شجریان چگونه در نقش یک ناجی ظاهر شد؟
سرنا_"در دورهای موسیقی اصیل ایرانی با عناصر تکراری درگیر شده بود، اما از وقتی شجریان ظهور کرد و در جشن هنر شیراز با آهنگ "ای مه من ای بت چین" به اوج شهرت رسید، رنسانسی در موسیقی سنتی ایران پدید آمد"
چهل روز از درگذشت هنرمند ملی ایران استاد شجریان میگذرد و در این مدت سخنها و نکات بسیاری درباره ایشان گفته شده و بر دانش ما به عنوان مخاطبان علاقهمند آثار او افزوده شد به خصوص بعضی مصاحبههای منتشر نشده ایشان چه نوشتاری، صوتی و چه تصویری. از جمله یکی از مصاحبههایی که هجده سال پیش در یک کشور اروپایی با ایشان انجام شد، نشاندهنده وسعت اطلاعات و دانش این هنرمند ملی در همه زمینههاست و بسیار صحبتهای آموزندهای بود. به تازگی نیز مصاحبه غافلگیرکنندهای مربوط به سال 62 حدود چهل سال پیش از ایشان منتشر شده که معلوم نیست به چه منظوری با ایشان انجام شده و از یک شبکه خبری برونمرزی پخش شد، ولی به نظر من برای دوستداران و پیگیران تاریخ موسیقی ایران بسیار آموزنده و پربار است.
استاد در این گفتوگو علاوه بر احاطهای که به موسیقی ایرانی از خود نشان میدهد به چند نکته اساسی نیز اشاره میکند که به گمانم برای نخستینبار چنین مباحثی به صورت کارشناسانه مطرح میشود. از جمله در مورد تفاوت خیام به عنوان فیلسوف و حافظ در مقام یک عارف یا شاعر که پرسشگر میپرسد چرا این دو شاعر در نگاه غربیها به یک اندازه شهرت ندارند و استاد شجریان با درایت تمام دلیلش را توضیح میدهد که غربیها به فلسفهای که خیام در آثارش مطرح میکند، بیشتر علاقه و توجه دارند تا به اشعار عارفانه و تغزلی حافظ و این به عقیده من ژرفترین و سادهترین تحلیلی است که در این باب عرضه شده است. یا در جای دیگر از مصاحبه با اشاراتی به ریتم در موسیقی نواحی ایران دلایل فرهنگی، هنری و سیاسی جغرافیایی اجتماعی این تفاوتها را بیان میکند که مثلا چرا موسیقی منطقه کردستان ریتم تند و سریع دارد و در بعضی مناطق آنقدر ریتم کند و ساکت و آرام است. به هر حال این نکات نشاندهنده این است که استاد شجریان علاوه بر دانش موسیقایی در زمینه فرهنگ و ادب این مملکت نیز کم از اساتید دانشگاه ندارد. آن هم سال 62 بیاناتی که حدود چهل سال پیش مطرح شده و طی این مدت حتما بر دانش ایشان بیشتر افزوده شده بود، ولی متاسفانه تقدیر چنین بود که در اوج پختگی روزگار این بزرگمرد را از ما دریغ کند.
اما آن چیزی که به نظر من در این مدت از استاد کم گفته و نوشته شده و لازم است از این پس بیشتر به آن پرداخت و راجع به آن حرف زده شود اینکه او از همان بدو ظهور منادی آن چیزی بود در هنر ایران که اصطلاحا به آن عنوان پسامدرنیسم اطلاق میشود. همین اصطلاح پسامدرنیسم چالشهای زیادی را برمیانگیزد. اگر بخواهم به شکل ساده، پسامدرنیسم را توضیح دهم یعنی بهروز کردن امکانات یا موجودی فرهنگی، هنری و اجتماعی هر کشوری برای استفاده امروزیها که به نظر من تعبیر ساده و گویایی است. به نظر من یکی از دلایل بیرمق شدن مدرنیسم این بود که پیوند بین احساس و عواطف با عقلانیت را از بین برده بود و فقط بر عقلانیت تکیه میکرد به همین دلیل در کنارش جریانی به وجود آمد موسوم به پسامدرنیسم که در واقع برقراری پیوند میان عاطفه و تعقل بود. وقتی به کارهای استاد شجریان نگاهی بیندازیم چه در زمینه انتخاب شعرها یا در زمینه موسیقی و نحوه خواندن شعر و استفاده از ملودیهای محلی در بعضی آهنگهایی که خوانده و همچنین بهروز کردن این اشعار با یکجور رنسانس مواجه میشویم که باعث شد نسل جوان آن دوران و ایضا این دوران با داشتهها و گذشته خودش از فرهنگ و هنر و ادبیات و بسیاری چیزهای دیگر پیوند برقرار کند. به عقیده من این استقبالی که جوانان امروز از آثار استاد شجریان دارند صرفا احساسی و غیرعقلانی نیست من به عنوان یک جوان از نسل گذشته که امروز در آستانه پیری قرار گرفته شاهد بودم دورانی را که موسیقی ایرانی دیگر نمیتوانست حوایج و نیازهای نسل جوان را برآورده کند. در آن زمان جایگزینی برایش فراهم شد به اسم موسیقی پاپ که بعضی از آنها بسیار خوب بود و خوانندههای خوبی در این زمینه ظهور کردند از ابی و داریوش و فریدون فروغی و فرهاد مهراد گرفته تا چند نفر دیگر، اما واقع امر این است که موسیقی اصیل ایرانی با عناصر تکراری درگیر شده بود. به قول دوستی به طنز میگفت موسیقی سنتی به دلیدلی بیشتر شباهت پیدا کرده و شعری را هم مثال میزد با این عنوان که "از عشق تو ای دلبر، ای دلیدلی میکنم" کار به جایی رسید که این نوع موسیقی کمکم داشت از رونق میافتاد، البته منظورم موسیقی ارکسترال یا مجلسی ایرانی نیست. نظرم موسیقی است که با سازهای سنتی نواخته میشود.
معتقدم از وقتی شجریان ظهور کرد و در جشن هنر شیراز با آهنگ "ای مه من ای بت چین" به اوج شهرت رسید، رنسانسی در موسیقی سنتی ایران پدید آمد. کار را به جایی رساند که در برنامه رادیویی که از هوشنگ ابتهاج صبح جمعه به نام گلچین هفته پخش میشد با استقبال بالای جوانهای آن زمانها مواجه شد. شجریان در این برنامه همیشه یک ترانه اجرا میکرد البته با خوانندههای تازه کشف شدهای مثل پریسا و هنگامه اخوان و این برنامه ساعت هشت صبح پخش میشد و من در دوره دانشجویی پنجاه و چهار یا پنجاه و پنج میدیدم آدمهای تنبل از خواب ناز صبحگاهی میگذشتند و برای شنیدن این برنامه پای رادیو مینشستند. این به نظر من جز سرآغاز یک رنسانس در موسیقی ایران چیز دیگری نبود و پیشقراولش را هم استاد شجریان باید بدانیم که باعث شد جوانها متوجه شوند که اساسا موسیقی ایرانی چه ظرفیتهای نامکشوفی دارد. این یک طرف ماجرا بود، اما از سوی دیگر ادبیات کلاسیک ایران دچار فطرت هم شده بود یعنی فقط میانسالان و پیران بودند که این نوع ادبیات را دنبال میکردند، در آن زمان خاطرم هست کمتر کسی سراغ سعدی و مولانا میرفت و این شجریان بود که همراه با استاد لطفی و علیزاده با خواندن تصانیف روی اشعار شاعران بزرگ مثل حافظ، سعدی، خیام و مولانا ما نسل جوان را متوجه کردند که ادبیات کلاسیک ما چقدر ظرفیت بهروز شدن دارد و چه تنوعی درش هست و ما از آن غافل هستیم، به خصوص وقتی که اشعار خیام را که توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با مدیریت استاد احمدرضا احمدی با موسیقی جذاب و دلانگیز فریدون شهبازیان خواند؛ شاهد بودم که نسل جوان چه استقبالی از این اثر به عمل آوردند و شجریان را همچون بت میپرستیدند و ستایش میکردند هم به دلیل صدای ملکوتی و بسیار جذابش و هم به عنوان کسی که اشعار خیام میخواند. آخر آن زمان خیام منادی تفکر عمیق فلسفی بود که جوانها هم خوششان میآمد.
نکته آخر درباره استاد، خواندن شعر شاعران معاصر بود که به نظرم کار فوقالعاده و عجیبی میآمد، چون شعرهایی که او انتخاب میکرد مثل پر کن پیاله را فریدون مشیری و داروک از نیما یوشیج واقعا جرات میخواست که خواننده سنتی سراغ شعر معاصر برود ولی آنچه مسلم است اینکه این ترانهها با استقبال بالایی مواجه شد. همچنین پر کن پیاله را که یکجور غزل مدرن بود. استاد بر همین گونه استفاده از شعر شاعران معاصر را ادامه داد و بعد از انقلاب هم همین روش را دنبال کرد. به عقیده من خود این رویکرد در آینده که چندان دور هم نخواهد بود، میتواند استاد شجریان را به پیشقراول پسامدرنیسم در هنر و موسیقی معاصر ایران تبدیل کند که وظیفه اصلی این جریان هم رهانیدن موسیقی سنتی ایرانی از چنگال رخوت و تکرار است.
منبع: اعتماد
دیدگاه