان تازگیها اتفاق افتاده بود آنها ترسیدند که اگر بخواهند تسلیم شوند نیروهای پلیس همانجا به آنها شلیک کنند.
از طرف دیگر فرهنگ پلیس نیویورک هم کاملا قلدرمآبانه بود و این اعتقاد بین آنها وجود داشت که مذاکره کردن با مجرمان یک جورهایی به معنی ضعف نشان دادن است. مستند «شلیک نکنید» از طریق مصاحبههایی که با نیروهای سابق پلیس انجام میدهد این جو عجیب و غریب را به خوبی به تصویر کشیده است. مصاحبه شوندهها میگویند که در پلیس نیویورک به هر کسی که از مذاکره حرف میزد به چشم «نازک نارنجی» نگاه میکردند.
در چنین جوّی مذاکره کردن شجاعت بیشتری میخواست تا حمله کردن. اما اینبار کمیسر پلیس به اسم پاتریک مورفی تصمیم گرفت از نقشۀ «به هر قیمتی حمله کن!» دست بردارد و راه شجاعانهتر را امتحان کند. او با یکی از ماموران سابق پلیس راهنمایی و رانندگی به اسم هاروی شلاسبرگ که مدرک دکترای روانشناسی داشت تماس گرفت و از او خواست که برای مذاکره با گروگانگیران به آنجا بیاید.
«شلیک نکنید» شامل مصاحبهای با شخص شلاسبرگ هم هست که در سال ۲۰۲۱ از دنیا رفت. او در این مصاحبه دربارۀ افکار و احساسات خودش در آن زمان حساس توضیح میدهد. در این مستند با دو نفر از سارقان هم مصاحبه شده است. هر دوی آنها به وضوح از کاری که کردند پشیمان هستند و در این مصاحبه دربارۀ تصمیمات اشتباه و مسیری که آنها را به آن موقعیت خطرناک کشاند حرف میزنند. بعضی از گروگانها و اعضای خانوادههایشان هم در مستند «شلیک نکنید» حضور دارند. تصاویر ضبط شدهای از خود آن حادثه هم در لابلای مصاحبهها نشان داده میشود.
در واقع میتوان گفت استفان فوربس کارگردان این مستند موفق شده است که این حادثه را به صورتی کاملا متوازن از تمام زوایای ممکن مورد بررسی قرار بدهد و اثری کامل و درجهیک بیافریند که ارزش تحقیقی فوقالعادهای دارد. اما این تنها نکتۀ مثبت فیلم نیست؛ این مستند صرفنظر از ارزش پژوهشگرانهاش بسیار خوشساخت است و تدوین بینقصی دارد که حال و هوایی پرتعلیق و بسیار مهیج به آن بخشیده است. این مستند درست مثل یک فیلم جذاب جنایی و پلیسی است، با این تفاوت که ارزش روایت یک ماجرای واقعی را هم دارد. کارگردان توانسته است به عمق احساسات مصاحبهشوندهها نفوذ کند و حرفهایی را از زبان آنها بیرون بکشد که گاهی به طرز تکاندهنده و غافلگیرکنندهای صادقانه و رک و راست هستند.
این حادثه ۴۸ سال قبل اتفاق افتاده است، اما «شلیک نکنید» با نگاه عمیقی که به ریشههای این حادثه میاندازد، آن را به دغدغههایی کاملا امروزی مثل نژادپرستی و خشونت پیوند میزند. این مستند به مخاطبش گوشزد میکند که حتی در استرسزاترین موقعیتها هم نباید از پیدا کردن بهترین راه حل ممکن ناامید شد.
منبع: فرارو
دیدگاه