۱۰ صحنه پایانی بی‌نقص در فیلم‌های دیزنی که از ابتدا تا انتها کامل هستند

دیزنی همیشه می‌داند چگونه فیلم‌هایش را در نقطه اوج به پایان برساند. انیمیشن‌های خیره‌کننده و موسیقی دل‌نشین، تماشاگران را مستقیماً وارد دنیای خیالی فیلم می‌کنند.

۱۰ صحنه پایانی بی‌نقص در فیلم‌های دیزنی که از ابتدا تا انتها کامل هستند

هیچ چیز جادویی‌تر از تماشای قهرمانان دیزنی نیست که سرانجام به پایان خوش و سزاوار خود می‌رسند. پیروزی این شخصیت‌های اغلب دست‌کم گرفته‌شده نشان می‌دهد که اراده، انگیزه و پشتکار می‌تواند به چه دستاورد‌هایی منجر شود و الهام‌بخش مخاطبان است تا زندگی خود را با اشتیاق و استقامت دنبال کنند.

چه پایان داستان با عشق همراه باشد، چه غلبه بر موانع ظاهراً غیرممکن یا تحقق رویایی دیرینه، دیزنی همیشه می‌داند چگونه فیلم‌هایش را در نقطه اوج به پایان برساند. انیمیشن‌های خیره‌کننده و موسیقی دل‌نشین، تماشاگران را مستقیماً وارد دنیای خیالی فیلم می‌کنند. این غوطه‌وری عمیق، میراثی ماندگار از شادی و موفقیت را خلق می‌کند که به خاطره‌انگیزترین آثار دیزنی تعلق دارد.

در ادامه ۱۰ انیمیشن دیزنی با پایانی باشکوه را مرور می‌کنیم.

۱۰. وال-ای آینده‌ای روشن از عشق و شکوفایی را به تصویر می‌کشد

وال-ای نمونه‌ای کامل از جذابیت‌های بی‌نظیر آثار پیکسار است و به همین دلیل توانسته تحسین گسترده مخاطبان را جلب کند، اگرچه برخی معتقدند تأثیر آن دست‌کم گرفته شده است. تماشای رباتی کنجکاو که شیفته اشیای انسانی است و برای جلب محبت رباتی مدرن و پیشرفته، سفری در دل کیهان را آغاز می‌کند، نه‌تنها دل‌نشین است بلکه به‌خوبی با داستان کلی هماهنگ می‌شود. پشتکار وال-ای برای جلب توجه اِوا باعث می‌شود او ناخواسته درگیر نبردی برای احیای زمین و بازگرداندن انسان‌ها به سیاره‌ای شود که مدت‌ها پیش رها کرده بودند.

پایان‌بندی فیلم در ابتدا بسیار غم‌انگیز است؛ چرا که به نظر می‌رسد وال-ای پس از آسیب‌دیدگی در برخورد با ربات خودکار AUTO، خاطرات ماجراجویی‌ها و عشقش به اِوا را از دست داده است. اما تنها جرقه‌ای از سوی اِوا، زمانی که فکر می‌کند وال-ای برای همیشه از بین رفته، کافی است تا او را به همان ربات دوست‌داشتنی گذشته بازگرداند. در پایان، کاپیتان سفینه Axiom انسان‌هایی که دوباره به زمین بازگشته‌اند را تشویق به کشاورزی و کاشت گیاهان می‌کند و بدین ترتیب زمینه‌ای برای آینده‌ای روشن و پُر از امید فراهم می‌شود.

۹. عشق جاودانه جک و سالی به کمال می‌رسد

پس از آنکه جک اسکلینگتون به اشتباهاتش در تصاحب کریسمس پی می‌برد، نه‌تنها هویت واقعی خود را کشف می‌کند، بلکه درمی‌یابد که باید در کنار چه کسی باشد. در صحنه‌ای که با انیمیشنی خیره‌کننده و موسیقی‌ای دل‌نشین همراه است، جک به سراغ سالی که در تپه‌ای پوشیده از برف و زیر باد‌های ملایم ایستاده، می‌رود تا اعتراف کند که قدر محبت‌ها و حضور همیشگی او را می‌داند و عاشقش شده است.

در زیر نور ماه که فضایی رؤیایی و وهم‌آلود ایجاد کرده، جک و سالی همدیگر را در آغوش می‌گیرند، در حالی که زیرو، سگ روح جک، در اطرافشان شناور است. دوربین به‌آرامی به سوی آسمان شب حرکت می‌کند و پیوند ناگسستنی این دو را به زیبایی به تصویر می‌کشد و تماشاگران را مسحور می‌کند. این صحنه کوتاه است، اما به شکلی کامل، لطافت رابطه جک و سالی و جوهره فیلم را به نمایش می‌گذارد و آن را به یکی از نماد‌های فصل تعطیلات تبدیل می‌کند.

۸. خانواده شگفت انگیز هویت ابرقهرمانی خود را می‌پذیرند

آنچه به‌عنوان یک روز عادی برای این خانواده ابرقهرمان آغاز می‌شود، به‌سرعت به فراخوانی برای مبارزه تبدیل می‌گردد. پس از آنکه وایولت موفق می‌شود با شخص مورد علاقه‌اش قرار بگذارد و خانواده پار شاهد کسب مقام دوم دش در مسابقه دو باشند، ناگهان با شروری به نام آندرماینر روبه‌رو می‌شوند. این دشمن تازه‌وارد نیازی به سخنرانی طولانی ندارد، چرا که خانواده بلافاصله نقاب‌های خود را به چهره می‌زنند و آماده دفاع از شهر محبوبشان می‌شوند.

همزمان با پخش موسیقی نمادین فیلم، دوربین به ترتیب هر یک از اعضای خانواده را نشان می‌دهد و در نهایت با نمایی از باب که ژاکتش را کنار می‌زند و نشان معروف “I” را آشکار می‌کند، به اوج می‌رسد. فیلم با یک پایان هیجان‌انگیز و تعلیق‌آمیز به پایان می‌رسد که مخاطبان را مشتاق تماشای ماجراجویی‌های بعدی می‌کند. هرچند که انتشار شگفت‌انگیزان ۲، ۱۴ سال طول کشید، اما طرفداران هرگز انتظار برای ادامه داستان را رها نکردند و همه این اشتیاق، از همین صحنه پایانی آغاز شد.

۷. گوژپشت نوتردام، با پیام اصلی خود به کمال می‌رسد

پس از نجات پاریس از استبداد فرولو، کوازی‌مودو به عنوان یک قهرمان باید مورد استقبال قرار گیرد. اما تردید او کاملاً قابل درک است، چرا که پیش‌تر بار‌ها از سوی مردم طرد و تحقیر شده بود. هنگام خروج از کلیسا و قرار گرفتن در نور آفتاب، می‌توان ترس و دودلی او را احساس کرد. در ابتدا، جمعیت واکنش خاصی نشان نمی‌دهد، اما ناگهان دختربچه‌ای از میان جمعیت عبور کرده، کوازی را در آغوش می‌کشد و او را در شهری که همیشه باید شجاعتش را می‌دید، می‌پذیرد.

ازمیرالدا و فوبوس نیز در این شادی با او سهیم می‌شوند و کوازی‌مودو را با افتخار به هوا بلند می‌کنند. در این لحظه، کلُپن، راوی دانای داستان، با تکرار آهنگ آغازین فیلم به آنها می‌پیوندد. این صحنه پایانی، پیام اصلی فیلم را در دل تماشاگران طنین‌انداز می‌کند: «چه چیزی یک هیولا را می‌سازد و چه چیزی یک انسان را؟» یادآور این حقیقت که قلبی پاک و مهربان، مرز میان خوبی و پلیدی را تعیین می‌کند. آخرین نت‌های موسیقی و اوج گرفتن آهنگ، فضایی سرشار از شادی و شور خلق می‌کند که تا لحظه‌ای که تیتراژ پایان می‌یابد، در ذهن‌ها باقی می‌ماند.

۶. داستان اسباب‌بازی ۳، پایانی که اشک‌ها را در نمی‌آورد

داستان اسباب‌بازی ۳ ادای احترامی است به دوران کودکی، بازی‌های بی‌انت‌ها و سختی‌های بزرگ شدن. هیچ صحنه‌ای در کل این مجموعه، این پیام را بهتر از پایان‌بندی تأثیرگذار قسمت سوم به تصویر نمی‌کشد. در حالی که اندی آماده رفتن به دانشگاه است، تصمیم می‌گیرد اسباب‌بازی‌هایش را به بانی، همسایه کوچکش، بسپارد، کسی که پیش‌تر با وودی در زمان فرار او از مهدکودک سانی‌ساید ارتباط برقرار کرده بود. اندی ابتدا برای بخشیدن وودی مردد است؛ چرا که وودی همیشه خاص‌ترین اسباب‌بازی او بوده است. اما وقتی می‌بیند بانی چقدر با وودی ارتباط برقرار کرده، درمی‌یابد که او نیز می‌تواند خاطرات جدید و زیبایی با وودی و دیگر اسباب‌بازی‌ها بسازد.

اندی و بانی قبل از خداحافظی با هم بازی می‌کنند و این صحنه نمادی از پایان دوران کودکی اندی و خداحافظی او با اسباب‌بازی‌های محبوبش است. لحظه‌ای که اندی در ماشین می‌نشیند و دور می‌شود، قلب هر تماشاگری را می‌شکند، اما در عین حال، آرامش‌بخش است؛ چرا که می‌دانیم اسباب‌بازی‌ها اکنون در کنار صاحب جدیدی قرار دارند که آنها را دوست خواهد داشت و در عین حال، همیشه خاطرات زیبای خود با اندی را در دل نگه می‌دارند.

۵. در پرنسس و قورباغه، تیانا سرانجام رستوران رویایی‌اش را افتتاح می‌کند

دستیابی به اهداف برای هر کسی دشوار است، اما برای دختری سخت‌کوش که ناگهان به قورباغه تبدیل شده، ممکن است کاملاً ناامیدکننده به نظر برسد. در جریان ماجراجویی‌های تیانا و ناوین در دل باتلاق‌ها، آنها می‌آموزند که عشق باید راهنمای مسیرشان باشد و هیچ‌گاه نباید از خواسته‌های واقعی خود دست بکشند.

پس از ازدواج و بازگشت به شکل انسانی، ناوین به قول خود وفا می‌کند و به تیانا کمک می‌کند تا رستوران رؤیایی‌اش را افتتاح کند. با کمک لوییس، تمساح نوازنده، که صاحبان آسیاب قند قدیمی را فراری می‌دهد، قصر تیانا سرانجام به واقعیت تبدیل می‌شود. آهنگ آغازین فیلم این بار با صدای تیانا بازخوانی می‌شود و او را در حال رقصیدن در کنار عزیزانش نشان می‌دهد.

پایانی بهتر از این برای قهرمانی که مرز‌ها را درهم شکسته است، قابل تصور نیست، پایانی که هم به آرزو‌های شخصی او تحقق می‌بخشد و هم بر اهمیت عشق، پشتکار و باور به خود تأکید می‌کند.

۴. علاءالدین، پایانی خوش برای همه

یادگیری یک درس، بخش مهمی از رشد هر قهرمان دیزنی است و پایان علاءالدین فرصتی عالی برای شخصیت اصلی فراهم می‌آورد تا اشتباهات خود را بشناسد. به جای پذیرفتن پیشنهاد جینی برای تبدیل دوباره به یک شاهزاده و ازدواج با یاسمین طبق قوانین آگرابا، علاءالدین آزادی دوست جادویی‌اش را به او می‌دهد. خوشحالی و وداع جینی با علاءالدین، که به‌طور بی‌نظیری توسط رابین ویلیامز به اجرا در می‌آید، نشان‌دهنده قدرت دوستی‌شان است.

با دیدن نیک‌نیتی علاءالدین و عشق واقعی او به دخترش، سلطان تصمیم می‌گیرد که قانون قدیمی را تغییر دهد تا یاسمین بتواند با هر کسی که دوست دارد ازدواج کند. زمانی که علاءالدین و یاسمین دوباره بر روی فرش پرنده از آگرابا پرواز می‌کنند، آتش‌بازی‌های رنگارنگ آسمان را روشن می‌کند و ازدواج آنها را رسمی می‌سازد. این پایان، یکی از تأثیرگذارترین فیلم‌های دوران رنسانس دیزنی را به شکلی شایسته به اتمام می‌رساند.

۳. مولان در نهایت با خانواده‌اش دوباره ملاقات می‌کند

رابطه مولان با خانواده‌اش، به ویژه با پدرش، محرک تصمیم او برای مخفی کردن هویت خود به عنوان مرد و ورود به جنگ است. این تصمیم شجاعانه و پرخطر در طول فیلم همراه مولان است، اما او هرگز از هویت واقعی‌اش غافل نمی‌شود. حتی زمانی که دستگیر می‌شود و ارتش از او روی برمی‌گرداند، روحیه شکست‌ناپذیر و تعهدش به انجام کار درست او را هدایت می‌کند. پس از نجات چین از دست هون‌ها، او نشان امپراتور را دریافت کرده و شمشیر شان یو را به دست می‌آورد، شمشیری که با افتخار به پدرش می‌آورد، امیدوار است که او بالاخره به او افتخار کند.

تماشاگران نمی‌توانند زمانی که فا ژو این هدایا را کنار می‌زند و در آغوش مولان می‌افتد و می‌گوید بزرگ‌ترین هدیه و افتخار برای او داشتن چنین دختری است، از اشک ریختن خودداری کنند. لحظه دلگرم‌کننده این صحنه با شوخی مادربزرگ فا قطع می‌شود که می‌گوید مولان باید یک مرد از جنگ به خانه می‌آورد، و در همین لحظه، لی شان با زمان‌بندی عالی وارد می‌شود. این صحنه با بازپس‌گیری جایگاه موشو به عنوان نگهبان تکمیل می‌شود و در نهایت جشن بزرگی در میان اجداد برپا می‌شود.

۲. پایان داستان پری دریایی کوچولو، نمایی زیبا از عشق و تغییر

به عنوان یکی از محبوب‌ترین آثار موزیکال دیزنی، پری دریایی کوچولو شایسته یک پایان موزیکال شگفت‌انگیز است. پس از گفت‌وگوی صمیمانه‌ای با سباستین، پادشاه تریتون درمی‌یابد که چه چیزی آریل را خوشحال می‌کند و او را دوباره به انسان تبدیل می‌کند تا بتواند برای همیشه با اریک باشد. آنها مراسم عروسی‌ای در دریا برگزار می‌کنند که در آن، تنها با چند کلمه، عشق بی‌پایانی ابراز می‌شود.

یک گروه کُر در پس‌زمینه بخش جدیدی از آهنگ قسمتی از دنیای تو را می‌خواند، در حالی که تریتون یک رنگین‌کمان خیره‌کننده در آسمان می‌کشد که بر کشتی در حال حرکت سایه می‌افکند. اندوهی در این حقیقت وجود دارد که آریل دیگر به دریا بازنمی‌گردد، و برخی طرفداران ممکن است آن را مسئله‌ای مشکل‌ساز بدانند که آریل خانواده‌اش را برای اریک ترک می‌کند، اما عشق بین او و خانواده‌اش ابدی است. این لحظه، آریل را به سمت آنچه که قرار بود باشد، سوق می‌دهد، که برای تماشاگران تجربه‌ای بسیار الهام‌بخش و آرامش‌دهنده است.

۱. شیرشاه، اجرای باشکوه حلقه زندگی

زمانی که سیمبا جایگاه خود را بر فراز صخره‌ی پریده به عنوان پادشاه جدید به دست می‌آورد، داستان به شکلی کامل به آغاز خود باز می‌گردد. سرزمین‌های غرش شیر از یک بیابان خالی به حالت طبیعی و سرسبز خود باز می‌گردند، که نشانه‌ای از بازسازی و تعادل طبیعت است. سیمبا و نالا در کنار تیمون، پومبا و زازو، شخصیت‌های محوری در روایت اصلی و سفر شخصی سیمبا، قرار دارند.

رافیکی نیز به آنها می‌پیوندد تا فرزند جدید سیمبا و نالا را معرفی کند، که اطمینان می‌دهد این چرخه همچنان ادامه خواهد داشت. میراث شیرشاه داستان برجسته‌اش در مورد سرنوشت است، اما همچنین در مورد هویت است، که به تماشاگران می‌آموزد که فرار از حقیقت خود چه خطراتی دارد. حتی اگر یافتن خود در این دنیا با از دست دادن‌ها و دشواری‌های بزرگ همراه باشد، می‌تواند عشق و تعلق خاطر شدیدی ایجاد کند، که دقیقاً همان چیزی است که سیمبا در این صحنه پایانی درک می‌کند.

 

منبع: فرارو
کد مطلب: ۳۸۰۲۴۴
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت