«همۀ خنجرهای قدیمی»؛ فیلمی متفاوت از ژانر جاسوسی
فیلم «همۀ خنجرهای قدیمی» (All The Old Knives) یک درام مهیج و پرتعلیق جاسوسی است با داستانی که تا لحظۀ آخر بیننده را مشتاقانه به دنبال خودش میکشد. اما فقط این نیست. لایهای عمیق از روابط عاشقانه هم در اینجا هست که به هنرمندانهترین شکل در تار و پود سایر عناصر داستان بافته شده است.
«همۀ خنجرهای قدیمی» در ظاهر اشتراکات زیادی با بقیۀ فیلمهای شلوغ و پرماجرای ژانر جاسوسی دارد و مثل اغلب آنها پر است از تهدیدات تروریستی، ماجراجویی در نقاط مختلف دنیا، صحنههای اکشن و همکاران خیانتکار. اما آن چیزی که این فیلم را به یک اثر متفاوت و خاص تبدیل میکند و نسبت به سایر فیلمهای جاسوسی عمق و جاذبۀ بیشتری به آن میبخشد، لایۀ عاطفی و عاشقانۀ داستان آن است.
داستان فیلم از این قرار است که سالها قبل، یک هواپیماربایی اتفاق میافتد و گروهی از ماموران امنیتی اعزام میشوند تا هواپیما را از دست تروریستها خارج کنند. اما عملیات آنها شکست میخورد و تعداد زیادی از مسافران کشته میشوند. حالا بعد از سالها که اعضای آن تیم پراکنده شدهاند و هر کدام زندگی خودشان را دارند، یکی از آنها مامور شده است که دوباره دربارۀ آن حادثه تحقیق کند.
کسی که مسئول بررسی دوبارۀ حادثه شده، هنری پلهام (با بازی کریس پاین) است؛ ماموری که بعد از آن فاجعه ضربۀ روحی زیادی خورد. نامزد او به اسم سلیا هریسون (تندی نیوتن) هم در آن زمان همکار او بود که بعد از آن اتفاق رابطهاش را با هنری به هم زد. حالا رئیس هنری میگوید معلوم شده که در آن زمان یک جاسوس در تیم امنیتی وجود داشته که اطلاعات عملیات را به تروریستها میداده. هنری باید از اعضای تیم بازجویی کند و خائن را بیابد. یکی از کسانی که هنری باید به سراغش برود سلیا است که حالا در کالیفرنیا ساکن است و زندگی خودش را دارد. هنری و سلیا در یک رستوران با هم قرار میگذارند و موقع صرف شام دربارۀ آن حادثه گفتگو میکنند.
فیلم در دو خط زمانی گذشته و حال پیش میرود. چارچوب داستانی فیلم در هر دو خط زمانیش خیلی سریع در همان ابتدا و حتی قبل از تیتراژ برای ما مشخص و معین میشود. بعد از این شروع سریع و پرشتاب، ریتم فیلم آهستهتر میشود و ما را به درون لایههای عمیقتر و پیچیدهتر داستان خودش فرو میبرد. کارگردانی قوی و هوشمندانۀ یانوس متز پدرسن و فیلمنامۀ اولن استاینهاور، موتور محرکۀ اصلی فیلم را بیشتر در دیالوگها و تنشهای کلامی و عاطفی شخصیتها قرار دادهاند و نه در صحنههای اکشن و تیراندازی.
بیشتر مدت زمان فیلم با گفتگوهای بین افراد در رستوران، دفتر کار یا زیر باران میگذرد. اما این اصلا به معنی کسلکننده بودن فیلم نیست. اتفاقا در همین گفتگوهاست که مهمترین عناصر یک درام جاسوسی مثل خبرچینی و مذاکره و جلب اعتماد اتفاق میافتد. در نتیجه فضای هیجان و تعلیق بر سراسر فیلم حکمفرماست (با وجود اینکه مثلا در خط زمانی گذشته ما از قبل میدانیم که سرنوشت هواپیماربایی به کجا خواهد رسید).
اما ستون اصلی روایت و جذابیت فیلم ملاقات دوبارۀ دو عاشق قدیمی بعد از سالها جدایی است؛ آن هم در شرایطی کاملا خاص و در قالب یک بازپرسی سر میز شام. از دل این گفتگو، علاوه بر خاطرات عاشقانه، حقایق ناخوشایندی هم پدیدار میشوند. قوت و ظرافت فیلمنامه و دیالوگها در اینجا واقعا فوقالعاده است. داستان روابط عاشقانه و جدایی این دو نفر به شکلی کاملا ماهرانه در دل ماجرای جاسوسی و هواپیماربایی بافته شده و یک کلیت منسجم و جذاب را شکل داده است.
از بازی بینقص نیوتن و پاین هم نباید غافل شد. این دو نفر بخش مهمی از فیلم را رو به روی هم در یک رستوران نشستهاند و با هم حرف میزنند و به هم نگاه میکنند. اما در همین نگاهها و لحن حرفزدنشان آنها توانستهاند تصویری باورپذیر از سالها عشق و جدایی و حسرت را نشان بدهند. همۀ این نکات در کنار هم «همۀ خنجرهای قدیمی» را به اثری هوشمندانه، گیرا و عمیق تبدیل کرده که تعلیق و هیجان یک داستان جاسوسی را به شکلی کاملا موفق با لایهای از احساسات عمیق ترکیب کرده است.
منبع: فرارو
دیدگاه