جای خالی پژمان جمشیدی، هومن سیدی، شهاب حسینی در تلویزیون
عباس رافعی: مدیران تلویزیون فکر میکنند هنرمندان بانیان وضع موجودند/ هنرمندان میدانند مدیون تلویزیونند/ ساترا نمونه دیکتاتوری رسانهای است
عباس رافعی معتقد است خود هنرمندان میدانند که مدیون رسانه هستند اما سیاستها به گونهای است که ترجیح میدهند در جای دیگری فعالیت کنند.
پژمان جمشیدی را میشناسیم کسی که هنوز عدهای او را به عنوان فوتبالیستی میشناسند که بازیگر شده و عدهای دیگر او را به عنوان یک بازیگر بسیار خوب قلمداد میکنند. هنرمندی که چند سال است در جشنواره فیلم فجر خوش میدرخشد و پس از نامزدیهای پیدر پی، امسال برای بازی در فیلم سینمایی «یادگار جنوب» موفق به دریافت دیپلم افتخار شد. کمی به قبلتر بازگردیم، اوایل دهه نود بود که سریالی با نام «پژمان» روی آنتن تلویزیون رفت، سریالی که در زمان خودش پرطرفدار بود و جمشیدی از همان نقطه فعالیت خود به عنوان بازیگر را به صورت رسمی و جدی آغاز کرد، و حالا پس از ده سال به این جایگاه رسیده. هنرمندی که با تلویزیون فعالیتش را شروع کرد اما این روزها حضورش در این عرصه را نمیبینیم، این دیده نشدن چند دلیل دارد، یا خودش نمیخواهد، یا پیشنهاد مناسبی برای او نیست در هر حال به این صورت یکی از هنرمندان از تلویزیون جداشد. هومن برقنورد هم که دیپلم افتخار گرفت همین روند را دارد، حتی محمدحسین لطیفی که کارگردان برجستهای عمده فعالیتهای درخشان خود را در تلویزیون انجام داده است و با تمام این شرایط به تلویزیون بازگشته و سریال ساخته اما صداوسیما بدهی ۶ میلیارد تومانی او را پرداخت نمیکند. (به گفته خود لطیفی این اتفاق رخ داده است.)
به سالهای قبل و کسانی که سیمرغ گرفتند هم نگاه کنیم همین ماجرا را میبینیم و مصداقهای زیادی برای هنرمندانی وجود دارد که پس از شروع فعالیت در تلویزیون به یک موفقیت خوب در سینما رسیدند، نزدیکترین مثال هومن سیدی یا شهاب حسینی نیست.
اما چه اتفاقی افتاده که هنرمندان علی رغم شروع فعالیت از تلویزیون دیگر حاضر نیستند به خانه خود بازگردند؟ مشکل از هنرمندان است یا صداوسیما؟
به همین بهانه به گفتوگو با عباس رافعی پرداختیم که تا سال ۱۳۹۰ کارمند رسمی صداوسیما بود و به عنوان عضو شورای شبکه و طرح و برنامه در این سازمان فعالیت میکرد.
چرا هنرمندانی که در حال حاضر در سینما هستند دیگر به تلویزیون باز نمیگردند؟
بعد از انقلاب کسانی که سینمای جدید ایران را پایگذاری کردند افرادی بودند که یا در تلویزیون مدیر بودند یا کارگردان و تهیهکننده، مدیران سینمای ایران، آقای بهشتی، سیف الله داد، حیدریان و... همه از کارمندان تلویزیون بودند که به معاونت سینمایی وزارت ارشاد آمدند. آقایان محمدعلی نجفی، داوود میرباقری، ابوالحسن داوودی، کیومرث پوراحمد و... بسیاری از هنرمندانی که وارد سینما شدند و توانستند سینمای نوین ایران را به جهان معرفی کنند از فعالین رسانه بودند.
از رخشان بنیاعتماد که سالهای سال مستند میساخت تا جعفر پناهی که کارمند تلویزیون بود؛ توانستند سینمای نوپای انقلاب را به سینمای فعلی تبدیل کنند و یک تعامل و ارتباطی بین تلویزیون و سینما رقم خورد.
سینمای قبل از انقلاب ارتباطی به تلویزیون نداشت اما بعد از انقلاب یک توافق درونی شکل گرفت که بتوانند به کمک سینمای ایران بیایند و به آن جان ببخشند و در طی سالها، این ماجرا ادامه پیدا کرد.سینمای ایران از رضا عطاران و جواد عزتی تا هومن برقنوردی که شما از او نام بردید، خاستگاهشان تلویزیون بوده یعنی تلویزیون نیرو میساخت و به سینمای ایران تحویل میداد. حالا پرسش شما این است که چرا کسانی که خانه اولشان تلویزیون بوده، با اکراه به تلویزیون بر میگردند یا کلا باز نمیگردند؟
این ماجرا را نباید در هنرمندان جستوجو کرد بلکه باید دید این صاحبخانه چه کرده که در را به روی این هنرمندان باز نمیکند، من این مسئله را اینگونه بررسی میکنم که اگر صاحبخانه میزبانی خوبی باشد، چرا این هنرمندان نباید به خانه خود بازگردند؟ این تلویزیون است که ستارهسازی میکند، پس چرا تلویزیون میزبانی مهربانانه و پدرانه خودش را از دست داده؟ فضایی که در تلویزیون حاکم بود تماما در رشد بالندگی آنها تاثیر داشت اما اکنون یک لجبازی ایجاد شده که مدیران تلویزیون احساس میکنند باید به سمت نیروهای تازه به دوران رسیده بروند. در دوره طلایی تلویزیون من تهیهکننده بودم، با همکارانمان که صحبت میکنیم متوجه میشویم که گویا یک قانون نانوشته در تلویزیون وجود دارد که دیگر به تهیهکنندگان و کارگردانان قدیمی کار ندهند، چون مدیران فعلی احساس میکنند بانیان وضع موجود همان هنرمندان هستند.
مگر وضع موجود چه ایرادی دارد؟ هر وضعی هم که ایجاد شده باشد دستآورد مدیران فعلی است چون مدیران گذشته که خوب عمل کردند و نتیجهاش را هم در تلویزیون دیدیم.
قبل از ورود آقای جبلی، میگویند در چهار سال پیش مردم و مسئولین از تلویزیون راضی نبودند و بانیان این وضع همین هنرمندان بودند. به همین دلیل تصمیم گرفتند سراغ هنرمندانی بروند که متعهد هستند، نه هنرمندانی که متخصصند و این تعهدگرایی در مقابل تخصص گرایی باعث شده تلویزیون مخاطب خود را از دست دهد.من احساس میکنم مخاطب تلویزیون ریزش کرده و به سمت شبکه نمایش خانگی رفته چون درحال حاضر آنها بحث برانگیزتر است.این سریالهایی که من نمیگویم بد هستند،چون حتی اگر سریال خوب هم ساخته شود متاسفانه دیده نمیشود و همانهایی که ارزشمند هستند هم بینندگان کمتری دارند.
چرا چنین اتفاقی میافتد؟
به دلیل ریزش گسترده مخاطببین تلویزیون، چون مردم به سمت شبکه نمایشخانگی رفتهاند.
این سوال پیش میآید که آیا تلویزیون توان رقابت با شبکه نمایش خانگی را ندارد؟
چرا توان رقابت دارد، تلویزیون رسانه فراگیر است و شبکه نمایش خانگی فراگیر نیست. سیگنالهای تلویزیون در دورترین روستاهای ایران قابل دسترس است. تلویزیون یک رسانهای است که قرار بر فرهنگسازی دارد. اما شبکه نمایش خانگی در درجه اول دنبال تجارت و کسب درآمد است. رسانه گروهی یا ملی اولویت اولش فرهنگسازی است و جایی که دنبال سودجویی نیست توانایی فرهنگسازی دارد، حتی سریالهایی که جنبه سرگرمی آنها غالب بوده باز هم دنبال فرهنگسازی بودند. چه اتفاقی افتاده که این رسالت فراموش شده است؟
نگاهی که تلویزیون به هنرمند دارد، باعث ایجاد یک نظارت کیفی بر کار او در تلویزیون میشود، یعنی شوراهایی که مسئولیتشان نظارت کیفیت برنامههای سازمان است میتوانند هنربانی کنند، یعنی میتوانند هنرمند را به سمت بالندگی ببرند بر خلاف شبکه نمایشخانگی که سقوط یک هنرمند را رقم میزنند. رسانه ملی الان یک قدرت است که مسئولان از آن غافل هستند و من فکر میکنم به دلیل عدم تجربه مدیران جوان است که توانایی استفاده درست از این امکانات را ندارند.
در واقع ضعف در مدیران است؟
بله، من ضعف را در انتخاب مدیران رسانه ملی میدانم اگر یک مدیر پر قدرتی وجود داشته باشد تمام این هنرمندانی که نام بردید با شوق به عرصه رسانه باز میگردند چون خودشان هم میدانند که مدیون این رسانه هستند. اما دلیل اینکه باز نمیگردند بخاطر خودشان نیست در واقع در مقصد که رسانه ملی است باید دید چه اتفاقاتی رخ داده که آنها نمیخواهند بازگردند.
میتوانیم بگوییم یکی از دلایل رخ دادن این ماجرا بحث کمبود بودجه در تلویزیون است؟
تلویزیون بعضی از بودجههایی که صرف سریال خاص خودش میکند به مراتب این بودجهها بیشتر از سریالهای شبکه نمایشخانگی است.
بودجه دوتا از سریالهای تلویزیون در مجلس اعلام میشود با آن بودجه چهقدر میتوان سریال خوب ساخت؟ به نظرم یک مدیریت ضعیف عامل به وجود آمدن این وضعیت است.
در تلویزیون مدیران برنامهسازی نمیکنند بلکه این تهیهکنندهها هستند که این کار رو انجام میدهند و چون الان تهیه کنندگان را تغییر دادند این وضعیت پیش آمده. به طور مثال یک کارگردان حرفهای زیر پرچم حرف یک تهیهکننده تازه کار و جوان بروند.
چرا میگویید تهیهکنندگان جوان را کنار گذاشتند؟
من هرچه طرح به تلویزیون میبردم رد میکردند و بعد متوجه شدم که نمیخواهند با من کار کنند چون احساس میکنند ما باید کنار گذاشته شویم. اینجا بازهم همان بحث خودی و غیرخودی است همین ماجرا پیش آمده که میبینیم تلویزیون ناخواسته و حتی در برنامه زندهاش مردم را مقابل خودش قرار میدهد. به سخره گرفتن زنان اصلا کار درستی نیست و اصلا ضرورتی ندارد که در برنامه تلویزیونی به آن پرداخته شود؛ اما وضعیت به قدری بلبشو شده که هرکسی هرچه دوست دارد میگوید و کسی هم جلوی آنها را نمیگیرد. من کارمند تلویزیون بودم و سال ۹۰ بازنشسته شدم و کاملا با پوست و گوشت و استخوان تلاش مدیران را میدیدم که چه قدر برای نگه داشتن احترام آنتن تلاش میکردند و آن را با زباله پر نمیکردند و تلاش میکردند همچون پیشینیان کار را با حفظ آبرو و احترام پیش ببرند. همین آقای افخمی بهترین کارش را در تلویزیون انجام داده که نامش «کوچک جنگلی» است؛ حالا نگاه کنید که ایشان بعد از این همه سال چه کار مهمی در تلویزیون یا سینما انجام داده؟ هیچی! و هنوز هم نان شهرتش در «کوچک جنگلی «را میخورد. با این حال به خودش اجازه میدهد حرمت آنتن را بشکند.
ساخت مکانی به نام ساترا چهقدر در لجبازی هنرمندان تاثیر گذار بوده است؟
باید بگویم که خدا نبخشد کسی را که به فکر تاسیس سازمانی به نام ساترا افتاد. ساترا یعنی چوب لای چرخ تولید برنامهها گذاشتن. چه زمانی ما میتوانیم بالنده شویم و رشد کنیم؟ زمانی که رقیب داشته باشیم و حالا تمام تلاش ساترا این است که رقیب را از بین ببرد و عرصه را تنگ کند، این در حقیقت دیکتاتوری رسانهای بار میآورد ساترا نمونه استبداد از دیکتاتوری رسانه ای است من هرچه میگویم درست است و هرچه میگویم باید گوش کنید، ساترا سابقهای را از خودش.
دیدگاه