فاطمه معتمدآریا:انسان درگیر نیازهای اولیه که نمی تواند فیلم ببیند!
فاطمه معتمدآریا میگوید مخاطب با تماشای فیلم «مجبوریم »بر سر دوراهی اجرای قانون مدون و اجرای قانون انسانی قرار میگیرد.
فاطمه معتمدآریا درباره کم کاری اش در سینما گفت:
در تمام دوران کاری ام همواره دوست داشتم نقشهایی را قبول کنم که با آنها دچار چالش باشم و به نتیجه خاص برسم.
این اواخر سناریوهایی را که میخوانم یا به درد من نمیخورد یا دوستشان ندارم.
سهلپنداری در سناریونویسی باب شده
بعضی از فیلمنامهها اصول صحیحی برای نوشتن ندارند. سهلپنداری در سناریونویسی باب شده و این تصمیم را برای حضور در پروژهها برایم سخت میکند و این سوال برایم به وجود میآید که سینمای ایران به کجا رسیده است؟
معتقدم بخشی از انگ بیهویتی سینمای ما همین توجه نکردن به سناریوی فیلمهاست.
کمکاری من در سینما به علت پیدا نکردن سناریوی منسجم و خوب است که نکته قابل طرحی ندارند.
کپی کاری معضل سینمای ایران شده است
معضلی که متاسفانه در سینمای امروز ایران وجود دارد، این است که به محض موفقیت یک فیلم که مورد علاقه مردم هم قرار میگیرد، تمام سینمای ایران به کپی کردن آن فیلم و آن نقش و آن نوع سینما میپردازند.
در سالهای اخیر مدام سناریوهایی برای من فرستاده شده که با فحشهای چاله میدانی آکنده است و تا پایان فیلم شخصیتها زد و خورد و بگومگو دارند!!! اصولا طرح چنین مباحثی در یک فیلم برای مردم یکبار جالب است و نه بیشتر…
حالِ سینما دو بخش دارد؛ حال آدمهایش و حال خودش
به نظرم حال آدمهای سینما را بد کردند و همین باعث شده حال سینما بد شود.
همچنین به نظرم وجهی از بیرون بر سینما تحمیل میشود که اصلا ربطی به سینما ندارد که آن، وجه سیاسی و دولتی است که سفارش کار میدهد و اصلا به سینمای ما مربوط نیست.
حالا این سینمای سفارشی، میتواند تمام گونه ها از تجاری، جنگی، عاشقانه یا حتی شاعرانه یا هر چیز دیگری را دربرگیرد. چرا؟ فرمول سیاسی سفارشیسازی ارگانی هیچ ایرادی ندارد و این هم بخشی از یک سینماست اما آنچه اهمیت دارد این است که غالب شدن مطلق این نوع سینما دیگر جایی برای تنوع در سینما نمیگذارد و قدرت نفس کشیدن را از سینمای طبیعی میگیرد.
اوضاع و احوال این روزهای جامعه
در یک جامعه هشتاد و چند میلیونی انسانهایی زندگی میکنند که حق حیات طبیعی دارند؛ ولی هیچ چیز نمیتواند خوشحالشان کند.
انسان درگیر نیازهای اولیه که نمیتواند فیلم ببیند، اگر هم فیلم ببیند جایی که شرایط زندگی خودش را در تضاد با فیلم ببیند، حسرت میخورد حرص میخورد و شاید ناسزا بگوید.
من معتقدم عنصری به نام سینما در هر جای جهان به قلبهای انسانها چسبیده است.
هرکسی به اندازه خودش از سینما بهره میبرد. سینما هم برای مردم آن سرزمین جایی ندارد و از بین میرود.
من فکر میکنم این روزها فقط اوضاع سینما بد نیست بلکه زندگی ما حالش خوب نیست.
جامعه ما و آدمهای آن حالشان بد است و این به همه آسیب میزند.
میدانید نگران چه آدمهایی هستم؟ آن کسی که تا کمر داخل سطل آشغال خم میشود بالاخره برای خودش چیزی پیدا میکند اما آدمهای آبرودار و محترمی که سالهای سال برای این مملکت زحمت کشیدند اما الان برای گذران زندگی دچار بحران هستند، غمگینم میکند.
سینما هم مثل جامعه ما حالش بد است
با این همه معتقدم فقط سینما حالش بد نیست؛ سینما هم مثل جامعه ما حالش بد است. سینما میتواند و باید حال مردم را خوب کند اما همانطور که گفتم به نظرم سینما هم مثل جامعه امروز ما حالش بد است.
مخاطب با تماشای فیلم «مجبوریم »بر سر دوراهی اجرای قانون مدون و اجرای قانون انسانی قرار میگیرد
«مجبوریم» از معدود فیلمهایی است که بخشی از داوری و نه قضاوت را بر عهده مردم و تماشاگر میگذارد و فیلمساز جانب کسی را در فیلم نمیگیرد.
یعنی به مخاطب میگوید عملکرد دکتر پندار را قبول داری یا وکیل را؟ در واقع فیلم «مجبوریم» با تعریف قصه گل بهار، تماشاگر را به چالش و فکر دعوت میکند و به او میگوید که دقت کن فیلم چه موضوعی را مطرح میکند و دراین معضل، خودت را جای کدام شخصیت فیلم میگذاشتی و چه تصمیمی میگرفتی؟
شاید جالب باشد بدانید که در نمایشهای خارجی فیلم «مجبوریم» ۹۰ درصد کسانی که فیلم را میدیدند به ما میگفتند اگر ما بودیم همان کاری را میکردیم که دکتر پندار(پزشک زنان فیلم) میکرد.
چنین دیدگاهی از سوی مردم دنیا برای من جالب بود. جدای از قانونستیزی متوجه شدم مردم به زندگی بهتر و نگاه برتر به زندگی اجتماعی اهمیت میدهند.
مخاطب با تماشای فیلم «مجبوریم »بر سر دوراهی اجرای قانون مدون و اجرای قانون انسانی قرار میگیرد. چون قانون مدون لزوما منطبق بر ملاحظات انسانی نیست.
دیدگاه