روزی که پرویز مشکاتیان روی شجریان تعصبی و غیرتی شد
سرنا_پرویز مشکاتیان آهنگساز و نوازنده سنتور، در طول دوران فعالیت خود آثار درخشانی را همراه با استاد شجریان خلق کرد. او داماد محمدرضا شجریان بود.
سید فضلالله مجتهدزاده نوشت: ۳۱ شهریور، سالگرد عروج زندهیاد پرویز مشکاتیان، هنرمند ارزنده و موسیقیدان فرهیخته و گراسنگ است. در خدمت دوست ارزشمندم، جناب سیدعبدالجواد موسوی، یادی از ایام دوستی با استاد رفت و چون میدانست زلفی با پرویز خان گره زده بودم، خواست تا چند خاطره از این استاد کمنظیر موسیقی کشور نقل کنم و اجابت کردم.
سال ۱۳۸۴ بود. خدمت استاد در منزل ایشان در نیاوران بودم. پیرامون جدایی پرویز مشکاتیان نازنین از استاد شجریان، پهلوان موسیقی ایران زمین، زمزمههایی گهگاه شنیده میشد؛ چه از اهل شعر و ادب و موسیقی و نیز بعضی نزدیکان.
یادم هست عصر یک روز پاییزی، صحبت از خراسانیها و اهل مشهد شد. من هم بدون قصد و بیپیرایه، تعریض دوستانهای نسبت به اهل خراسان کردم که فیالمثل پارهای کسبه مجاور حرم حضرت رضا در مشهد چنین و چنانند؟! ناگهان پرویز مشکاتیان ابتدا متحیر و سپس خیلی برافروخته شد و گفت شیخ با همه ارادت و عشقی که به تو دارم، ابداً توهین به سرزمین مادری استاد محمدرضا شجریان را برنمیتابم. بار آخر باشد که در حضور من از اهالی سرزمینی سخن میرانی که پهلوانی بیهمتا در موسیقی دارند. یادت باشد استاد شجریان، پهلوان آواز و جهان پهلوان موسیقی و اسطوره میهن است. در مقام دفاع عرض کردم پرویز جان چرا ناراحت شدی؟ منظورم که ایشان نبود. پاسخ داد: «فرقی نمیکند. من نسبت به محمدرضا شجریان تعصب و علقه خاصی دارم.» خیلی این مطلب برایم جالب بود. سالها جدایی میان دو تن و اینهمه عشق و شور و تعصب حیرتآور بود.
یک روز هم که منزل پرویز جان بودم، زندهیاد دکتر صادق طباطبایی و جناب مرتضی کاخی و بعضی از دوستان اهل ادب و موسیقی بودند. استاد گفت: «صادق جان (خطاب به دکتر صادق طباطبایی) این شیخ (خطاب به حقیر) از سر عشق و علاقه به استاد علامه محمدتقی جعفری (که آن وقت در قید حیات هم بودند) در ایشان ذوب شده و عیناً مثل خود استاد و با همان سبک و سیاق حرف میزند، شعر میخواند و مثنوی تفسیر میکند.
بالاخره با اصرار زیاد پرویز نازنین که مرا به وفای مردان قسم داد و گفت چون این سوگند مولانا بوده و من تو را به وفای مردان قسم میدهم، چند دقیقهای مثل استاد علامه جعفری سخنرانی کن. اجابت کردم و واقعا همینطور بود، طوری که خود استاد علامه جعفری پیغام داده بود که من در حضور ایشان حرف بزنم. القصه ده دقیقهای به سبک و سیاق علامه محمدتقی جعفری از مثنوی و حافظ و خیام و عرفان، بدون مراعات وزن و قافیه پراکنده سخن گفتم. دیدم پرویز مشکاتیان از فرط خنده و شعف روی تخت اتاق افتاده و به دکتر طباطبایی اشاره میکند که تو را به خدا به این شیخ بگو از فرط خندیدن حال من دگرگون شده است. بعد استاد گفت: «به وفای مردان قسم از زمانی که از همسرم جدا شدهام، تا کنون، اینقدر از ته دل نخندیده بودم و همواره مرا به نام «شیخ» صدا میزد و تا پایان عمر فکر نمیکنم نام کوچک مرا هرگز بر زبان آورده بود.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه