ماجراهای عید فطر در طهران قدیم / مردم میگفتند: مثل ماه شوال شدهای
قدیمیها چگونه عید فطر را برگزار میکردند؟ نمازشان چگونه بود و فطریهشان چگونه؟ «جعفر شهری» در کتاب «طهران قدیم» اینها را برایمان روایت کرده است و چقدر شیرین؛ چه روزگاری و چه حالی داشتهاند پدرها و اجدادمان در عید رمضان.
عید فطر در دربار قاجار حال و هوای خاصی داشته و آنطور که از خاطرات ناصرالدین قاجار فهمیده میشود در دربار بیشتر دنبال این بودهاند که هلال ماه شوال رؤیت بشود و بتوانند توپ در کنند و عید اعلام کنند.
بنا به همین خاطرات، وضعیت اعلام عید فطر در دوره قاجار اینطوری بوده: «امشب نجوماً باید ماه دیده شود و فردا عید کنند، اما احتیاطا ما گفتیم آتشبازی نکنند تا ماه دیده شود. نایبالسطنه رفته بود به امیریه و در آنجا ماه را دیده بود و به ما نوشته بود. یک سرباز هم دیده بود اما چون مردم شهر کسی ندیده بود، گفتیم حقیقتا نباید عید کرد و آتشبازی هم نکنند، مردم هم از رﺅیت ماه ﻣﺄیوس شده بودند و همه سحر خورده و خوابیده بودند». یا اینطوری بوده: «دیشب تمام مردم برای طلب هلال رفته بودند... دیگر شک و شبههای جهت عید باقی نماند. صبح برخاستیم... دیدیم پاکتی آوردند که امینالسلطان فرستاده بود؛ باز کردیم، خواندیم. دیدیم نوشته است که در قم و قزوین و بعضی جاها ماه را دیدهاند و ثابت شده است و امروز عید است. فورا حکم کردیم چند تیر توپ انداختند و نقارهخانه زدند».
بعد هم که عید میشده اینطوری بوده: «باغ دیوانخانه را قرق کرده بودند که برای آتشبازی شب عید به سر در شمسالعماره برویم. نماز را اندرون خواندیم... آنوقت آمدیم رفتیم سر در چراغان خوبی کرده بودند... امروز چون روز عید است، مردم به جنب و جوش آمده بودند، از اول صبح همه حاضر بودند».
مثل ماه شوال شدهای!
روز آخر رمضان مردم عادی هم دنبال رؤیت هلال عید بودهاند و خبر مهمی نبود جز خبر اعلام شدن یا نشدن عید فطر. مثلهایی هم سر زبان مردم افتاده بود درباره جستجوی ماه شوال ازجمله اینکه به آدم کمپیدا میگفتند: «مثل ماه شوال شدهای».
حالا در ادامه، روایت مفصل «جعفر شهری» در کتاب «طهران قدیم» را درباره عید فطر دوران قاجار بخوانیم و حظ ببریم از لطایف و نکتههای جالبِ فراوانی که دارد: «غروب شب اول ماه شوال باز از ساعتهای پر جنب و جوش ماه رمضان به حساب میآمد که اگر ماه از ۳۰ کمتر بود و تقویمها آن را ۲۹ روز گفته بودند از هنگام آفتاب زردی تا یکساعت از شب رفته روی بامها و گلدستهها و بلندیها، سر به سوی جنوب غربی آسمان کرده و به دنبال ماه میگشتند که این ماه دیدن نیز باید با مشاهده جماعت و چند عادل محل انجام گرفته باشد که باز این نیز از دو حالت خارج نمیتوانست باشد، که یا ماه را اجماع دیده، فردا را عید میگرفتند و یا اختلاف تقاویم و ابر و مه و بارندگی مانع رؤیت آن شده موکول به رسیدن خبر و تلگراف از کربلا و نجف میشد که سحر را باز برخاسته و نیت روزه میکردند و چنانچه خبری نرسیده بود... تلگراف به علمای اعلام اعتاب مقدسه کرده، استسفار و کسب تکلیف میکردند.
همچنین باز پر بودن ماه و سی روز بودن آن نیز بی حرف و سخنی نمیتوانست باشد که بعضی ماه را باریک دیده، شب اول ماه و بعضی ماه دوشبه دانسته روز سیام را روز عید دانسته و در شک و تردید حرام و حلال روزه آن روز میافتادند که آن را نیز لازم میآمد تا از خارج تحقیق کنند.
ماه شوال را از ماههای پر عزت و آبرو میگفتند که همه عقبش میگردند و کسی را که میخواستند بگویند دیرپیدایی، میگفتند: خانم یا مثلا آقا مثل ماه شوال شدهای؟ یا مثل ماه شوال باید تو آسمونا پیدات کرد. یا مثل ماه شوال دیر بیا تا عزیز باشی».
گروکشی وسایل خانه برای فطریه!
روایت «جعفر شهری» به فطریه و نماز عید که میرسد، جالبتر هم میشود: «قبل از افطار شب اول ماه باید هرکسی فطریه خود را که یک من نانِ گندم، جو، برنج... به مستحق رسانیده یا معادل قیمتش پول پرداخته یا از مال خود جدا کرده، کنار بگذارد و این نیز به این صورتها انجام میگرفت که هرآینه دسترسی به مستحق منظور نبود، فطریه را که اگر گندم بود، برای هر نفر شش عباسی و اگر جو بود، چهار عباسی و اگر برنج بود، دو قران تا دو قران و نیم کنار گذاشته یا اگر پول موجود نبود از اشیاء غیرضروری اتاق چیزی مانند لاله... کاسه یا بشقاب نیت کرده، پیش خود گرو میگذاشتند و پس از پرداخت فطریه که در اولین فرصت باید انجام میگرفت، از گرو خارج میساختند.
این فطریه در درجه اول به فامیل مستحق و بعد به همسایه مستحق و آشنای مستحق و بعد از آنها به مستحق شرعی... تعلق میگرفت و هرآینه فطریهدهنده خود مستحق شرعی و عرفی بود و قادر به پرداخت نبود نقد و جنس فطریه خویش را میان خود و زن و بچه دستگردان (از دستی به دستی دادن و دوباره برگرداندن) کرده و به مصرف میرساند و اگر مستحق مردی بیکس و بی اهل و عیال بود، از دست راست به دست چپ خود داده دو مرتبه از دست چپ خود گرفته، خویش را بریالذمه میکرد...
نماز عید چنان بود که مأمومینِ هر امام جماعت، از اول آفتاب روز عید، پای برهنه، به در خانه او جمع شده به تکبیر و ذکر الله اکبر و الحمدلله کثیرا میپرداختند و این چنان بود که مکبری الله اکبر گفته، دیگران نیز الله اکبر میگفتند و پس از هر چهار الله اکبر یکبار الله اکبر، الله اکبر لا اله الا الله و الله اکبر و لله الحمد علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولینا میگفتند و این کلمات را با هروله کردن و خود جنبانیدن تکرار میکردند تا آقا یعنی امام لباس پوشیده و آماده شده و تحتالحنک آویخته از منزل بیرون بیاید و از شرایط آقا یا امام نیز آن بود که از این زمان عمامه از سر برداشته، پاها را برهنه کرده، متذکر به اذکار مذکور بوده باشد... و موقع بیرون آمدن از خانه خنجری به پر شال یا شمشیری از روی عبا مانند کسی که به جنگ یا جهاد میرود، حمایلش باشد و طرز حرکتش هم به طرف مصلا، شتابزده و چالاک و شتابان بود و بقیه دنبالش میدویدند و به این صورت آقا از جلو و متعاقبان ذکرگویان و تکبیرگویان به راه افتاده به خارج شهر، در محلی که سقف نداشته باشد، میرفتند و نماز عید را به جا آورده و با خاک یا تربت یا خرما و مویزی افطار کرده، از راهی که غیر از راه اول بود مراجعت کرده، امام را به خانه رسانیده و متفرق میشدند».
دیدگاه