شاعری معروف فقط با سه بیت!

سرنا_رباعی‌های فراوانی به او نسبت داده شده اما زندگینامه‌هایی که توسط خاندان و نزدیکان به عصر او نوشته شده نشان می‌دهد که ابوسعید ابوالخیر جز یک رباعی و نیم، شعر دیگری نسروده است!

شاعری معروف فقط با سه بیت!

صفحه‌ای به نام محمدرضا شفیعی کدکنی با ذکر این مقدمه که «صدها رباعی ناسروده؛ شیخ ابوسعید ابوالخیر تنها سه بیت شعر سروده است و بس!» مطلبی را دراین‌باره از کتاب «اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید [ابوالخیر]» با تصحیح این شاعر و استاد دانشگاه به اشتراک گذاشته که چنین است: «در میان «شاعرانِ بزرگی که صاحبِ دیوان‌های مشهورند ولی هرگز شعر نگفته‌اند» یعنی امثال خواجه عبدالله انصاری و حلاج (منظور دیوان فارسی اوست) و باباکوهی، ابوسعید در صدر قرار دارد. بوسعید دو رباعی و در حقیقت یک رباعی و نیم سروده است.

برای بسیاری از مردم، دشوار است پذیرفتن این حقیقت که ابوسعید جز یک رباعی و نیم، شعر دیگری نسروده باشد اما چه می‌توان کرد که مولفان زندگینامه او که از خاندان او و نزدیک عصر او بوده‌اند، همه تصریح دارند بر این‌که وی جز دو رباعی شعری دیگر نسروده است و معاصران و نزدیکان به عصر وی که به زندگینامه او پرداخته‌اند و همه فضایل او را از علم و کرامت یادآور شده‌اند، اشاره‌ای به شاعری او ندارند نه صاحب تاریخ نیشابور و نه سمعانی و نه رافعی هیچ کدام اشاره‌ای در این باب نکرده‌اند تنها هُجویری از قدما شعری عربی را به نام او آورده که اتفاقا از او نیست و ما در جای خود در باب آن شعر بحث کرده‌ایم.

پس چگونه است که وی شعرناگفته، در صدر شاعران زبان فارسی و در شمار محبوب‌ترین گویندگان تاریخ ادب ما قرار دارد؟

هیچ تردیدی نیست که وی با همان یک رباعی و نیم نشان داده است که استعدادی شگرف در سرودن شعر داشته ولی عامل اصلی شهرت او به شاعری نه این استعداد شعر سرودن، بلکه، استعداد بسیار بسیار عجیبِ با شعر زیستن و در شعر نَفَس کشیدن است.

از همان سن پنج‌شش سالگی زندگی او با شعر آغاز می‌شود و آن رباعی «این عشق بلی عطای درویشان است» زمزمه او می‌شود تا آخرین کلامش در بستر مرگ، به روایت رافعی، پس از گفتن الحمدلله این رباعی است:

آزادی و عشق چون به هم نامدراست

بنده شدم و نهادم از هرسو خواست

زین پس چونان که خواهدم دوست رواست

گفتار و خصومت از میانه برخاست

و پس از این چشم از جهان فرومی‌بندد و برای همیشه خاموش می‌شود.

آن دو رباعی که بوسعید مسلما آن‌ها را سروده عبارتند از بیتی که در پاسخ رقعه درویشی به نام حمزة‌التُّراب نوشته و دیگری رباعی «جانا به زمین خابران خاری نیست»

اینک به عین تصریح محمد بن منور توجه کنید:

«روزی [حمزةالتّراب] به شیخ ما رقعه‌ای نبشت، و بر سر رقعه، تواضع را، بنوشت که «ترابُ قَدَمِه» شیخ ما قدس الله روحهُ العَزیز، بر ظَهرِ [پشت] رقعه نوشت جواب آن این یک بیت و بدو فرستاد، بیت:

یک:

چون خاک شدی خاک تو را خاک شدم

چون خاک تو را خاک شدم پاک شدم

ادامه از محمد بن منور:

«جماعتی را گمان افتاد که بیت‌هایی که در میان سخن بر زفان مبارک شیخ ما می‌رفته است او گفته است و نه چنان است. در همه عمر او الّا این یک بیت که بر پشت رقعهٔ حمزه نوشت و این دو بیت که شیخ فرمود،

دو:

جانا به زمین خابران خاری نیست

کش با من و روزگار من کاری نیست

با لطف و نوازش جمال تو مرا

در دادن صدهزار جان عاری نیست

بیش از این، او، نگفته است. دیگر هرچه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته است.»

و زندگی‌نامه‌نویس دیگر بوسعید که قبل از مولف اسرارالتوحید زیسته و نزدیک‌تر به عصر بوسعید است در دنبال داستانِ بوحمزةالتّراب و نامه و جواب شیخ، می‌گوید:

«پس [شیخ] روی به جمع کرد و گفت ما هرگز شعر نگفته‌ایم آنچ بر زبان ما رود گفته عزیزان بود و بیشتر از آن پیر ابلقسم بشر بود.»

اجتهاد در مقابل این دو نصّ قدیمی، و از سوی دیگر، نبودن کوچک‌ترین اشاره‌ای به شاعری بوسعید در اسناد کهن زندگی او، از قبیل گفتار سمعانی و عبدالغافر و رافعی بسیار دشوار است؛ به‌خصوص که کسی بخواهد مانند مرحوم استاد سعید نفیسی از تعبیر بیت گفتن، استفاده شعر سرودن کند و معتقد شود که در تعبیر این مولفان هرجا آمده است که «شیخ این بیت گفت» یعنی این بیت را سرود با این‌که متون فارسی سرشار است از تعبیر بیت گفتن به معنی خواندن و قرائت کردن. به خصوص که مولف اسرارالتوحید فصلی را که اختصاص به این شعرها دارد تحت عنوان «آن‌چه بر زفان شیخ رفته» آورده است و نه «آن‌چه سروده».

آن‌چه استاد سعید نفیسی تحت عنوان سخنان منظوم ابوسعید ابی‌الخیر چاپ و منتشر کرده است است، شعرهایی است که به لحاظ سبک‌شناسی و تحولات معنی و صورت در شعر فارسی نه تنها به ابوسعید که به چند قرن بعد از او نیز غیرقابل انتساب است.

برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید [ابوالخیر]، مقدمه مصحح، صفحات صدوپنج تا صدوپانزده»

منبع: ایسنا

کد مطلب: ۲۰۳۸۶۹
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت