این کاراکتر برخلاف شخصیت «پروین» در سریال «افرا» که مادر یک خانواده ثروتمند بود، مادر خانوادهای متوسط و فرهنگی است و به دلیل اتفاقات ناگهانی که در زندگی پسر جوانش رخ میدهد با چالشها و مشکلاتی مواجه میشود. به بهانه پخش «بیهمگان»، با نسرین بابایی درباره حضورش در این سریال گفتوگو کردهایم.
گفتوگو با او که این شبها با سریال جدید خود مهمان تلویزیون است، سخت بود. طبق گفته بابایی، تحت تاثیر اتفاقات اخیر و شرایط موجود، شوق و ذوق پخش سریال در این بازیگر از بین رفته است و هم اکنون دیده شدن کارش برای اوچندان موضوعیت ندارد.
چه ویژگیهایی در «بیهمگان» پیدا کردید که بازی در آن را پذیرفتید؟
در هر کاری که آدم شروع میکند، یک سری نکات هست که تو را جذب و متقاعد میکند تا به آن فکر کنی، با آن همذات پنداری کنی و آن کار را انجام بدهی.
از طرف آقای توفیقی دعوت به کار شدم، فیلم نامه را خواندم، قطعا جذابیتهای خودش را داشت و من این کار را شروع کردم اما میخواهم از جذابیتهای پایان کار بگویم. وقتی سریال به پخش رسید دیگر هیچ جذابیتی برای من نداشت.
خیلی تلخ است که دارم این حرف را میزنم اما ما فکر میکردیم داریم یک درام بسیار قوی را کار میکنیم در دل یک سریال ولی الان یک درام بسیار قوی در بستر خیابانهای ما دارد اتفاق میافتد! درامی که اگر بخواهیم به یک پلان از آن بپردازیم میتواند یک فیلم تاثیرگذار بشود و چقدر فیلم و سریال میشود درباره این روزها تولید کرد.
آن نکاتی که شما را برای این همکاری متقاعد کرد، چه مواردی بود؟
اولین اتفاقی که برایم افتاد، تقابل من با آقای هژیرآزاد بود و تفاوت سنی عجیب و غریبی که با ایشان داشتم. روزی که به دفتر رفتم و مهمان آقای توفیقی و مهام شدم، آقای توفیقی به من گفتند نمیخواهی بدانی بازیگر مقابلت کیست؟ گفتم چرا خیلی دوست دارم بدانم.
وقتی گفتند آقای هژیرآزاد، شوکه شدم و باورم نمیشد! کار را شروع کردیم، گفتمان داشتیم و خدا را شکر اتفاق خوبی افتاد. ارتباط شکل گرفت و یکدیگر را باور کردیم. دومین مولفه جذاب برای من این بود که برخلاف «افرا»، بار زیادی از سهم درام روی دوش «ریحانه» بود.
در «افرا» هم این طور بود اما نه به این اندازه پررنگ و تاثیرگذار. در «افرا» هم به موقع میآمدم و به موقع میرفتم ولی این جا انگار وظیفه بیشتری داشتم. به خودم میگفتم در «افرا» به آن شکل بازی کردم، این جا میخواهم چه بازی کنم و باید چه کنم؟ چطور میتواند این تفاوت ایجاد شود؟ بعد به خودم گفتم اشتباه میکنی، بازیگری که همیشه دنبال تفاوتهای عجیب و غریب است در واقع بازنده است! تفاوت در جزئیات بسیار کوچک، در نوع تربیت فرزندان و در سطح خانوادهای است که در آن زندگی میکنی. اگر پای صحبتهای مادرانمان بنشینیم، در آخر متوجه میشویم همه آنها شبیه همدیگر هستند، روزگار همهشان به سختی گذشته و شباهتهایی دارند اما در خانوادههای مجزا و جدا از هم زندگی میکنند. به هرحال مادر ایرانی است و گفتم برویم ببینیم این اتفاق چطور پیش میرود.
آقای توفیقی هم دیالوگ عجیبی به من گفتند، گفت میدانم قرار است «پروین» را بازی کنی و بازیگر نقش مقابلت آقای هژیرآزاد است و کار سختی است، به من اعتماد کن و بازی کن.
نقش و ارتباط شما با آقای هژیرآزاد به عنوان یک زوج، در سریال جا افتاده و قابل پذیرش است.
چون خودمان همدیگر را باور کردیم.
من آقای هژیرآزاد را باور کردم و به عنوان بازیگر مقابلم ایشان را دوست داشتم. جدا از کار به ایشان غذا تعارف میکردم، با هم درباره سکانسها صحبت میکردیم و به جزئیات میپرداختیم. وقتی تو باور کنی، مخاطب هم تو را باور میکند.
قصه علاقه پسر یک خانواده متوسط به دختر خانوادهای ثروتمند و کشته شدن یک نفر در این ماجرا، یاد سریال «افرا» را برای مخاطب تداعی میکند، نظر شما چیست؟
این یک موضوع انکارناپذیر است و به من هم گفتند که شبیه «افرا» است. زندگی و روزگار خیلی از ما شبیه همدیگر است، کمی جلوتر برویم متوجه میشویم تفاوت زندگی ما و جزئیات در کجاست. در قسمتهای بعدی متوجه این تفاوتها خواهیم شد.
پیش از این در سریال «افرا» با آقای محمد صادقی همبازی بودید، این تجربه در باورپذیری ارتباط شما و ایشان به عنوان مادر و فرزند در «بیهمگان»، تاثیر مثبتی داشت؟
حتما این طور است. وقتی شما با فردی کار میکنی که در ذهن خودت از او یک شناسنامه داری و بیرون از نقش، سر کار فضای زندگی شخصی او را دیدی، قطعا همه اینها کمک میکند که با یک ذهن بازتر و با ذهنی که در آن آرشیو بیشتری از آن فرد داری، با یک شخصیت آشنا بشوی. این حتما به باورپذیر بودن نقش کمک میکند.
کار کردن با دو کارگردان متفاوت در این سریال چطور بود، سخت نبود؟
خیلی رُک میگویم بد و سخت بود! امیدوارم برای هیچ بازیگری اتفاق نیفتد. آقای هاشمی بسیار آدم درجه یک و فوقالعادهای هستند، آقای توفیقی هم بسیار آدم درجه یک و فوقالعادهای هستند اما خیلی بد است که وسط کار، کارگردانت کسی که کاراکترت را با او ساختی، جان دادی، پیش بردی، کارگردانی که نگاه، قاب و دکوپاژ خاص خودش را دارد، برود و ناگهان مواجه شوی با کارگردان دیگری که نگاه، قاب و دکوپاژ محترم خاص خودش را دارد. طبیعتا این تفاوتها وجود دارد.
چرا همه کارگردانهای ایران شبیه یکدیگر نیستند؟
هرکدام دستخط خودشان را دارند دیگر، یک بازیگر میداند من چه میگویم.
در «بیهمگان» با زندهیاد زهره فکورصبور همبازی بودید، این تجربه چطور بود؟
زهره سراسر زندگی، عشق، رنگ و نشاط بود. روحش شاد، زهره مهربانی مطلق بود، با هیچ آدمی در سوءتفاهم نبود، عشق را دوست داشت و عاشق زندگی بود.
هیچ وقت آن لحظهای را که کنارش نشستم و شروع کردیم به ضبط سکانس خواستگاری، فراموش نمیکنم. مچ دستم را گرفت و گفتم چقدر آرام هستی، تشکر کردم، گفت یک آرامش خاصی در تو وجود دارد، به او گفتم این در وجود توست که این قدر آرامی، با آدمها دچار سوءتفاهم نیستی و لبریز از عشق هستی.
زهره بسیار مهربان، کاربلد، حرفهای، با وسواس و عاشق بود. زهره «زندگی» بود، زندگی که سراسرش بهار است و خزان نداشت.
به نظر شما درگذشت مرحوم فکور صبور و جایگزین شدن خانم امیرسلیمانی، ممکن است به سریال لطمه بزند و روی باورپذیری مخاطب تاثیر منفی داشته باشد؟
زهره این قدر عالی و قوی بود که هیچ کس نتوانست دست به حذف پلانها و سکانسهای او بزند.
گرفتن و تکرار همه آن پلانها که کاری نداشت، آقای توفیقی میتوانست خیلی راحت همه را تغییر بدهد اما این آدم این قدر درست در قاب قرار گرفته بود که هیچ کس نتوانست سکانسهایش را حذف کند. این یک جریان است، اجازه بدهید با این رودخانه پیش برویم و مواجه شدن مخاطب با این اتفاق را به چشم ببینیم و بعدا دربارهاش صحبت کنیم.
مشغول بازی در کار جدیدی هستید؟
در یک فیلم کوتاه بازی کردم و برای بازی در یک سریال نمایش خانگی به کارگردانی آقای حمیدرضا قربانی قرارداد بستم. یک فیلم سینمایی و سریال دیگری هم پیشنهاد شد اما به دلایل بسیار موجه تصمیم گرفتم همکاری نداشته باشم.
این سریال نمایش خانگی اولین تجربه حضور شما در نمایش خانگیاست، درست است؟
بله، البته پیشنهاد داشتم، به عنوان مثال برای بازی در سریال «آنتن» دعوت شدم اما نپذیرفتم و همکاری نکردم.
برای شما به عنوان بازیگر، مدیوم نمایش خانگی با تلویزیون تفاوت دارد؟
منِ بابایی دارم کار میکنم. اول این که تمام تلاشم را میکنم وارد هر پروژهای نشوم، یعنی وقتی میبینیم یک پروژه پا در هواست و هیچ چیز برای هیچ کس مهم نیست، خب قرارداد نمیبندم دیگر.
برایم بسیار مهم است در هر قابی که قرار میگیرم اتفاق درستی بیفتد و تمام تلاشم را میکنم که در آن جریان «یاد گرفتن» قرار بگیرم. مخاطبی که بخواهد کاری را دوست داشته باشد، فرقی نمیکند تلویزیون یا نمایش خانگی باشد، مینشیند کار را تماشا میکند.
دیدگاه