آهنگساز موسیقی اصیل ایرانی در گفتگو با سرنا:
هنر ایران افق روشنی ندارد/ نگاه وزارت ارشاد حمایتگر نیست، تجاری است
حسین پرنیا، نوازنده و آهنگساز موسیقی اصیل ایرانی، از لزوم حفظ میراث فرهنگی ایران فراتر از مرزهای کشور، سخن گفت.
پگاه ماسوری: این روزها تاراج میراث فرهنگی، ادبی و ملی ایران توسط کشورهای همسایه در کنار عدم حفاظت صحیح از بناها و آثار تاریخی درون ایران، ذهن بسیاری از فرهنگ دوستان ایران را درگیر کرده است.
از سوی دیگر هنر مصرفی و تجاری جای هنر اصیل و فاخر را گرفته است و بسیاری از هنرمندان کهنه کار و موفق، مغلوب جریان سلبریتی بازی در هنر و آثار لاکچری و سرگرمی شده اند. با حسین پرنیا، آهنگساز و نوازنده سنتور به گفت و گو نشستیم تا دلایل و ریشههای این شرایط تاریخی را مورد بررسی قرار دهیم.
موارد زیادی وجود دارد که نشان میدهد آثار فرهنگی و میراث کهن ایران از جمله تار، مولانا، عید نوروز و بسیاری دیگر از آثار فرهنگی، هنری، تاریخی ایران از طرف کشورهای همسایه که به نوعی میراث دار این میراث کهن هستند دزدیده شده و در عمل برای جلوگیری از این ادامه این دزدیها عمل مثمرثمری صورت نگرفته است. به نظر شما چگونه میشود با این گونه هجمه فرهنگی و دزدیها مقابله کرد؟
پرنیا: در مورد این موضوع و در خصوص مواردی همچون مولانا باید به پیشینه او و کار او توجه کرد. اگر میگویند بلخی رومی، باید به این توجه کرد که بلخ در آن دوره جزو کدام کشور بوده است. اگر بخواهیم جغرافیای آن روزها را درنظر بگیریم میبینیم که بلخ بخشی از ایران بوده؛ من قصد ندارم وارد بُعد جغرافیایی و تاریخی این موضوع شوم چرا که میتوانید با اندک مطالعه ای در این زمینه به این اطلاعات برسید.
موضوع مورد بحث من این است که چرا میراث فرهنگی مانند مولوی، ساز ایرانی، فرش ایرانی، آثار تاریخی و باستانی ما توسط کشورهای دیگر به یغما رود، یا کشورهایی که جزو شاخ و برگ ایران هستند و در طی زمان با وقوع برخی اتفاقات تاریخی، استقلال یافتهاند این آثار را از آن خود نمایند. این استقلال شاید استقلال مرزی باشد اما استقلال فرهنگی و هویتی نیست؛ همه این کشورها هویتی ایرانی دارند چون دارای فرهنگ ایرانی هستند.
به نظر من اگر امروز ایران درحال تهی شدن از این سرمایههای فرهنگی، فکری، معنوی، تاریخی و هنری است تنها به دلیل ادعای کشوری مثل ترکیه نیست. ما از درونمایه در حال تهی شدن هستیم. به نظر من دستهایی وجود دارند که از درون درحال تهی کردن ایرانند و این تهی شدن به دلیل یک سری رخداد تاریخی نیست بلکه این تهی شدن در زمان معاصر ما درحال وقوع است.
این موارد در پارهای از مواقع به وسیله کسانی که سردمداران فرهنگی ما هستند نیز صورت میگیرد. برخی مدیران با دادن مجوز، زمینه را برای این جسارت و میدانداری به کشورهای استقلال یافتهای میدهند که به لحاظ فرهنگی، خودشان جزو ایران محسوب میشوند، در نتیجه هرچیزی را که متعلق به ایران است به نام خودشان ثبت میکنند.
در تاریخ معاصر ایران این هجوم، دستاورد نقشهها و دستانی است که درکارند و قصد دارند ایران را از درون تهی میکنند. اگر میبینید مولانا، ساز ما یا موارد دیگر به راحتی به نام کشورهای دیگر ثبت میشود به این دلیل است.
من خوشحالم که ما در مقابل ثبت این موارد قد علم میکنیم؛ اما متاسفم که مدیران فرهنگی کشور سالهاست که به این کشورها میدان میدهند و از درون مایه ایران را تهی میکنند. ما در آینده با ایرانی مواجه میشویم که یا هویت واقعی خود را ندارد یا از تاریخ و پیشینه خودش تهی شده است.
به عنوان هنرمندی که طی سالها، اجراهایی در داخل و خارج کشور داشته، میتوانید بگویید که هنرمندان چگونه میتوانند هنر اصیل ایرانی را در پلتفرمهای جهانی ارائه کنند؟ از دیدگاه شما شکل سالم، صحیح و موثر آن چیست؟
پرنیا: ما باید ببینیم که آیا هنر و فرهنگ ما این پتانسیل را دارد که در جهان مطرح شود یا خیر. به طوری که مردم ملل دیگر با گوش کردن، دیدن، شنیدن و مطالعه بتوانند این فرهنگ را بخشی از خواستهها و چشم اندازهای خود ببینند.
اما ما چرا نمیتوانیم قد علم کنیم؟
پرنیا: این موضوع برمیگردد به همان بحث تهی شدن فرهنگ ایران به وسیله آن دستهای پشت پرده. ما برای شناساندن فرهنگ ایران نیازمند پشتوانههای مالی هستیم منِ هنرمند وقتی اثری در مورد فلان واقعه تاریخی تولید میکنم، یا میخواهم از اشعار شاعران گذشته که حرفی مهم و سخنی جدید و تر و تازه، برای همه دورانها و جهان دارند، استفاده کنم، به خاطر عدم حمایت و مشکلات دیگر، دستم بسته است. چون من رسانه ندارم، هنر ایران رسانه ندارد. حتی وقتی من و امثال من برای اجرا به خارج از کشور میرویم اینها فعالیتهای خودجوشی است که در مقیاسی کوچک ارائه میشود.
باید این امکانات را سازمانها ونهادهای فرهنگی در بخش دولتی یا بخش خصوصی در اختیار هنرمندان قرار دهند. اگر بخواهیم بخش دولتی را در نظر نگیریم و بخش خصوصی را از این منظر، بررسی کنیم میبینیم که بخش خصوصی ما تجارت هنر را اولویت خود میداند و نگاه تاریخی و فرهنگی به آن ندارد.
اما بخش خصوصی ما چه کسانی هستند؟
پرنیا: بخش خصوصی ما توسط مدیران بازنشسته یا دست اندرکارانی هستند که دست نشانده یا مورد توجه بخش دولتی هستند، اداره می شود. منِ هنرمند تفاوتی میان بخش خصوصی و دولتی نمیبینم. برای مثال، سازمانی مانند تلویزیون ملی، دارای شبکههای متعددی است اما محتوای همه این شبکهها یکسان است و فقط لوگوی این شبکهها با هم متفاوت است.
یکی دیگر از مشکلات موجود این است که آن مقدار رمقی هم که در هنر مانده توسط افرادی که در بخش خصوصی مشغول به کارند، گرفته میشود. مشکل اصلی ما این است.
هم شما هم بسیاری از بزرگان هنر ایران اشاره میکنید که متاسفانه تلویزیون بیشتر نقش تخریبی در عرصه فرهنگ و هنر دارد. میخواستم بدانم که با توجه به اینکه هزینههای کنسرت، تئاتر و موسیقی بسیار بالاست و حتی اصطلاحی مانند تئاتر یا کنسرت لاکچری به وجود آمده، به عنوان یک هنرمند برای اینکه جوانان، دانشجوها و مردم راحتتر بتوانند بتوانند با قیمت مناسبتر به منابع فرهنگی ایران دسترسی پیدا کنند درخواست شما از وزیر ارشاد چیست؟
پرنیا: من درخواستی از وزیر ارشاد ندارم. همانطور که پیداست ایشان تنها ارشاد کننده هستند. فرهنگ نیاز به بسترسازی دارد و ارشاد نیاز به تذکر دارد. اول باید تکلیف این اسم مشخص شود. اگر این اسم درست است پس آنها دارند کار خود را به درستی انجام میدهند. با تشکیل سازمانی به نام وزارت ارشاد قرار بود که فکر کنیم فرهنگ و هنر یک قدم به جلو رفته اما در حال حاضر میبینیم که این روند به صورت منفی درحال رخ دادن است.
آنها دارند کار خود را به درستی انجام میدهند. از زمان ظهور این گونه نهادها نقش هنر اصیل، واقعی و اخلاقی کمرنگتر شده و به همین دلیل نمیتوانم به خودم این دلخوشی را بدهم که وقتی از وزیر ارشاد درخواستی دارم ایشان محبت کنند، نگاهی عاقل اندر سفیه به ما هنرمندان کنند و اجازه دهند ما کارمان را انجام دهیم. اما من به عنوان یک هنرمند و برای تکمیل پاسخ سوال شما میتوانم درخواست داشته باشم که ژانرهای مختلف موسیقی را برای علایق و سلایق مختلف دسته بندی کنند و آن هنرمندانی را که در بخش هنر به صورت تجاری کار میکنند -که بیشتر هنرگرا هستند تا هنرمند- را از هنرمندان جدا کنند.
و درخواست بعدی من از وزیر ارشاد این است که بعد از تفکیک این ژانرهای هنری، سالنها را براساس برنامههای این عزیزان و به صورت رایگان در اختیار هنرمندان قرار دهند.
منِ هنرمند نباید دغدغه فروش بلیت داشته باشم. من هنرمند باید به فکر تولید هنر باشم و بتوانم به تولیدات فکری جامعه کمک کنم نه اینکه درگیر مجوزها باشم. من هنرمند دیگر بعد از چهل و سه سال، دیگر ثابت شدهام و وزارت ارشاد باید این امکانات را به صورت رایگان در اختیار ما هنرمندان قرار دهد.
وزارت ارشاد باید از فرهنگ و هنر به خصوص فرهنگ و هنری که ریشه تاریخی و علمی دارد و از مولفههای هویتی ما برخوردار است، حمایت کند نه از برنامههایی که صرفا جنبه سرگرمی و تجاری دارند.
یکی از معضلاتی که در حال حاضر با آن روبه رو هستیم این است که وزارت ارشاد برای مراکز هنری و آموزشگاهها مجوز صادر میکند؛ اما نگاه ارشاد یک نگاه حمایتگر نیست بلکه نگاه تجاری و اشتغالزایی به این موسسات دارد.
یعنی در هر دولتی حتی اگر هزاران مجوز داده باشند به اینها به عنوان فرصتهای شغلی نگاه کرده اند در صورتی که بستر این فرصتهای شغلی هم در جامعه فراهم باشد. آموزشگاههایی که در حال حاضر نه فقط برای موسیقی بلکه برای تمام رشتههای هنری وجود دارند مجبور به پرداخت اجاره بهای بسیار سنگین هستند و از سوی دیگر مالیاتهایی به بهانههای مختلف از این موسسات و مدرسان گرفته میشود که بسیار گزاف است. از سوی دیگر عواض شهرداری هم باید پرداخت شود. اگر شما همه این موارد را جمع کنید یعنی اجارهها، هزینهها، مالیاتها و... بسیار زیاد است اما هیچ حمایتی از هنرهای علمی و اصیل و هویتی نمیشود. دولت یا نهادهای ذیربط از هنری حمایت میکنند که بیشتر جنبه نمایشی و سرگرمی دارد. ما هنرمندانی که به هنر هویتی و علمی میپردازیم نه تنها از حمایتی برخوردار نیستیم بلکه تهدید و مواخذه هم میشویم.
نکته دیگر اینکه این نگاه هنری و هویتی ما باید در مدارس به وجود بیاید و آموزش داده شود. اما متاسفانه میبینیم که این مطالب جایی در مدارس ما ندارد. از دید من ایران از درون درحال تهی شدن است و هنر ایران افق روشنی ندارد.
دیدگاه