نزار قبانی؛ شاعری برای روایت قانون عشق
نزار قبانی شاعر عاشقانههاست نه فقط عاشقانههای عرب بلکه هر یار و دیاری که قانون عشق در آن حکمفرماست.
نزار قبانی شاعر بزرگ جهان عرب در سال ۱۹۲۳ در دمشق در سوریه به دنیا آمد. به اعتقاد بسیاری از منتقدان و صاحبنظران شعر عرب نزار قبانی چه از نظر قالب شعری و چه از نظر محتوای شعری یکی از پدیدههای شعر نو است. از آنجاییکه بیشتر اشعار او مربوط به عشق زمینی است، به همین دلیل او را «شاعر زن و عشق» لقب دادهاند.
نزار قبانی سرودن شعر را از شانزدهسالگی آغاز کرد. در ۱۹۴۴ از دانشکدهٔ حقوق در دمشق فارغالتحصیل و در وزارت خارجهٔ سوریه به کار مشغول شد؛ در شهرهای: قاهره، لندن، بیروت و مادرید خدمت کرد و پس از وحدت مصر و سوریه سفیر این جمهوری متحده در چین شد. در ۱۹۶۶ کار دیپلماسی را رها کرد و فقط به شعر پرداخت. با شکست و عقبنشینی اعراب در مسئلهٔ فلسطین، از شعر عاشقانه به شعر سیاسی و شعر مقاومت رویآورد. خودکشی خواهرش در ناکامی عاشقانه (۱۹۳۸)، مرگ پسر نوجوانش به بیماری قلبی و کشتهشدن همسرش بلقیسالراوی در بمبگذاری سفارت عراق (۱۹۸۱در بیروت)، بر شعرش اثر گذاشت.
وی به زبانهای فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی نیز مسلط بود. هنگامی که از او پرسیده میشد که آیا او یک انقلابی است، در پاسخ میگفت: «عشق در جهان عرب مانند یک اسیر و بردهاست و من میخواهم که آن را آزاد کنم. من میخواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم. روابط بین زنان و مردان در جهان ما درست نیست.»
شعرهای قبانی به چندین زبان در دنیا ترجمه شدهاند و طرفداران زیادی دارد. دکتر «شفیعی کدکنی» در کتاب شاعران عرب آورده است: «چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از شعرش خوشمان بیاید یا نه، قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است.»
نزار قبانی دو بار ازدواج کرد. اولین همسر او زنی دمشقی از «آل بیهم» به نام «زهره» بود. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای «توفیق» و «هدباء» بود؛ اما ازدواج آنها دوام پیدا نکرد و آنها در سال ۱۹۷۰ میلادی از یکدیگر جدا شدند.
«بلقیس الراوی» همسر دوم نزار بود. زنی عراقی که عربی تدریس میکرد. نزار بلقیس را عاشقانه دوست داشت و او مخاطب اغلب شعرهای عاشقانه نزار است. عمر این رابطه هم زیاد نبود و بلقیس در بمبگذاری سفارت سوریه در سال ۱۹۸۱ میلادی در بیروت کشته شد.
بخشی از شعرهای نزارقبانی برای همسرش:
بلقیسالراوی/ بلقیسالراوی/ بلقیسالراوی / ضرباهنگ نامش را دوست داشتم/ پناه میجستم به نواختنش
و میهراسیدم از چسبانیدن نام او به نام خودم/ چون وحشت از گلآلود کردن آب دریاچه و ناساز کردن سمفونیای زیبا
و عربها روزی خواهند دانست / که پیامبری را کشتند پیامبری را کشتند/ پیامبری را کشتند پیامبری را کشتند
در این ویدئو دریچهای باز کردهایم به دنیای این شاعر عاشق بینظیر و معشوقهاش.
دیدگاه