بررسی سیر تحول شخصیتی والتر وایت در سریال «بریکینگ بد»؛ از معلم شیمی تا هایزنبرگ
شیفتگی فرهنگی ما به جرایم سازمان یافته منجر به خلق شخصیت های نمادین و مشهوری مانند دون کورلئونه و تونی مونتانا شده است. حتی پیچیده ترین ضدقهرمان ها مانند تونی سوپرانو نیز به نوبه خود جسور، ملون و فریبنده هستند.
هنگامی که عنصر جنایی با چنین خطوط برجسته ای ترسیم می شود، حتی زمانی که ما با برخی از انگیزه های آن ها ارتباط برقرار می کنیم، به سادگی می توان اعمال آن ها را به عنوان چیزی که تنها افراطی ترین مجرمان درگیرشان می شوند، رد کرد.
سریال بریکینگ بد با تصور اینکه تبدیل شدن یک پدر و شوهر میانسال به یک تولید کننده مواد مخدر و قاتلی خونسرد نیازمند چه چیزهایی است، بینندگان را مجبور به مواجهه با یک واقعیت ترسناک کرد – اینکه شاید شر یک نیروی یکپارچه نیست که به طور کامل و واضح با نیکی در تضاد باشد، بلکه کاشت تدریجی یک سری توجیهات است که توسط مردم عادی به کار گرفته می شود. شاید این همان سفری باشد که ما آن را به این اندازه جذاب می بینیم، مانند تبدیل شدن والتر وایت به بدترین خود که به مخاطبان این امکان را می دهد تا نگاهی اجمالی به پیامدهای اراده آزاد و بی قید و شرط یک انسان داشته باشند. در ادامه این مطلب می خواهیم به این موضوع بپردازیم که تبدیل شدن یک نفر از یک معلم علوم به یک تولید کننده مواد مخدر صنعتی که با ریسین انسان ها را می کشد چگونه اتفاق می افتد، دستکم در دنیای سریال «بریکینگ بد».
کودکی وحشت زده
وقتی برای اولین بار والتر وایت را در اپیزود پایلوت سریال بریکینگ بد ملاقات می کنیم، باورش سخت است که یک معلم شیمی با اخلاق ملایم، یک شوهر فداکار و پدری دوست داشتنی برای یک کودک معلول، حتی بتواند به حرکت به سمت تاریک انسانی فکر کند. در حالی که وضعیت سلامتی والتر، انگیزه اصلی در تصمیم او برای رفتن به سمت بدی هاست، بعداً مشخص می شود که داستان گذشته خود او به عنوان یک کودک نیز به تبدیل شدن والتر به فردی که در ابتدای سریال می بینیم، کمک کرده است.
کنترل – به خصوص نوعی که از اعمال قدرت سنتی مردانه ناشی می شود – یکی از انگیزه های کلیدی والتر است، بنابراین وقتی از آسیب و احساس درماندگی او در کودکی مطلع می شویم، بهتر تصمیم او را درک می کنیم. والت که در دهه ۱۹۶۰ بزرگ بود، هرگز چهره پدر قدرتمندی نداشته است زیرا خودش نیز از زمانی که به یاد می آورد، پدرش را مردی بیمار و در حال رنج کشیدن می دیده است. همان طور که در نهایت واقعیت کودکی خود را به پسرش والت جونیور می گوید، پدر والتر وایت به بیماری هانتینگتون مبتلا شد، زمانی که او تنها چهار یا پنج سال داشت. تنها خاطره او از پدرش، بازدید از بیمارستان در روزهای پایانی عمرش است؛ خاطره ای ترسناک از بوی بیمارستان و دیدن پدرش که «به تمامی نابود شده بود» و احتمالاَ نمی توانست پسر خودش را بشناسد. برای والت، این خاطره بود که تعیین می کرد او چطور باید خودش را به پسرش نشان دهد و در فصل چهارم در اپیزود Salud در مورد بیماری اش به پسرش والتر جونیور بگوید:«نمی خواهم وقتی رفتم، این خاطره ای باشد که از من به یاد داری».
شیمیدان جوان آینده دار
والتر وایت جوان با عشق همیشگی اش به علم، به نظر می رسد که در طول سال های کالج، همیشه آینده ای بزرگ در انتظار خود می دیده است. والت در حالی که دانشجوی ممتازی در موسسه فن آوری کالیفرنیا (کالتک) بوده و در آنجا کریستالوگرافی اشعه ایکس می خواند، دوستی نزدیکی با یکی از دوستان دانشمند خود به نام الیوت شوارتز برقرار می کند. آن ها در کنار هم شرکت Gray Matter Technologies را تاسیس می کنند؛ نامی که از ترکیب نام خانوادگی آن ها الهام گرفته شده است؛ چرا که شوارتز معادل «سیاه» در زبان آلمانی است و ترکیب آن با «سفید» والتر وایت، باعث تشکیل رنگ خاکستری می شود. با شروع فعالیت و کسب اعتبار این شرکت، شیمیدانان جوان چندین اختراع ثبت کرده و به تحقیقات علمی خود ادامه می دهند. کار والتر به عنوان رهبر پروژه کریستالوگرافی برای یک پروژه رادیوگرافی فوتون در لوس آلاموس حتی به تحقیقات شیمی برنده جایزه نوبل در سال ۱۹۸۵ نیز کمک می کند، چیزی که او هنوز چند دهه بعد از آن ماجرا نیز به آن افتخار می کند و در اپیزود پایلوت نیز شاهد آن و نمایی از جایزه ای که والتر گرفته هستیم.
اگرچه بریکینگ بد هیچ گاه به طور صریح به ثبت اختراعات یا فناوری های توسعه یافته توسط کمپانی گری متر تکنولوجیز در دوران همکاری والتر با این استارتاپ نمی پردازد، اما چند سرنخ را می توان در روی جلد مجله علمی آمریکایی و مقاله ای قاب شده روی دیوار خانه الیوت پیدا کرد. در این مقاله که تحت عنوان “Breakthroughs” منتشر شده، آمده است: «گری متر تکنولوجیز بر روی سوئیچ مولکولی متمرکز می شود» سوئیچ مولکولی یک دستگاه در سطح نانو است که مانند یک کلید برق روشن و خاموش می شود، چیزی که تاثیرات فوق العاده ای برای آینده پزشکی دارد. سقوط نهایی والتر از کسی که می تواند به بشریت کمک کند تا مردی که از تولید یک داروی مرگبار به عنوان بخشی از دنیای جنایت سازمان یافته سود می برد، بیش از پیش بر فساد و تباهی روح او تاکید دارد.
فروش سهم با تردید
تغییر شکل والتر وایت از دانشمندی با رفتار ملایم به یک تولید کننده متامفتامین با تفکر ماکیاولیایی ممکن است در ابتدا شبیه به سقوط از اوج به نظر برسد. اما نگاهی دقیق تر نشان می دهد که او از مدت ها قبل از پختن اولین بسته کریستال، در حال سرکوب سه گانه تاریک خود بوده است، چیزی که شرکای سابقش الیوت و گرچن سعی می کنند آن را نادیده بگیرند اما موفق نمی شوند. والت مانند بسیاری دیگر از خودشیفته ها، راهی برای حفظ روابط خود، بدون آشکار کردن تاریکی و سمیت واقعیت طبیعت درونی خود دارد؛ ویژگی هایی که تنها زمانی ظاهر می شوند که او احساس تهدید، رقابت یا عدم کنترل کامل داشته باشد. نشانه ای از این تاریکی درونی برای اولین بار در رابطه والت با همکارانش در شرکت گری متر آشکار می شود و از سقوط شکسپیری در آینده خبر می دهد.
به عنوان یک دانشمند جوان، والت در مسیری قرار می گیرد که کمتر کسی رویای آن را در سر می پروراند، مسیری که با یک راه اندازی یک شرکت موفق و رو به توسعه آغاز شده و در ادامه با علاقمند شدن به دستیار آزمایشگاه خود، گرچن ادامه می یابد. اما والت پس از ملاقات با خانواده ثروتمند گرچن ، ناگهان همه چیز را به هم می ریزد و سهم خود از شرکت را به قیمت ناچیز ۵,۰۰۰ دلار می فروشد. همان طور که وینس گیلیگان، خالق سریال ، به هافینگتون پست گفته است، ثروت گرچن ” به نوعی ذهنش را درگیر کرد و باعث شد احساس حقارت کند و بیش از حد واکنش نشان دهد». آنطور که داستان از دیدگاه والت تعریف می شود، به نظر می رسد الیوت و گرچن او را از شرکت بیرون کرده اند، از ایده های او سود برده و والت بیچاره را به حال خود رها کرده اند. این ایده ای است که والت از نهادینه کردن آن در ذهن خود، اطرافیان و مخاطب سریال خوشحال می شود، به طوری که سائول گودمن در سریال “بهتره با ساول تماس بگیری” به والت پیشنهاد می کند که از این دو به خاطر تقلب در ثبت اختراع، سرقت مالکیت معنوی و فسخ نادرست شکایت کند.
یک مرد خانواده با دستمزد ناعادلانه
نمونه ای اولیه از تمایل والت به تغییر واقعیت های تاریخی به گونه ای که هرگونه سایه ای از مسئول بودن در قبال اعمال خودش را از بین ببرد، خروج آنی او از شرت گری متر تکنولوجیز برای همیشه مسیر زندگی او را تغییر داده و در عین حال خشم او را نسبت به رابطه اش با الیوت و گرچن خلق می کند. پس از خروج والت، ارزش این شرکت افزایش یافته و در نهایت زمانی که با والت آشنا می شویم، گری متر تکنولوجیز به یک شرکت چند میلیارد دلاری تبدیل شده است. الیوت و گرچن در غیاب او تبدیل به اسطوره تبدیل می شوند.
چه به این دلیل که او بیش از حد درگیر احساس تملک نسبت به همسایه اش بوده و چه به این دلیل که او واقعا ضعیف ترین حلقه در شرکت گری متر بوده، همکاران سابق والتر موفق می شوند در حالی که زندگی او به یک مسیر خنثی و ساده می رود. او برای مدتی به تحقیقات ادامه می دهد و همانطور که در اپیزود Cancer Man در فصل اول بریکینگ بد دیده می شود، در طول سال ها در تعداد زیادی از آزمایشگاه های شیمیایی مشغول به کار می شود. هنگامی که رابطه عاشقانه والت با گارسن یک رستوران، اسکایلر، از یک جدول کلمات متقاطع آغاز شده و منجر به ازدواج و بچه دار شدن او می شود، والت خود را در حال تجربه یک زندگی می بیند که بسیاری از مردم آن را تحقق رویای آمریکایی می دانند – یک شغل پایدار، یک خانواده خوب، و داشتن خانه.
اما برای نفس شکننده والتر، ازدواج نه چندان پرشور، خانه طبقه متوسط، و چالش های بزرگ کردن یک پسر مبتلا به فلج فیزیکی هرگز به رویایی که او داشت نزدیک نیست. هنگامی که او حرفه تحقیقاتی خود برای کار به عنوان معلم شیمی دبیرستان، و انجام شغل دوم در یک کارواش، رها می کند، گویی به یک زندگی متوسط و مملو از حسرت تنزل کرده است.
حکم مرگ باورنکردنی
حضیض زندگی ساده و معمولی والتر وایت با تشخیص سرطان او رقم می خورد، یک نماد فیزیکی رو به رشد از زوال روح او که والتر را به سمت زندگی جنایتکارانه سوق می دهد. زندگی والتر در این برهه یکی از یکنواخت ترین و کسل کننده زندگی ها در این نقطه یکی از یکنواختی های خسته کننده و کسل کننده ترین زندگی هاست که والتر خود باعث آن شده و سعی می کند این پشیمانی و حسرت ها را با غرولند کردن با خودش و فشردن دندان هایش مخفی کند. وجود خانواده وایت درگیر بدبختی های طبقه کارگر است؛ از قبض های عقب افتاده، وسایل خراب شده گرفته تا این واقعیت که یک فرزند دیگر در راه است و سیر کردن دهانی دیگر بر معضلات و مشکلات خانواده می افزاید. در یک برهه، اسکایلر حتی در هنگام رابطه جنسی به یک سری فروش آنلاین رسیدگی می کند که نشان از شرایط ناگوار مالی خانواده والتر وایت دارد.
جشن تولد ۵۰ سالگی والتر رژه ای از بدبیاری هاست: پسرش دائم غر می زند، دانش آموزان و رییسش به او بی احترامی می کنند، جشنی که بیشتر به جشنی برای اسکایلر شبیه است تا جشنی برای او، جایی که باجناقش که پلیس مبارزه با مواد مخدر است، به جای او به کانون توجه تبدیل می شود. هنگامی که والت یک روز پس از مهمانی اش هنگام کار در کارواش بیهوش شده و در نهایت مشخص می شود به سرطان ریه مبتلاست، واکنش مبهم و بی احساس او به افشاگری پزشک در مورد بیماری و مدتی که زنده می ماند – امید به زندگی دو ساله، بهترین سناریوست – تداوم منطقی بی احساسی او نسبت به چیزی است که در زندگی اش تجربه می کند. اما وقتی اطلاعات بیشتری رفته رفته فاش می شود، فیلتر خشم و رنجش والت را کوتاه می کند، خشمی که برای اولین بار زمانی ظاهر می شود که رئیسش از او می خواهد تا دیر وقت کار کند و باعث می شود والت کنترلش را از دست داده و فریاد بزند: «لعنت به خودت و ابروهایت».
شروع پخت متامفتامین
با حکم مرگ قریب الوقوع و فشار برای تنها گذاشتن خانواده اش با چیزی برای ادامه زندگی شان، والت بالاخره از آن حالت بی حسی که در طول زندگی با آن دست و پنجه نرم می کرد، بیرون می آید. اما این یک حضور ناخواسته و تصادفی در یک عملیات مبارزه با قاچاق مواد مخدر با باچناقش است که او را از خواب بیدار کرده و در مسیر رفتن به بیراهه قرار می دهد، یک اقدام شورش مآبانه علیه ناکارآمدی واقعی و مجازی که تعریف کننده زندگی او از زمان فروش احمقانه سهمش از شرکت گری متر تکنولوجیز بوده است.
در حالی که این فشار مالی و تعهد خانوادگی، نقشِ دلیل رسمی والتر برای ورود به کسب و کار تولید متامفتامین را ایفا می کند، این ها در نهایت بهانه های او برای رد کردن نقش به شدت خاکستری است که در آن فرو رفته است. به هر حال، سفر او به سمت تفکر تولید متامفتامین، قبل از اینکه تشخیص سرطان خود را دریافت کند، زمانی رخ می دهد که در اپیزود Pilot می بیند هنک در یک حمله به یک مرکز تولید و فروش مواد مخدر، مقادیر زیادی پول نقد پیدا کرده است. این تصویر برای والتر وایت شبهی یک دستمزد سریع و ساده است، اما قبل از تشخیص ابتلای والتر به سرطان، این کار نوعی فعالیت همراه با خطر بود که او هرگز درگیر آن نمی شد.
اما تشخیص ابتلا به سرطان، والت را آزاد می کند تا طرف تاریک تر شخصیتش که مدت ها سرکوب کرده بود را در آغوش بگیرد. وقتی متوجه می شود که دانش آموز سابقش جسی پینکمن یک آشپز متامفتامین است، والت بهانه و ابزار ورود به کسب وکار تولید متامفتامین را در اختیار خود می بیند، حتی در شرایطی که تمام اهداف و خطرات این کار را به طور کامل در نظر نگرفته باشد. بعد از تصمیم به آشپزی، والت احساس انرژی بیشتری نسبت به سال های گذشته می کند، ساده لوحانه به جسی می گوید که او «بیدار» شده است و به طرز عجیبی یک نوجوان را به خاطر زورگویی به پسرش به زمین می زند، اولین نشانه از این که والتر وایت شرور بالاخره آزاد شده است.
قاتل سردرگم
مرحله بعدی تحول والتر به لطف قضاوت ضعیف خود او، توسط نیروهای خارجی تسریع می شود. یکی از اشتباهات مهلکی که والت مرتکب می شود، این است که فکر می کند این کار را تا زمانی که خودش بخواهد می تواند ادامه دهد و تنها برای مدت کوتاهی در این حوزه فعالیت خواهد کرد. علی رغم دانش پیشرفته اش در حوزه شیمی، والتر فاقد هرگونه درک واقعی از روند کلی تولید مواد مخدر است، که تنها یکی از ملزومات آن دانستن چگونگی تعامل با قاچاقچیان بیرحم مواد مخدر است. همان طور که هر شخصیتی در یک داستان در مورد جنایت های سازمان یافته در نهایت متوجه می شود، در تجارت مواد مخدر، حداقل نه در هیچ سطح لوکسی، هیچ کار تفریحی وجود ندارد.
والت در حالی که ذهنش درگیر یک درآمد سریع و هیجان انجام کاری که والت پیر هرگز انجام نمی داده است، بلافاصله همه چیز را آشفته و پیچیده می یابد و مرتکب اشتباهات بچگانه ای می شود که خود و جسی را در معرض خطر قرار می دهند؛ مانند دعوت از دو فروشنده به وسط ناکجا آباد برای خرید محموله مواد مخدری به ارزش هزاران دلار. والت که مجبور شده با تهدید اسلحه، مواد تولید کند و می داند که احتمالاَ پس از پایان آشپزی کشته خواهد شد، علم بالایش در حوزه شیمی را به کار گرفته و از فسفین مرگبار برای مسموم کردن ربایندگانش استفاده می کند. برای والت، عمل قتل در دفاع از خود که هر کسی را بیخواب کرده و به هم می ریزد، ظاهراً به او قدرت بخشیده و به اولین موفقیت بزرگ و پیشرفت در این ماجراجویی طولانی و تاریک تبدیل می شود.
قاتل خونسرد
علی رغم اولین قتلِ تهییج کننده قدرت والتر در اپیزود …and the Bag’s in the River در فصل اول، وقایع تکان دهنده پیرامون اولین پختش، دستکم او را تا حدودی دچار سردرگمی می کند. وقتی معلوم می شود یکی از دو مهاجمی که با گاز فسفین مسموم کرده هنوز زنده است، او و جسی خود را درگیر با یک فروشنده مواد مخدر به شدت زخمی می بینند که پیش تر آن ها را تهدید به مرگ کرده است. در حالی که این دو در حال تصمیم گیری برای سرنوشت این قاچاقچی زخمی بوده و نگران تجزیه سریع جسد هستند که در ماشین کاروانشنان قرار دارد، کریزی ۸ را در زیرزمین جسی زندانی می کنند – و نکته خنده دار این است که در این مرحله از داستان، این دو حتی یک ریال نیز از فروش مواد مخدر درآمد نداشته اند.
آن ها به سرعت متوجه می شوند که باید از شر کریزی ۸ خلاص شوند، اما والت به عنوان قاتل تازه وارد، انجام این کار برای والت ساده نیست. در یک مرحله، او سعی می کند با کنار هم قرار دادن مزایا و معایب کشتن فروشنده مواد مخدر، از این کشمکش اخلاقی عبور کند. والت که هنوز آماده ارتکاب یک قتل خونسردانه نیست، وقتی کریزی ۸ یک بار دیگر سعی می کند والت را بکشد و بدین ترتیب والتر را از زیر بار این فشار اخلاقی رها می کند، و در ادامه باعث می شود تا والت او را با قفل دوچرخه دور گردنش خفه کند. والت که حالا دیگر می داند راه بازگشتی وجود ندارد، کم تر در مورد پیامدهای اخلاقی جنایاتش دچار سردرگمی و عذاب وجدان می شود.
هایزنبرگ
هر رئیس سازمان جنایتکاری به یک نام خیابانی نیاز دارد. برای والت، این نام خیابانی تبدیل به یک همزاد می شود، در شرایطی که او به تدریج به تجسم زنده نام مستعارش، هایزنبرگ، تبدیل می شود. این نامی است که او در ابتدای فعالیت حرفه ای خود، با الهام از نام فیزیکدان نظری ورنر هایزنبرگ، برای خود انتخاب می کند. این همان نامی است که در نهایت به یک نام افسانه ای تبدیل شده و راهش را به تحقیقات پلیس مبارزه با مواد مخدر در فصل دوم و در اپیزود Breakage نیز باز می کند. اگر والتر وایت دکتر جکیل باشد، هایزنبرگ آقای هاید است.
در حالی که والت به سقوط خود به ورطه ورشکستگی اخلاقی ادامه می دهد، جنبه هایزنبرگی او به تدریج بر شخصیتش غلبه می کند، اعمال او به طور فزاینده ای وحشتناک تر می شوند و در نهایت از قتل های منفعلانه یا توجیه پذیر با استانداردهای خود، به قتل های همراه با خونسردی پیاده نظام گوستاو، گیل بوتیشه و گاس فرینگ روی می آورد. زمانی که اپیزود Face Off از فصل چهارم پخش می شود، جایی که او براک کانتیو را مسموم می کند تا جسی را علیه گاس شورانده و خودش را نجات دهد، والتر وایت دیگر قابل تشخیص نیست. والت به طور کامل به هایزنبرگ تبدیل شده است – حتی اگر هنوز به توهم والتر وایت، به عنوان معلم علوم و پدر، چنگ زده است.
کسی که در می زند
پیش از کشتن همراه با خونسردی کریزی-۸، ماسک والتر وایت از بین رفته است. اما بعد از آن، رفتار او نسبت به جسی و اسکیلر به طور غیر قابل بازگشت و غیرقابل جبرانی سو استفاده گرانه و بیرحمانه می شود. برای مدتی، او می تواند با انداختن گناه این رفتارهایش به ابتلایش به سرطان، بخش زیادی از این رفتارها با خانواده اش را توجیه کند. اما پس از اینکه اسکایلر در فصل دوم سریال و در اپیزود ABQ از تلفن همراه کاری و مخفیگاه پول ها مطلع می شود، اقدامات والتر به طور فزاینده ای شرورانه شده و در نهایت همه چیز به اوج خود می رسد.
تا به این لحظه، والت اعمال نابخشودنی قابل توجهی انجام داده که کم ترین آن ها انفعال در برابر مرگ جین است، عملی که غیرمستقیم منجر به مرگ کل مسافران یک پرواز مسافربری می شود، زمانی که پدر داغدار جین اشتباه مرگباری مرتکب می شود. اما در تمام این مدت، او همچنان نقاب “مرد خوب و مهربان”ش را که برای او مناسب بود نگه داشته، و اغلب جنبه های تاریک تر شخصیت جکیل-و-هاید خود را از هم جدا کرده است.
در اپیزود Cornered از فصل چهارم، والت در نهایت حقیقت ماجرا در مورد تولید مواد مخدر توسط خود را برای اسکایلر فاش می کند. او دست از تظاهر برمی دارد و نوعی معامله فاوستی و جنگ سرد را آغاز می کند که تا آخر ازدواجش ادامه پیدا می کند. اسکایلر به طور کامل وخامت اوضاع را درک نمی کند و تنها زمانی به این واقعیت تلخ پی می برد که وقتی به والتر می گوید فکر می کند جانش در خطر است، والتر همه چیز را واضح بیان می کند. در این سکانس، والت خشمگین شده و بر سر اسکایلر فریاد می زند: «من در خطر نیستم، اسکلیلر. من خود خطرم. یک نفر در را باز می کند و تیر می خورد، و تو فکر می کنی من آن نفر هستم؟ نه، من کسی هستم که در می زند!».
ضد قهرمان سقوط کرده
در پایان سریال بریکینگ بد، والتر وایت به طور مستقیم ده ها نفر را یا به دستور او یا به دست خودش به قتل رسانده است، بنابراین اینکه او دیگر از دست رفته و امکان نجات ندارد، کمترین چیزی است که می توانیم بگوییم. در حالی که برای قرار گرفتن در ذیل تمثیل «دیروقت بهتر از هرگز» کافی نیست، والت موفق می شود در آخرین ساعات عمر خود از این جنبه شخصیتی تاریک دور شود و تبدیل شدن خود به یک ضد قهرمان سقوط کرده تراژیک را تکمیل کند.
همانند اکثر خودشیفته ها، والتر قادر است به توجیه اقدامات خود در طول سریال ادامه دهد و حتی کشتن مایک ارمانتراوت را نیز توجیه کند. اما باعث مرگ هنک شدن نقش انگیزه ای برای یک زنگ بیدارباش دیرهنگام را ایفا می کند که نقطه عطف تحول نهایی والتر می شود، حتی اگر این دگردیسی تا قسمت ماقبل آخر سریال به نام Granite State به طور کامل درک نیست.
پس از ماه ها فرار، والت به فلین زنگ می زند تا برنامه ای برای تحویل پول ترتیب دهد تا در نهایت رویای والت محقق شود. اما والت که از خشم فلین به خاطر مرگ هنکس شوکه شده است، تصمیم می گیرد خود را به پلیس تسلیم کند، اما نه قبل از اتمام یک سری کارهای نهایی. والت پس از معامله با الیوت و گرچن برای مراقبت مالی از خانواده اش پس از مرگ او، انگیزه های واقعی اش را به اسکایلر اعتراف می کند و به او می گوید که خودخواهانه این کارها را انجام داده چون این کارها باعث می شد احساس زنده بودن کند. به عنوان آخرین اقدام او در اپیزود پایانی سریال به نام Felina، او لیدیا را با سم رایسین می کشد، جسی را از دست نازی ها نجات می دهد و در نهایت در وسط آزمایشگاه تولید مواد مخدر دراز کشیده و می میرد و دنیا را از بدبختی و ویرانی که بر خود سر آن آورده بود، رها می کند.
دیدگاه