به بهانه بزرگداشت فردوسی؛ وحدت ملی در شاهنامه چگونه به تصویر کشیده شده است؟

هویت ایرانی ریشه در اساتیری دارد که از هزاران سال پیش پدران و مادران ما آن‌ها را ریخت‌داده و استمرار بخشیده‌اند. این اساتیر و شخصیت‌های آن که کسانی، چون زال و رستم و کی‌قباد و کی‌خسرو و دیگران بودند- همیشه در سخت‌ترین شرایط در جایگاهِ پشتوانه‌های فکری و معنوی ایرانی‌ها به‌سانِ حلقه‌هایی ایرانیان سراسر کشور را برای نگاه‌داشتِ سرزمینِ ایران گِرد هم آورده است.

به بهانه بزرگداشت فردوسی؛ وحدت ملی در شاهنامه چگونه به تصویر کشیده شده است؟

شاهنامه فردوسی با روش و آئینِ بی‌تای خود در پاسداری از تاریخ نقش مهمی داشته است؛ چنان‌که ما در آن شاهد یک‌پارچگی سیاست و جغرافیا و تاریخ ایران هستیم؛ که این‌ها باعث شدند تا ما پس‌از فردوسی هویت ایرانی را به‌تمامی در بستر فرهنگی و هنری پاس بداریم. چنان‌که در قرن‌های پس‌ازآن شعرسرایانی، چون سنایی و خاقانی و خواجوی کرمانی و قطران تبریزی، ممدوحان خود را بااین‌که تنها بر بخش کوچکی از ایران حکم‌می‌راندند «شاه ایران» و «خسرو ایران» و «ایران‌شاه» بخوانند.

چه‌این‌که ایرانی‌ها همیشه دارای فرّ و شکوه بوده‌اند و بزرگیِ ایشان در این بوده است که فره‌مندی خود را با ازبین‌بردنِ دیگری به‌دست نمی‌آوردند، بلکه بزرگی‌شان حاصلِ باور‌های کهنِ پدران‌شان بوده؛ که سرچشمه‌ی آن نیز زمینه‌ی فرهنگ بوده است.

«نظریه‌ی فرهنگ» خود به دو نوع انسان‌باورانه و مردم‌شناسانه تقسیم می‌شود؛ که بنابر رویکردِ نخست فرهنگ ماهیتی ثابت، مستقل و معین دارد؛ که هرملتی هرچه بیشتر به‌سوی آن کشش داشته باشد «بافرهنگ‌تر» شناخته می‌شود، که هرکه بافرهنگ‌تر باشد بی‌شک دارای جایگاهِ بالاتری در سلسله‌ی جهانی می‌شود. جامعه‌ی فرهنگی دارای «هویت فرهنگی» است؛ و مهم‌ترین کارکرد هویت فرهنگی تصویرسازی از «خود» است؛ و این «خود بودن» یعنی «دیگری» نبودن و درعینِ پیوند (در سلسله‌مراتب جهانی) جدایی را پاس داشتن. ازاین‌رو ما ملتی بوده‌ایم که «ایرانی بودن» برایمان اصل بوده و دیگران دربرابر ما «انیران» بوده‌اند.

در میان یک‌یکِ آنان که ازبرای پاس‌داشتِ «هویت ملی ایران» کوشیده‌اند بی‌شک «فردوسی به‌معنای تمامِ کلمه شاعر «ملی» کشور ماست که آمال و افکار ما و دین ما و مذهب ما و زبان ما و شیوه‌ی بیان ما، همه از شاهنامه‌ی او نیرو می‌گیرد» و تمامِ مولفه‌های چهارگانه هویت ملی اعم‌از: دین، زبان، تاریخ و اساتیر، در شاهنامه متبلور گشته‌اند.

 

هویت ملی دو منشأ سیاسی و فرهنگی دارد، که دین و تاریخ در گستره‌ی سیاسی و تاریخ و اساتیر در گستره‌ی فرهنگی جای‌گیر هستند. کوشش فردوسی در سرایش شاهنامه بر نگاه‌داشتِ زبان پارسی که بنیان هویت ملی می‌باشد بوده؛ و اصلاً پیروزیِ فردوسی در سرایش شاهنامه ریشه در ایران‌گراییِ او دارد، چه‌این‌که فردوسی با این کار خود ضمن تحکیم هویت ملی یک انسجام همگانی را در سایه‌ی زبان فارسی رقم زده و دو عنصر تاریخ و زبان را تنی یک‌پارچه بخشیده است.

زبان در «هویت‌زایی» تأثیری ژرف و شگرف دارد، چه‌این‌که گستره‌ی گسترده‌ای از گونه‌های هویت ملی، قومی و فرهنگیِ افراد به زبان وابسته و پیوسته است. ازاین‌رو فردوسی در شاهنامه با یاری‌جستن از زبان پارسی و با رویکرد به اساتیر ما را به ژرفنای هویت‌مان می‌برد و با قدرتِ قلم روحِ ایرانی را زنده نگه می‌دارد و در حماسه‌ای ماندگار چیره می‌سازد. در سراسرِ زمان‌ها، اساتیر ما را به ناخودآگاه ملی‌مان رَه نموده و از ایجاد گسست و بی‌هویتیِ در جامعه‌ی ایرانی پیشگیری کرده است. ازاین‌رو شاهنامه موردِ مِهر کسانی بوده است که به هویت ایرانی عشق ورزیده و گم‌شده‌های ملی-تاریخی و زبانی خود را در لایه‌های آن جست‌وجو می‌کرده‌اند.

وحدت ملی در شاهنامه از نمود‌های فرهنگ اجتماعی بوده و هم‌وطنی و هم‌گراییِ تاریخی و ملی بار‌ها در شاهنامه مورد توجه قرارگرفته و با ابزارِ زبان بیان شده است. چه‌این‌که زبان محور فرهنگ بوده و فرهنگ نیز از زبان هستی می‌گیرد. ازاین‌رو کارکرد زبان در شاهنامه در دو حوزه‌ی زیبایی‌شناسی و تولید مفاهیمِ مشترک ملی، بسیار دارای اهمیت است. 

در حوزه زیبایی‌شناسی، شاهنامه حاصل تعامل ادراک بوده و زبان سه ضلع عینیت و ذهنیت و عاطفه را در مقام کلام به هم پیوند می‌دهد. ازبرای نمونه، اِعجاز زبان فارسی در تلطیف احساسات یک ابزارِ نافذ فرهنگی‌ست.

 

در حوزه‌ی تولید مفاهیم مشترک ملی، در حماسه‌سرایی ویژگی‌های افرادِ قوم در قهرمانانِ آن متبلور می‌شود و آنان سخنگوی فرهنگ هستند.

همیشه در درازنای تاریخ، ایرانیان مورد تاخت‌وتاز دشمنان قرارگرفته و زخم‌های بسیار از ایشان دیده‌اند، اما در بخشی از تاریخ رفتارِ ایرانیان با دشمنان خود چنان نیک بوده که ازبرای آن در تاریخ نیز نمونه‌های فراوان می‌توان یافت. یکی‌از این‌رفتارها، دادمندی در کینه‌خواهی است؛ که در جنگ بزرگ کی‌خسرو با افراسیاب از آن سخن آمده است:
همان بِه که با کینه داد آوریم
که نیکی‌ست اندر جهان یادگار 
نمانَد به کس جاودان روزگار.

اما چون مرزِ ایران موردِ تاخت قراربگیرد و ایرانی بنیانِ بودنِ خود را در ورطه‌ی نابودی ببیند، ازبرای نگاه‌داشتِ سرزمین ایران به‌جان می‌کوشد.

چنان‌که بنابر سخن فردوسی:، چون کی‌کاووس در هاماوران به‌سر می‌بُرد و افراسیاب به سرزمین ایران تاخت، ایرانیان آشفته‌حال و پریشان ازبرای رهاییِ ایران کوشیده و رستم را نیز از آن چونی آگاه ساختند.
گران لشکری ساخت افراسیاب
 برآمد سر از خورد و آرام و خواب
 از ایران برآمد ز هر سو خروش
 شد آرامِ گیتی پر از جنگ و جوش 
سپاه اندر ایران پراکنده شد 
زن و مرد و کودک همه بنده شد
 همه درگرفتند از ایران پناه
 به ایرانیان گشت گیتی تباه
 دریغ است ایران که ویران شود
 کُنام پلنگان و شیران شود 
همه جای جنگی سواران بُدی
 نشستنگه شهریاران بُدی
 کنون جای سختی و رنج و بلاست 
نشستنگه تیزچنگ اژدهاست
 کسی کز پلنگان بخورده‌ست شیر
 بِدین رنج ما را بُوَد دستگیر 

خونِ ایرانی بودن در رستم با شنیدن این سخنان به جوش آمد، چنان‌که اراده بر آن کرد تا با بهایِ جان برای بیرون راندن اهریمنان از مرزِ ایران و پاس‌داشت خاک ایران بکوشد:
فروریخت رستم ز چشم آب زرد
 دلش گشت پر خون و جان پر ز درد 
چنین داد پاسخ که من با سپاه 
میان‌بسته‌ام جنگ را کینه‌خواه
 چو یابم ز کاوس شاه آگهی 
کنم شهرِ ایران ز ترکان تهی 

بنابر شاهنامه، ایران «هویت» هر ایرانی است و «فردوسی، معیار سنجشِ دریافت ایرانیان از امرِ ملّی» می‌باشد؛ و از این‌رو ایرانیان بودنِ خود را در هم‌بستگیِ کامل با «ملیّت ایرانی» و دفاع از «سرزمین ایران» می‌دانند.
باید از ایران دفاع کرد؛ چه به نام چه به ننگ».»

 

 
 

 

منبع: انتخاب
کد مطلب: ۳۷۵۲۷۹
لینک کوتاه کپی شد

پیوندها

دیدگاه

تازه ها

یادداشت