نگاهی به نیایشهای شاعران برجسته فارسی/خالقا بیچاره کوی توام
سرنا_بسیاری از شعرای برجسته زبان فارسی در آثار خود نیایشها و مناجاتهایی با خدا دارند که خواندن آنها باعث میشود که ما قلبی عاشقانهتر به درگاه خدا برویم.
پیوند انسان با خدا از روز ازل تا روز ابد از طریق دعا، نیایش و گفتگو با خدا بوده است و خود خدا هم در آیات مختلف قرآن اشاره کرده که هرخواسته ای دارید دعا و مناجات کنید. مثلا در آیه ۷۷ سوره فرقان آمده است: قُلْ مَا یعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ ۖ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یکُونُ لِزَامًا بگو که اگر دعای شما (و ناله و زاری و توبه شما) نبود خدا به شما چه توجه و اعتنایی داشت؟ یا مثلا در آیه ۶۰ سوره غافر آمده است: وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما مستجاب کنم. بنابراین نقشه راه معلوم است هرآنچه بخواهیم باید از خود خدا بخواهیم و حرف دلمان را راحت برایش بگوییم.
زبان دعا ونیایش هرکسی فرق دارد و هرکسی به زبان خودش با خدا سخن می گوید، در این میان زبان شاعران و ادیبان خیلی دلنشین است. شاعران وقتی میخواهند خواسته خود را مطرح کنند، از کلماتی استفاده می کنند که در عین سادگی پرمغز است و به دل می نشیند و اصلی ترین ویژگی دعا ونیایش هم سادگیست، اینکه سرراست و راحت به خدای خودت از حالت بگویی و بگویی چه می خواهی.
از نظر سبک شعری، سبک اغلب شاعرانی که نیایش و دعا داشته اند عراقی است. اساس این سبک همان سبک خراسانی ست با این تفاوت که در آن واژههای عربی بیشتر استفاده شده است. عطار، مولوی، سعدی، حافظ، نظامی، امیرخسرو دهلوی، خواجوی کرمانی، جامی و .. از مهم ترین شاعران این سبک هستند.
به بهانه فرا رسیدن شبهای قدر که بهترین فرصت برای نیایش و گفتگو با خداست تعدادی از نیایش ها و گفتگوهای شاعران زبان فارسی را مرور می کنیم تا حس و حال و زبانمان برای گفتگو با خدا آماده شود.
نیایش های عاشقانه عطار در مصیبت نامه و تذکره الاولیا
یکی از زیباترین نیایش های ادبی که حس و حال عاشقانه گفتگو با خدا و عجز و لابه به درگاه حق تعالی را دارد، نیایش های عطار است. تقریبا در همه آثار وی نیایش وجود دارد ولی در ادامه به چند مورد از نیایش های عطار در «مصیبت نامه» و «تذکره الاولیا» اشاره می کنیم.
مهدی محبتی، استاد ادبیات دانشگاه زنجان در خصوص نیایش های عطار می گوید: نیایشهای عطار از سنخ نیایشهای دیگر عرفا نیست، بلکه همسو با دلِ دردمند همه ما است و اینطور نیست که یکسری نیازهای انتزاعی و بیربط با زندگی باشد. نیایشهای عطار حرف دل ما انسانهایی است که امروزه گرفتار هستیم و نمیدانیم باید با خدا به چه صورت حرف بزنیم و این با نیایشی که انسان میخواند و لذت هم میبرد، اما احساس نمیکند بخشی از وجود خودش است تفاوت دارد. لذا نیایشهای عطار، دغدغههای انسان معاصر است. عطار هم میگوید خدایا نمیدانم چطور باید حرف بزنم که تو ناراحت نشوی و از طرفی هم، حرف دل خود را گفته باشم.
این نیایش ها، نوعی ایجاد تعادل بین دو سویه وجود است و اینطور نیست که جهان را یکسویه نگاه کند و مثلاً بگوید این جهان، جهان احسن است و ... ، خیر، عطار از چند جهت با خدا حرف دارد که به آن، گفتوگوهای تنهایی میگویند. عطار در همه آثار خود با خدا سخن میگوید و میشود گفت تمام آثار عطار، نیایشنامه است. از یکی از کتب عطار که مصیبت نامه است، نکاتی را تبیین میکنم تا مرادش از نیایش روشن شود.
عطار جهان را مصیبت میداند و در سه زمینه، دردها را مطرح میکند؛ یکی دردهای جسمی است که صبح تا شب اینها را میبیند. دوم، دردهای درونی است که آدمها سالم هستند و دنداندرد و ... ندارند، اما بیتاب هستند و سوم هم، دردهای اجتماعی است که این انسان از فقر رنج میبرد. بنابراین، این سه حیطه یک طرف ماجرا است و یک حیطه نیز این است که میگوید: خدایا چرا ما را خلق کردی و با این مقدمات میگوید: «در میان راه تنها ماندهام، کس ندارم بی سر و پا ماندهام».
خدایا!
ما را بی نیاز گردان
با حلالت از حرامت
با فضلت از غیر خودت
و با اطاعتت از معصیتت
ای کسی که هرگاه او را بخوانند پاسخ می دهد
و هرگاه از او درخواست کنند، عطا می کند
از سوی خودت به ما رحمتی عطا کن
و کار ما را برای ما به سامان برسان!
***
بارخدایا !
عجب نیست از آنکه من تو را دوست دارم
و من بنده ای عاجز و ضعیف و محتاجم
عجب آنکه تو مرا دوست داری
و تو خداوندی و پادشاهی و بی نیازی
***
الهی!
آه
کسی که تو را می شناسد
تو را نمی شناسد
پس چگونه است
حال کسی که تو را نمی شناسد؟
****
الهی!
تو می دانی که
هشت بهشت
در برابر اکرامی که تو با من کرده ای
و در برابر انسی که مرا با ذکر خویش داده ای
و در جنب فراغتی که در وقت تفکر کردن در عظمت تو، مرا داده ای اندک است
***
الهی!
چون مرا یاد کنی
جان من فدای تو باد
و چون دل من تو را یاد کند
نفس من فدای دل من باد!
***
الهی!
مرا عمل بهشت نیست
و طاقت دوزخ را نیز ندارم
اکنون کار با فضل تو افتاد
***
خالقا بیچاره کوی توام
سرنگون افتاده دل سوی توام
ای جهانی درد همراهم ز تو
درد دیگر وام میخواهم ز تو
رنج بردن کوی تو رنجی خوش است
درد تو در قعر جان گنجی خوش است
هرچه خواهی میتوانی کرد تو
نیست گَردان هر دمم این درد تو
گر نماند درد تو عطار را
او نخواهد کافر و دیندار را
درد تو باید که جان میسوزدش
پای بر آتش جهان میسوزدش
درد تو باید دلم را درد تو
لیک نه در خورد من در خورد تو
نیایش های سعدی در باب دهم بوستان
اغلب ما سعدی را با غزلیات عاشقانه ش می شناسیم ولی در بخش پایانی بوستان سعدی، یعنی باب دهم این اثر باارزش مناجات و نیایش هایی را می خوانیم که مشخص می شود سعدی هم مثل بسیاری از عارفان و عاشقان حق تعالی به زبان خود، خدا را نیایش می کرده. در ادامه به تعدادی از این نیایش ها اشاره می کنیم.
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گِل
به فصلِ خزان در، نبینی درخت
که بی برگ ماند ز سرمای سخت
برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهی دست باز
****
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاهِ مسکیننواز
چو شاخِ برهنه برآریم دست
که بی برگ از این بیش نتوان نشست
**
کریما به رزق تو پروردهایم
به انعام و لطف تو خو کردهایم
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
نگردد ز دنبال بخشنده باز
**
ز مسکینیام روی در خاک رفت
غبار گناهم بر افلاک رفت
تو یک نوبت ای ابر رحمت ببار
که در پیشِ باران نپاید غبار
***
مغی در به روی از جهان بسته بود
بتی را به خدمت میان بسته بود
پس از چند سال آن نکوهیده کیش
قضا حالتی صعبش آورد پیش
به پای بت اندر به امید خیر
بغلطید بیچاره بر خاک دیر
که درماندهام دست گیر ای صنم
به جان آمدم رحم کن بر تنم
بزارید در خدمتش بارها
که هیچش به سامان نشد کارها
بتی چون برآرد مهمات کس
که نتواند از خود براندن مگس؟
برآشفت کای پای بند ضلال
به باطل پرستیدمت چند سال
مهمی که در پیش دارم برآر
و گر نه بخواهم ز پروردگار
هنوز از بت آلوده رویش به خاک
که کامش برآورد یزدان پاک
حقایق شناسی در این خیره شد
سر وقت صافی بر او تیره شد
که سرگشتهای دون یزدان پرست
هنوزش سر از خمر بتخانه مست
دل از کفر و دست از خیانت نشست
خدایش برآورد کامی که جست
فرو رفت خاطر در این مشکلش
که پیغامی آمد به گوش دلش
که پیش صنم پیر ناقص عقول
بسی گفت و قولش نیامد قبول
گر از درگه ما شود نیز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد؟
دل اندر صمد باید ای دوست بست
که عاجزترند از صنم هر که هست
محال است اگر سر بر این در نهی
که باز آیدت دست حاجت تهی
خدایا مقصر به کار آمدیم
تهیدست و امیدوار آمدیم
این حکایت تمثیلی ، حکایت مغی است که خادم و پرستنده بتی است در خلوت و عزلت. سعدی در این مناجات، اعتراف به تقصیر و تهیدستی و امید به عفو الهی را بیان میکند و همین طور که خواندید میگوید:
خدایا مقصر به کار آمدیم
تهیدست و امیدوار آمدیم.
اسماعیل امینی، شاعر و استاد دانشگاه در خصوص نیایش های سعدی می گوید: سعدی در نیایش هایش، به عناصر عینی و ملموس در بیان نیایش توجه کرده است. با آنکه اقتضای موضوع یعنی سخن گفتنِ انسان با خدا، با مفاهیم و ذهنیات سازگارتر است تا با مصادیق و عینیات.
مناجات پرسوز و گداز مجنون در لیلی و مجنون نظامی
نظامی گنجوی، که در تاریخ ادبیات از او با عنوان پیشوای داستانسرایی در ادبیات فارسی نام برده شده است. او توانست جایگاه ویژهای در ادبیات غنایی ایران ایجاد کند و ادبیات غنایی را به حد اعلا برساند. نظامی بهخاطر سرودن منظومههای عاشقانه معروف است اما حکمت و پندهای ظریف و اندیشمندانهای در اشعارش پنهان است. او مخاطبانش را دعوت به تفکر و تعمق در اشعارش میکند و از آنها میخواهد رمز و رازهای پنهان در کلمات را درک کنند. در میان آثار متعدد او در «لیلی مجنون» و «اقبال نامه» نیایش های با احساسی با خدا دیده می شود که در ادامه میخوانید:
سروش مرا دیو مردم مکن سر رشته از راه خود گم مکن
چو بر آشنائی گشادی درم مکن خاک بیگانگی برسرم
به چشم من از خود فروغی رسان که یابم فراغی ز چشم کسان
چو پروانه شب چراغ توام چنان دان که مرغی ز باغ توام
مبین گرچه خردم من زیردست بزرگم کن آخر بزرگیت هست
من آن ذره در خردم از دیده دور که نیروی تو بر من افکند نور
به نیروی تو چون پدید آمدم در گنجها را کلید آمدم
بسر بردم اول بساط سخن دگر ره کنم تازه درج کهن
به اول سخن دادیم دستگاه به آخر قدم نیز بنمای راه
صفائی ده این خاک تاریک را که به بیند این راه باریک را
برانم کزین ره بدین تنگنای به خشنودی تو زنم دست وپای
حفاظت چنان باد در کار من که خشنود گردی ز گفتار من
چو از راه خشنودی آیم برت نپیچم سر از قول پیغمبرت
***
خدایا توئی بنده را دستگیر بود بنده را از خدا ناگزیر
توئی خالق بوده و بودنی ببخشای بر خاک بخشودنی
به بخشایش خویش یاریم ده ز غوغای خود رستگاریم ده
تو را خواهم از هر مرادی که هست که آید به تو هر مرادی به دست
دلی را که از خود نکردی گمش نه از چرخ ترسد نه از انجمش
چو تو هستی از چرخ و انجم چه باک چو هست آسمان بر زمین ریز خاک
جهانی چنین خوب و خرم سرشت حوالت چرا شد بقا بر بهشت
از این خوبتر بود نباشد دگر چو آن خوبتر گفتی آن خوبتر
در آن روضه خوب کن جای ما ببر نقش ناخوبی از رای ما
نه من چاره خویش دانم نه کس تو دانی چنان کن که دانی و بس
طلبکار تو هر کسی بر امید یکی در سیاه و یکی در سپید
بدان تا زباغ تو یابد بری تضرع کنان هر کسی بر دری
نبینم من آن زهره در خویشتن که گویم تو را این و آن ده به من
کنم حاجت از هر کسی جستجوی چویابم تو بخشنده باشی نه اوی
تو مستغنی از هر چه در راه توست نیاز همه سوی درگاه توست
***
مناجاتی که در لیلی و مجنون نظامی آمده است، مربوط به نیایش مجنون به درگاه خدای تعالی است که خیلی هم طولانی است به همین دلیل در ادامه بخشی از این نیایش را میآوریم:
ای زهره و مشتری غلامت سر نامه نام جمله نامت
ای علم تو بیش از آنکه دانند واحسان تو بیش از آنکه خوانند
ای بند گشای جمله مقصود دارای وجود و داور جود
ای کار برآور بلندان نیکو کن کار مستمندان
ای ما همه بندگان در بند کس را نه به جز تو کس خداوند
ای هفت فلک فکنده تو ای هر که بجز تو بنده تو
ای شش جهت از بلند و پستی مملوک ترا به زیر دستی
ای گر بصری به تو رسیده بی دیده شده چو در تو دیده
ای هر که سگ تو گوهرش پاک وای هر که نه با تو برسرش خاک
ای خاک من از تو آب گشته بنگر به من خراب گشته
مگذار که عاجزی غریبم از رحمت خویش بی نصیبم
آن کن ز عنایت خدائی کاید شب من به روشنائی
غیر از شاعران برجسته ای که به نیایش های آنها اشاره کردیم، شاعران برجسته بسیار دیگری مثل سنایی و عرفای معروفی مثل خواجه عبدالله انصاری نیایش ها و دعاهای دلنشین و معروفی دارند که خواندن آنها خالی از لطف نیست ولی مجال پرداختن به آنها در این مطلب نبود.
هدف اصلی ما از گردآوردن دعا و نیایش ها شاعران، این بود که یادآوری کنیم مهم است که با خدا سخن بگوئیم، حالا به هرزبانی و اگر هم زبانتان بند آمد، نگاهی به این نیایش ها بیندازید و با یاد بزرگی خداوند در دلتان، دعا کنید و از او بخواهید؛ امید که اجابت شود.
منبع: مهر
دیدگاه