بودجههای میلیاردی صداوسیما برای نورچشمیها؛ دستمزد دو میلیون تومانی برای اصغر سمسارزادهها
اگر همین ساعتهای انتشار، این نوشته را میخوانید، یعنی صبح جمعه، شاید به یاد بیاورید که رادیو سالها پیش در همین ساعات برنامه ای جذاب داشت که صداهای بینظیری به آن هویت داده بودند، زنده یادان منوچهر نوذری، عزت الله مقبلی، شهلا ناظریان، فرهنگ مهرپرور، حسین عرفانی، و... از آن جمع و آن دوره با شکوه رادیو آن قدرها باقی نماندهاند که قدرشان دانسته شده باشد. یکی از آن صداها که در طنازی کاربلد است و چهار نسل با صدایش چیزی از کودکی و جوانیشان را به خاطر میآورند، اصغر سمسارزاده است.
اصغر سمسارزاده در رادیو نامش بلندآوازه نشد چرا که پیش از انقلاب با سریالهای تلویزیونی -که اولین تجربههای تلویزیون ملی بودند- نامش بر سر زبانها افتاد. آن قدر که نسلی از مردم که آن روزگار تلویزیون داشتند، او را با نام شخصیتی که بازی کرده بود، یعنی «اصغر ترقه» میشناختند.
سالهای ۵۲ تا ۵۷ سالهای اوج کار او در سینما است و سالی دو یا سه و حتی چهار کار بازی کرده و همزمان جایی هم در رادیو و تلویزیون برای خود ساخته است. بماند که سالها از سینما دور ماند و دوباره از سال ۸۴ به سینما بازگشت.
بسیاری از روزها شده است که در خیابانهای تهران بچرخید و نگاهتان به سردرِ تئاترهای خصوصی بیافتد و عکس خندانی از اصغر سمسارزاده را روی پوستری ببینید که کار تازهای را روی صحنه برده است. حتی تا همین روزها یعنی در پیرانه سری. بسیاری از ما تصورمان این بود که این شور و شوق پیرمرد است که همچنان او را در ۸۴ سالگی پر انرژی و بانشاط نگهداشته است و روی صحنه به دلخواه میرود و در رادیو برای مخاطبانش حاضر میشود. اینها همه بود تا اینکه در میانه این هفته که در روز پایانی آن هستیم، بغض پیرمرد ترکید و آنچه در دلش مانده بود را گفت و اگر این نوشته را میخوانید احتمالا آن گفتگو را شنیدهاید.
ناگفتههایی که گفته شد
اصغر سمسارزاده در برنامه ای که از شبکه نمایش خانگی منتشر شد، در پاسخ به مجری برنامه میگوید: «خانه ندارم و اجاره نشین هستم، هر چه درمیآورم باید برای اجارهخانه پرداخت کنم.» او میافزاید: «بله من هنوز هم تئاتر کار میکنم و فیلم هم پیشنهاد شود بازی میکنم.» او در پاسخ به این پرسش علی میرمیرانی مجری برنامه که «خودتان را بازنشسته نمیکنید؟» این جواب تلخ را میدهد که :« نه آقا من اگر خودم را بازنشسته کنم از گرسنگی میمیرم.» او بعد به آن اشاره میکند که بیمه ندارد و در جریان یک کلاهبرداری آنچه برای حق بیمه به خانه سینما پرداخت کرده، نیست و نابوده شده است.
این سه دقیقه آن قدر تلخ است که فقط جمله خود او میتواند تکمیل کننده آن باشد: «مردم را میخندانم و خودم گریه میکنم.»
مدیرانی که حتی یک خط تایید و تکذیب نکردند
نکته دیگر این است که تا این ساعت که این گزارش نوشته میشود، هیچ کدام از آقایان بعد از شنیدن صدای اصغر سمسارزاده حتی یک خطی هم جواب ندادند. نه صدایی از خانه سینما درآمد که بله حق با اوست و نه حتی کسی حرفش را تکذیب کرد. نه در سازمان عریض و طویل سینمایی کسی وعده داد که آنچه او گفته است را پیگیری میکنیم، نه مدیران ارشاد.
در آن سازمان بی ابتدا و انتهای صداوسیما کسی هم حاضر نشد کلمهای بگوید. برای مدیران فعلی و تراز صداوسیما که فقط مجریان و برنامه سازان محبوب خودشان را دارند، وقت به اصغر سمسارزادهها نمیرسد که بخواهند واکنشی نشان دهند؛ اما حتی مدیر مرتبط و مستقیم او یعنی مدیری در رادیو هم دو خط نگفت که چرا و بنا به چه دلیل و آیین نامهای اصغر سمسارزاده باید ماهی ۲ میلیون تومان دریافتی داشته باشد.
این خط و خط کشی که هنرمندان را از غیر خودی، خودی و خیلی خودی و خودیتر تقسیم کرده است مجالی به اصغر سمسارزادهها نمیدهد. مدیرانی که برای برنامه سازان محبوبشان میلیاردها تومان می توانند هزینه کنند، هیچ جوابی به اصغر سمسارزاده ها نمی دهند. رادیو خانه او، بیوک میرزایی، عباس محبی، علیرضا جاویدنیا و... است، فرصت حضور به این صاحب خانهها را حداقل بدهید، آن هم نه با دو میلیون تومان دریافتی ماهیانه، بلکه با آنچه لایق سالها زحمت آنها در استودیوهای آن ساختمان است.
دیدگاه