آتابای ؛ عشق به دختر تهرانی، پسر روستا را شیدا کرد
آتابای را شاید بشود بیشتر متاثر از لحن هادی حجازیفر دانست، کما این که فیلم دائما میان یک لحن شاعرانه، طنازانه و عصبی در حرکت است.
در واقع آن بخشهایی که واگویههای کاظم را میشنویم در کنار موسیقی و ترکیببندی قابها، نظیر سکانس شبانهی کنار دریاچه، شاعرانگی زیادی دارند.
خیلیها این بخشهای فیلم را با آثار نوری بیلگه جیلان قیاس کردهاند، فیلم، اما در بخشهای عصبی نشان میدهد، خشم انباشته شده کاظم که تبدیل به نفرت از اهالی روستا شده در سکانسهایی مثل صحنه کتک زدن آیدین به اوج میرسد.صحنههایی هم داریم که به مثابه تنفس برای مخاطب در داستان کاشته شدهاند، مثل سکانس عزیمت اهالی روستا به مراسم ختم همسر یحیی و آن دیالوگهای بامزه آتش تقیپور در خودروی کاظم.
فیلم تلاش میکند میان این سه لحن منسجم بماند، تقریبا میشود گفت که این منسجمترین کار کارنامه نیکی کریمی است، شاید شناخت حجازیفر از اقلیم داستان سطح اجرا را تا حدی بالا آورده که مثلا نقشآفرینی معمولی جواد عزتی به چشم نمیآید.منظورم از تسلط بر ظرفیتهای اقلیم، استفاده به اندازه و درست از جغرافیا و جزئیات روابط میان آدمهاست.
دریاچه در آتابای در چند موقعیت نمایش داده میشود، عاشقانه و شب؛ سیمین و سیما و کاظم و آیدین در کنار هم، محل اعتراف و باز هم شب، فصل همنشینی کاظم و یحیی و در ادامهاش صبح فردای همان شب، اعتراف یحیی و فروپاشی کاظم، در غروب عاشقانه و طره موی سیما، آب در بکگراند حضور دارد، به تصویر غنا میبخشد. در فصل اعتراف، آب جاییست غسل تعمید و عریان شدن.
از لحاظ مضمون، اما آتابای قرار است علیه نفرت و در تمجید عشق باشد، نیمه اول فیلم ما کاظمی را میبینیم که با عالم و آدم سر قهر و ناسازگاری دارد، آن سکانسی که کاظم به آیدین میگوید: «طوری محبت کن که وظیفهات به نظر نرسد» سیگنال اول روایت به ما درباره کاظم یا همان آتابای است.
او در جایی دیگر میگوید که رفته تا قویتر برگردد، این قوی برگشتن البته در واکنش به ناسازگاریهای محیط است، اما خب همین کاظم در یک سوم پایانی آدم دیگری میشود، او حالا یک «سیما»ی دیگر پیدا کرده و به قول خودش توانسته دوباره عاشق شود، عشق به سیما کم کم نفرت او را کم میکند و روند تحول شخصیت او را با محیط و آدمها آشتی میدهد تا حدی که به پرویز اجازه بازگشت میدهد، البته که پایان فیلم کمی وضعیت را معلق نشان میهد.
دیدگاه